انشا در مورد صدای باران ❤️ با مقدمه و نتیجه گیری
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد صدای باران با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا در مورد صدای باران: صدای روح بخش و پر از حس زندگی را دوست می دارم که همان صدای باران است. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.
انشا پیشنهادی : انشا در مورد کتاب
انشا در مورد صدای باران
مقدمه: باران نعمت بی بدیل خداوند است که همواره در گوشم می ماند و روز به روز برایم خاطره های جدید می سازد. دانه دانه و آرام به روی گونه های خیس پنجره می افتد و غبار اندوه از دلش می برد. انگار رنگ و روی پنجره هم باز شده است.
بدنه: کم کم آسمان پیچ و تابی به خود می دهد و خودش را از حضور ابرها می تکاند، ابرهای تار به گوشه ای می خزند و در دور دست ها جایی که کویر منتظر است خود را به رقص در می آورند، نرم نرم می افتند و صدایی چون صدای نجوای عاشق فریاد زندگی را در دلم زنده می کند. صدایی دل انگیز و پی از حس ناب عاشقی، خدا هم تماشاگر می شود و من به این ترانه آسمانی دل می سپارم و بی چتر در حوالی دل تنگی های خیابان به راه می افتم.
صدایی پر از حس سالها غم و دوری و انتظار که با آمدن باران به سر می آید و همه با هم دعای روح انگیز باران را سر می دهند و من هم در حوالی کوچه های تنهایی حباب باران را می شمارم و با خالق باران سخن می گویم. ای باران تو از بهشت می آیی که این همه روح نواز و پر از حس غرور و عشقی، تو که هستی همه در حوالی پنجره دل از حسرت ها می شویند و خدا را با عشق صدا می زنند و بی چتر تا انتهای ابرها می دوند.
صدای بهشتی و نرم باران در من معجزه می کند و یاد روزهای دیرین گذشته و کودکی و شعر جذاب باران در من طنین اندازمی شود. صدایش در من و لایه های درونم غوغا می کند و من نو به نو مسلمان می شوم از این همه عشق و حال و هوای معنوی
نتیجه گیری: همه زیبایی این جهان را مدیون خدایی هستیم که این همه را برای ما انسانها خلق نموده است، ای همه لطف و خوبی و بزرگی تو را با دادن این همه نعمت سپاس فراوان که همه جهان از ابتدا تا انتها در فرمان توست. باران و صدایش همه نجوای آسمان بر عبادتش بر درگاه توست ای همه مهر و مهربانی تو را سپاس
انشا در مورد چک چک صدای باران از ناودان
مقدمه: باران که می بارد همه بی اراده به سمت شیشه می روند و از آمدنش عاشقانه خوشحال می شوند. من هم وقتی صدای باران را می شنوم غرق در هیاهوی زندگی می شوم و بهار در من زنده می شود.
بدنه: بوی دل انگیز خاک بلند شده است و کم کم عطر دل انگیزش همه جا را پر می کند و من هم مست از بوی نم و خاک به سوی باران پر می گشایم ای همه لطف و مهر و عشق با صدایش یاد خدا می کنم.
نم نم و یکی یکی به سوی من می آید و با هر افتادنش صدای دل انگیزی روی شیشه ایجاد می کند و حس شست و شوی دل در من زنده می شود و من هم بی تاب این صدا آهنگ روح نوازش را ضبط می کنم و هر بار که دلم گرفت دوباره برای خودم تکرار می کنم و عاشقانه خدا را صدا می زنم.
من همان بنده تشنه لبم که تا انتهای روزهای زندگی با باران عاشق خواهم شد و برای شنیدن صدایش بی تاب می شوم. صدایی موزون و دلخواه و پر از حس عجیب و ناب زندگی، شاید روزهای زیادی بی تفاوت از کنار باران گذشتم و برای خودم مشغول بودم، اما وقتی به خود آمدم دیدم که از چه نعمت بزرگی محروم بوده ام و فراموش کرده ام.
از روزی که باران و صدایش را شناختم، نمازم ترک نشد و تا همیشه خدا را صدا زدم. صدا و قطره باران همه وجودم را صیقل داد و من از نو متولد شدم و حال در جوار آرامش یاد خدا هر صبح به باران سلام می کنم.
صدایی که از ناقوس ناز ابرها بر می خیزد و هیچ کس نمی تواند صدایش را نادیده بگیرد و شکرش برجای نیاورد. صدایی آسمانی که مرا تا اوج مهربانی و محبت سوق می دهد و من همچنان در پای باران بهار می ایستم و خدا را ریزه ریزه و مرتب شکر می کنم.
نتیجه گیری: خدایا خستگی را با باران روح نوازت از تن طبیعت به دور کن. تو را سپاس که بهترین نعمت را به زمینیان عرضه داشتی و محبت را در حق شان کامل کردی تو با باران زندگی را به کویر دل من هدیه دادی و من همچنان محتاج بارش بارانم.
انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد از کوزه همان برون تراود که در اوست
و
انشا در مورد ثانیه
و
انشا در مورد آینده من
☑️ به پایان انشا درباره صدای باران رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.