جواب کاربرگ شماره ۱ مطالعات هشتم ❤️ پاسخ کاربرگه 1 تعاون
پاسخ کاربرگه شماره ۱ مطالعات اجتماعی هشتم متوسطه به نام تعاون
جواب کاربرگ شماره ۱ مطالعات اجتماعی هشتم: در این نوشته پاسخ کاربرگه شماره 1 تعاون مطالعات پایه هشتم را در ادامه در بخش آموزش و پرورش ماگرتا به عنوان کمک درسی برای شما دانش آموز عزیز سال هشتمی فراهم کرده ایم که در ادامه کنار ما باشید.
همچنین بخوانید : جواب کاربرگ شماره ۴ مطالعات اجتماعی هشتم
جواب کاربرگ شماره ۱ مطالعات اجتماعی هشتم
در پاسخ به کاربرگه 1 مطالعات هشتم تعاون داریم :
یکی از سه گزینه زیر را انتخاب و جای خالی را با آن پر کنید.
ـ نوشتن داستان یا خاطره ٔ ای کوتاه درباره تعاون
ـ کشیدن نقاشی از صحنه ای که تعاون و همدلی انسانها را نشان میدهد.
ـ پیدا کردن و چسباندن یک عکس که صحنه ای از همیاری و کمک به همنوعان را نشان دهد.
داستانی درباره تعاون :
روزی روزگاری پسر فقیری زندگی می کرد که صنایع دستی خود را می فروخت تا امرار معاش کند و خرج تحصیلش را بپردازد. خانه به خانه می رفت تا شاید بتواند پول دربیاورد. یک روز متوجه شد که فقط یک سکه 10 سنتی برایش باقی مانده است و به شدت احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه کمی غذا بخواهد. او به طور تصادفی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبا در را باز کرد. پسر با دیدن چهره زیبای دختر شوکه شد و به جای غذا فقط یک لیوان آب خواست.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسر شد، به جای آب یک لیوان بزرگ شیر برای او آورد. پسر به آرامی سری تکان داد و گفت: چقدر به تو بدهم؟ دختر پاسخ داد: شما مجبور نیستید چیزی بپردازید. مادرمان به ما یاد داد که خوبی ما در عوض نیست. پسر گفت: پس از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.
سال ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی نتوانستند او را معالجه کنند و او را برای معالجه بیشتر به شهر فرستادند تا متخصصان در بیمارستانی مجهز به مداوای او بپردازند.
دکتر هوارد کلی برای بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. وقتی متوجه شد که بیمارش از کدام شهر آمده، نور عجیبی در چشمانش می درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به سمت اتاق بیمار حرکت کرد. او لباس پزشکی خود را پوشید و برای دیدن بیمارش وارد اتاق شد. در نگاه اول او را شناخت.
او سپس به اتاق مشاوره بازگشت تا بیمار خود را در اسرع وقت نجات دهد. از آن روز به بعد توجه ویژه ای به زن داشت و سرانجام پس از مدت ها مبارزه با بیماری، دکتر کلی پیروز شد.
آخرین روزی بود که زن در بیمارستان بستری شد. با درخواست پزشک، هزینه های درمانی این زن برای تایید به وی منتقل شد. گوشه قبض چیزی نوشته بود. آن را در پاکتی گذاشت و برای زن فرستاد.
زن می ترسید پاکت را باز کند و مبلغ صورت حساب را ببیند. او مطمئن بود که تمام زندگی اش را مدیون خواهد بود. بالاخره تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی نظرش را جلب کرد. چند کلمه روی اسکناس نوشته شده بود. آهسته بخوانید:
بهای این صورت حساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.
✅ شما نیز اگر پیشنهادی برای جواب هر یک از کاربرگ شماره ۱ مطالعات هشتم دارید می توانید از قسمت دیدگاه، متن خود را با سایر دانش آموزان به اشتراک گذارید و بنویسید. برای بهتر پیدا کردن ما در گوگل در انتهای عبارت جستجوی خود کلمه ماگرتا را اضافه کنید سپاسگزاریم.🤗✌
داستان خیلی خوبی بود و دارای نکته ی بسیار مهمی بود