انشا در مورد بابای مدرسه ❤️ نامه ای به خدمتگزار مدرسه و تشکر از زحمات او

انشا در مورد بابای مدرسه و تشکر از زحمات او : هر بار که لقمه نمی بردم و گرسنه‌ام می شد، خیالم راحت بود که بابای مدرسه هست و از او می گیرم، برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.

مطلب پیشنهادی: انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه

انشا در مورد خدمتگزار مدرسه با مقدمه و نتیجه

مقدمه: پیرمردی سفید رو و مهربان که هر بار می دیدمش، خنده بر لب داشت. گاهی وقت ها که دیر می کردم منتظر می ماند و برایم در را باز می کرد. هربار که لقمه نداشتم و یا وقت نبود که با خودم چیزی دارم می دانستم که او هست و به من خوراکی می دهد و برای همین اصلا نگران نمی شدم.

بدنه: باخودم تصمیم گرفتم که اگر روزی درس خواندم و به جایی رسیدم به او سر بزنم و حالش را جویا شوم. پیرمرد دوست داشتنی که همیشه خنده بر لب داشت و کودکان را دوست می داشت و برایشان وقت می گذاشت و در سرما و گرما کنارشان بود. هر بار که مشکلی داشتم و نمی خواستم به خانه برگردم کمک می کرد، بزرگ که شدم همیشه در در ذهنم بود و گاهی به سراغش می رفتم. اخر سال که می شد گویی غمگین می شدم و دوست نداشتم که دور از او باشم و برایش دلتنگ می شدم. بازی در حیاط مدرسه و نگاه های او و توپ جمع کردن هایش برام خوشایند بود.

او همه برنامه مدرسه و روزهای درس معلمین را می دانست و اندازه مدیر و معاون اطلاعات داشت و همیشه همه آمار مدرسه را خوب و دقیق می دانست و یک مدیر کامل بود. جای وسایل ورزشی و کلید و همه چیز را خوب می دانست و مراقب ماشین معلمان هم بود. از درختان مدرسه هم خوب مراقبت می کرد و شاید باغبان خوبی هم بود. روزها می گذشت و او همچنان خوب و خوش در کنار بچه ها بود و برایشان پدری می کرد.

نتیجه گیری: بسیاری از انسانها خواستنی و مهربان هستند که یکی از این افراد بابای مدرسه است که در میان دانش آموزان بسیار محبوب است، دانش آموزان بزرگ وقتی که به جایگاهی بزرگ می رسند، بهتر است جویای حاشان شوند و قدر دان زحمات آنها شوند.

نامه ای به خدمتگزار مدرسه و تشکر از زحمات او

مقدمه: مدرسه خانه دوم است و کودکان در آنجا هم نیاز به کسی دارند که هوایشان را داشته باشد، این بابای مدرسه است که چنین کاری را برای دانش آموزان انجام می دهد. بابای مدرسه هم پدر است و هم مدیر و هم معلم، او تنها کسی است که بچه ها بی ترس با او حرف می زنند و دوستش دارند. مردی با اخلاق که پدر و مادر ها به او اعتماد داشتند و در کنار فرزندانشان بود.

بدنه: مردی که همیشه جارو به دست داشت و جلوی در منتظر بود، مردی که هیچ وقت اخم نکرد و همیشه گل خنده به لب داشت، صبح زود بخاری و گرمای مدرسه رو به راه بود و هنگام رفتن هم با مهر همه را راهی می کرد و با صدای خوشش می گفت خوش آمدی بابا؟ مردی با اخلاق که در هر حالت خوب حرف می زد و تا آخرین لحظه در مدرسه منتظر همه بود. روزی که درسم تمام شد مرا به آغوش کشید و گفت، برای خودت کسی شده ای، دکتر یا مهندس شدی فراموشم نکنی، این حرف را خوب به یاد داشتم و وقتی یک پزشک شدم به او سر زدم و دیدم که کمرش خم شده و دیگر نای کار و راه رفتن ندارد.

خوشحال شد و نامم را پرسید و معرفی کردم و تصمیم گرفتم درمانش کنم و کمک حالش شوم. برایش کارهای زیادی کردم اما چون پیر شده بود چندان پاسخ گو نبود، ولی من خوشحالم که دوباره به سراغش رفتم و او را دیدم. مردی مهربان و دلسوز که تا همیشه در ذهن من و دوستانم جاوید است. او را خوب به یاد می اورم مردی خوش خنده و گرم که گاهی با من بازی هم می کرد و دلم برای شوت توپهایش تنگ می شد.

گاهی لقمه ای و چای هم می داد و من هنوز طعم پنیرش را در ذهنم دارم و یادش می کنم. چه قدر مدرسه با تو خوب و دلچسب بود و من هنوز در اوج ان روزها خاطره می نویسم و عاشقش هستم. او به من درس گذشت و فداکاری و مهربانی آموخت تا همیشه در دل و ذهنم ماندگار گردد و همیشه برایش دعا کنم و فراوان یادش کنم

نتیجه گیری: مدرسه بهترین مکان برای دانش آموزان است و چه خوب که بابای مدرسه هم در کنار فرزندانمان چیزهایی یادشان دهد. او مردی خوش اخلاق و صبور بود که همیشه برایش دلم تنگ می شود و روزی اگر پستی و مقامی یافتم حتما سراغ دستانش می روم و می بوسم تا مهر و محبت و عشق بی دریغش را جبران کنم.

انشاهای پیشنهادی:
انشا و گزارش در مورد برنامه یک روز مدرسه
و
انشا در مورد یک روز از کلاس

☑️ به پایان متن های انشا در مورد بابای مدرسه رسیدیم، اگر شما نیز دیدگاهی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات با ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.