انشا در مورد اگر من پزشک بودم با مقدمه و نتیجه گیری
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد اگر من پزشک شوم با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا در مورد اگر من پزشک بودم: اگر من پزشک بودم دردم درد مردم بود و ازبیماری مردم برای خودم کیسه نمی دوختم. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.
انشا پیشنهادی : انشا در مورد سطل زباله از زبان خودش
انشا در مورد اگر من پزشک بودم
مقدمه: اگر من پزشک بودم درد مردم را درک می کردم و برای شب های سخت دردمندان هم درد می کشیدم. در درمانشان تلاش می کردم و برای کسانی که شرایط سخت دارند، به دنبال پول و ویزیت و دستمزد نبودم.
بدنه: روزهایی را که بیماران درد می کشند و بی تاب هستند را از نظر دور نمی کنم و می دانم که گاهی حتی تهیه یک داروی بسیار ساده را ندارند و روزها و شب هایشان با درد و بی قراری می گذرد. من اگر پزشک بودم برای همراهی که می داند حال بیمارش خیلی بد است هم فکری می کردم و به او دلداری می دادم.
برای مادری که فرزندش در تب می سوزد هم همراه می شدم و برای بیدار ماندنش کاری می کردم. برای پیرمردی که سرفه امانش را بریده هم فکر می کردم و یا در کنارش لحظه ای درنگ می کردم. اگر پزشک بودم گاهی حرف بیمار را گوش می دادم برایش مسافرت و تنهایی و یا خواندن شعر تجویز می کردم.
اگر یک پزشک بودم برای مادری که دلتنگ فرزندش است، تلفن را بر می داشتم و زنگی به فرزندش می زدم و از او خواهش می کردم که سری به مادرش بزند. برای دختر بچه ای که دلتنگ پدراست، دیدار و آغوش پدر می خواستم.
برای بیماری که درد دوری دارد، درمان دیدار تجویز می کردم و گاهی به جوانی که از بی حوصلگی در افسردگی غرق شده، توصیه می کردم که به ساحلی برود و در کنار شن نرم ساحل پابرهنه قدم بزند.
برای بیماری که دردش بی کسی است، درمان دوست و رفیق و آشنا می کردم. کاش می شد برای هر بیماری روزها و هفته ها وقت بگذارم و روح و درونشان را ترمیم کنم و درکشان کنم.
نتیجه گیری: هر فردی موظف است که در هر پست و مقام و جایگاه نسبت به انجام وظیفه انسانی خویش حساس باشد و از انسانها استفاده ابزاری نکند. دردانسان را درد خودش بداند و برای رفع مشکلاتشان تلاش نماید.
انشا در مورد اگر پزشک شوم
مقدمه: روزی که قسم خوردم را به خوب یاد دارم و برای هر کلمه اش با خدا عهد بسته ام که در هر جا و مکان که نیاز به حضورم بود حاضر شوم و برای نجات جان انسانها تلاش کنم.
بدنه: اگر من یک پزشک بودم از تصادفی که رخ داده و فردی مجروح است و منتظر، بی تفاوت نمی گذشتم و برای نداشتن پول ویزیت کسی را باز نمی گرداندم. بر کسی که از شدت درد و بی حالی توان ایستادن ندارد، خرده نمی گرفتم. گاهی بیماری با یک سخن محبت آمیز روحش ترمیم می شود و شاید دردش هم درمان شد.
اگر یک پزشک بودم وقتی در خیابان فردی را دیدم که ناگهان دچار عارضه شد، بی تفاوت نمی گذرم و کاری می کنم تا جانی را نجات دهم. برای مادری که درد دارد و نمی تواند فریاد بزند کاری می کردم و نمی گفتم شیفت در حال تعویض است و شما منتظر بمان تا شیفت بعدی شروع شود.
برای کودکی که تب بالا دارد، منتظر ویزیت و کارت و پول نمی شدم و شاید در این فرصت اندک کودکی تشنج کند و برایش خسارتهای جبران ناپذیری پیش آید. اگر یک پزشک بودم برای یکی تنهایی، برای دیگری تفریح، برای یکی دیدارو برای همه توکل و آرامش را تجویز می کردم.
اگر یک پزشک بودم، برای نسخه های مردم گاهی شعر و موسیقی و باران را تجویز می کردم. کاش یک پزشک بودم و با خنده و روی خوش و سخنی نرم از بیماران استقبال می کردم. برای هر دردی راهی می یافتم. برای بیمارانی که نیاز به مهربانی دارند، دستشان را می گرفتم و سخت می فشردم و از صمیم قلب دوستشان می داشتم.
برای روزهایی که هوا سرد بود و پیر زن و پیر مردان توان آمدن نداشتند، خدمات ویژه می گذاشتم. برای جانبازی که جانش را برای من فدا کرده هم ساعتی مقرر می کردم و سری به او می زدم. کاش یک پزشک بودم تا دردم درد انسانها باشد و برای تب شان تب کنم و برای رنج شان هم بی رنج نباشم.
برای هر بیماری وقت بگذارم و بیشتر از این که به بعد مادی این شغل نگاه کنم، به بعد معنوی و مسئولیت خطیر خود فکر کنم و برای زنده ماندن انسانیت تلاش کنم.
نتیجه گیری: اگر یک پزشک بودم، می توانستم برای دردهای بی شمار مردم مرهمی شوم و گاهی کمک شان کنم و برای قسمی که خورده ام، از هیچ ماجرایی که جان انسانی در خطر بود نمی گذشتم و تلاش می کردم تا مردم به آرامش برسند و نگران وضعیت مادی خود در خصوص درمان نباشند.
انشاء های پیشنهادی :
انشا به روش جانشین سازی از زبان یک تکه ابر
و
انشا درباره سرگذشت یک مداد سیاه از زبان خودش
☑️ به پایان انشا درباره اگر من پزشک بودم رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.