انشا درباره اگر من چشمه بودم با مقدمه و نتیجه گیری
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد اگر من چشمه بودم با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا اگر من چشمه بودم : اگر من چشمه بودم هر سال پر آب تر از همیشه می شدم و به انسانها محبت کردن را می آموختم و بی توقع مهربان می بودم. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.
انشا پیشنهادی : انشا در مورد شروعی دوباره
انشا درباره اگر من چشمه بودم
مقدمه: اگر من یک چشمه بودم، در همه فصل ها و نه در بهار جاری می شدم و همه حیوانات و درختان مسیر را سیراب می کردم. من مانند انسانها نبودم که محبتشان حساب و کتاب دارد و انتظار دارند که برای هر کاری پاداشی دریافت کنند. اگر چشمه بودم اجازه نمی دادم آب را گل کنید و مردم فرودست را هم سیراب می کردم.
بدنه: اگر چشمه بودم ، درد بی آبی را درک می کردم و نمی گذاشتم مردم و پرندگان و موجودات تشنه بمانند. در فصل بهار شاداب تر از همیشه با نوای خوش بلبل و پرنده راه پر نشیب و فراز دامنه کوه را طی می کردم و به پایین قله می رسیدم.
اگر چشمه بودم، تمام قطرات زلال آب را به همه ارزانی می داشتم و برای در راه مانندگان هم جرعه ای آب می رساندم. نمی پرسیدم دین و آیینت چیست . برای هرکس که می دیدم ظرفی آب می رساندم و برای گنجشک ها و پرندگان دیگر هم آب می دادم.
دل کوه را می شکافتم و به مردم یاد می دادم که ذره ذره حرف روی سنگ هم اثر می گذارد، وقتی آب چکه چکه دل کوه را می شکافد، پس راهی برای هر کاری یافت می شود. اگر من چشمه بودم، با تمام وجودم صدایم را سرم می گرفتم تا همه رهگذران هم از صدایم شاد شوند.
از حضور هر پرنده ای شادمی شدم و خدا را سپاس می گفتم که مایه حیات دیگران هستم و هر بهاربا من شادتر می شود. کم کم خودم را برای رسیدن به دریا مهیا می کردم و حرف های فراوان مردم را به دریا می گفتم.
اگر جشمه بودم به روی مردمانی که محبت نمی کنند، نمی خندیدم و اخم می کردم. گاهی کودکان سنگی به من می زنند و حالشان خوب می شود. من هم از شادی بچه ها شاد می شدم.
نتیجه گیری: جان بخشیدن به اشیا یک شیوه نگارشی بسیار زیباست که موجب تقویت نویسندگی می گردد، اما بهتر است ویژگی های چشمه را خوب و دقیق نگاه کرده و در زندگی خود به کار ببریم. مهربانی، محبت، جاری بودن و گذشت.
انشا در مورد اگر من چشمه بودم
مقدمه: چشمه که باشی، جنست زلال است و پاک، از دریا آمده ای و روحت تازه و پر از حس زندگی هستی. چشمه که باشی پر از تکاپو و تلاش و حرکتی، آری روان باشی و گذرا، برای همیشه صاف و زلال خواهی بود.
بدنه: من اگر چشمه بودم، برای کبوتری که در دوردست ها تشنه مانده، از راه می رسیدم و سیرابش می کردم. برای گنجشکی که از تشنگی نفس نفس می زند، کاری می کردم. تمام مسیری را که راه می پیمایم، سبزه و گل و درخت می کاشتم.
در تمام بیابان ها جاری می شدم و خودم را به کویر می رساندم و رنگ و بوی سبزی و آبادانی را نشانش می دادم. اگر چشمه بودم با هیچ سنگی در نمی افتادم و آرام آرام با او حرف می زدم و از مسیرم خارج می کردم.
سنگ نامش سنگ است، شاید از خیلی از انسانها بهتر باشد. از بالای کوه که حرکت می کنم، مسیر سخت و دشوار است، من با قدرت راه را باز می کنم و می آیم. با دوستان و هم ریشه هایم تعامل کرده و هم سوی آنان شده و به سمت دریا حرکت خواهم کرد.
همراهی در وجود من است تا به مقصد برسم. آری من چشمه ای زلالم که برای همگان مفیدم. کاش روزی در جایگاه من قرار گیرید تا بدانید که چشمه بودن یعنی صاف ماندن، زلال بودن، بی آلودگی بودن و…..اگر چشمه بودم برای هر روز خودم درختی و گلی و در راه مانده ای را سیراب می کردم.
اگر چشمه بودم روزی هزار بار برای رسیدن به دریا و اصل خودم تلاش می کردم و می دانستم که باید اصالتم را حفظ کنم. اگر چشمه بودم هر بهار با پیغام مهر و دوستی از راه می رسیدم و برای مردم نغمه شوق سر می دادم. چه آب خنک و گوارایی، چه زلال و صاف، پر از حس زندگی می شدم و برای مردم زندگی را ترجمه می کردم و می گفتم که هر که می خواهد صاف باشد و ناب، باید گذشتش زیاد باشد.
نتیجه گیری: چشمه همه حرف هایش را برای ما بیان کرد، کاش درس گذشت و مهر را بیاموزیم و در زندگی خویش به کار بریم. کاش محبت را پولی نکنیم وبرای عشق به هم دیگر مانند چشمه بتازیم.
انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد سفر به شمال
و
انشا در مورد مضرات اضافه وزن
و
انشا در مورد بت پرستی
☑️ به پایان انشا درباره اگر من چشمه بودم رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.