انشا در مورد اگر من یک گنجشک بودم با مقدمه و نتیجه گیری
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد اگر من یک گنجشک بودم با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا اگر من یک گنجشک بودم: اگر من یک گنجشک بودم، هر روز به جایی می رفتم و از حال مردم دنیا خبر دار می شدم. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.
انشا پیشنهادی : انشا درباره اگر من چشمه بودم
انشا اگر من یک گنجشک بودم
مقدمه: اگر من یک گنجشک بودم، هر روز در آسمانها پرواز بی انتها می کردم و از حال مردم دنیا خبردار می شدم، سری به دوردست ها می زدم و برای کودکانی که دچار درد و سختی و مشکلات هستند، کاری می کردم. اگر من یک گنجشک بودم هر روز به مادرم سر می زدم و حالش را می پرسیدم.
بدنه: کاش برسد روزی که هیچ پرنده ای از دست هیچ کس دلخور نباشد، من اگر یک گنجشک بودم به انسانها نزدیک نمی شدم، آنها هر بار که نزدیکشان شدم، به من ضربه زدند و پروبالم را زخمی کردند، هیچ گاه از روی زمین جسم ناشناس برنمی داشتم تا بخورم، آن ها فیلتر و مانده آدامس خود را در خیابان رها می کنند و فکری به عواقبش نمی کنند که من اگر آدامس را به دهان بگیرم، برای همیشه از بین خواهم رفت.
هیچگاه به منزل و اتاق های کناری سر نمی زدم که همیشه در کمینم هستند. هر بار که دلم می گرفت به بالا ترین جای درخت می رفتم و جیک جیک کنان مردم را تماشا می کردم. اگر گنجشک بودم هر صبح مردم را به نماز و عبادت خدا دعوت می کردم، تسبیح خداوند کاری است که مردم فراموش کردند و به دنیا پرداختند.
کاش می شد با مردم حرف بزنم و بگویم که به جای اینکه خرده نان تان را در سطل زباله بریزید، کنار دیوار قرار دهید تا من و دوستانم بتوانیم استفاده کنیم. اگر من گنجشک بودم، با بال و پر کوچکم می رفتم و سری به حرم امام رضا می زدم و زیارت می کردم و بر می گشتم.
هر اربعین با مردم به کربلا هم می رفتم و بر می گشتم. من اگر گنجشک بودم، همه وسعت آسمان را پرواز می کردم و لذت می بردم.
نتیجه گیری: پرواز یک آرزوی دیرین است که انسان برای آن زحمت فراوان کشیده است و گاهی برای این آرزوهای زیبا از زبان پرندگان سخن ها گفته است، یه گفته فروغ فرخزاد: پرنده رفتنی است، پرواز را به خاطر بسپارید.
انشا درباره اگر من یک گنجشک بودم
مقدمه: پرنده که باشی، دلت تنگ نمی شود، چون هرجا که دلت بخواهد سرک می کشی و خبر می گیری، پرنده که باشی دنیا مال توست و در انتهای آسمان آبی پرواز می کنی و خدا را از نزدیک حس می کنی، کاش من هم یک گنجشک بودم و هر روز به دیدار کسی که دوست دارم، می رفتم.
بدنه: اگر گنجشک بودم، سری به آن کودک یمنی می زدم و حالش را می پرسیدم و به مردم جهان حقوق بشر را گوشزد می کردم. سری به مادر شهید می زدم و مرهم دلش می شدم، در دوردست های بی انتها پرواز می کردم و برای غریبی خدا در زمین فریاد می زدم که انسان ها از سفره خداوند می خورند و چه راحت فراموشش می کنند، قتل و تجاوز و جنایت می کنند و او را ناظر نمی بینند.
خدایا تو را در روزهای درد به یاد می آورند و خوشی سرمستشان می کند. اگر گنجشک بودم سری به سربازان سر مرز می زدم و از ایشان تشکر می کردم. به معلم کلاس اول هم سری می زدم و برایش از موفقیت هایم می گفتم و بوسه بر دستانش می زدم.
گاهی به مساجد سری می زدم و کودکانی را که برای نماز و عبادت آمده اند می دیدم و لذت می بردم. پشت پنجره هایی که گلدان ها هستند می رفتم و برایشان از بهار می گفتم. هر صبح به بیمارانی که چشمشان به در است هم سر می زدم و برایشان دعای سلامتی می کردم.
اگر من یک گنجشک بودم، به دوردست ها، جایی که خورشید طلوع می کند، می رفتم و از نور بی انتها و مهربانی بی شمارش تشکر می کردم. اگر گنجشک بودم مانند داستان حضرت ابراهیم که برای خاموش کردن اتش می رفتم، به مناطق جنگ زده و تب دار می رفتم و برای خاموش کردن این اتش بی انتها کاری می کردم.
کودکان را از معرکه بیرون می کشیدم و برای رهایشان کاری می کردم. آری دنیا زیر بال و پرم بود و برای هر کس هر کاری که می توانستم انجام می دادم.
نتیجه گیری: سخن گفتن از زبان موجودات دیگر موجب بهتر شدن نوشته های ما می شود، ما علاوه بر گفتن تمام سخنان خود، نویسندگی و شیوه نگارش خود را تقویت می کنیم. این روش می تواند به جملات و نوشته های ما انسجام و حس ادبی ببخشد.
انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد شروعی دوباره
و
انشا در مورد سفر به شمال
و
انشا در مورد مضرات اضافه وزن
☑️ به پایان انشا درباره اگر من یک گنجشک بودم رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.