بازنویسی حکایت صفحه ۳۶ نگارش هشتم ⭕️ مردکی را چشم درد خاست
بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست از صفحه 36 نگارش فارسی پایه هشتم متوسطه
بازنویسی حکایت صفحه ۳۶ نگارش هشتم ؛ برای مشاهده بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست به زبان ساده و امروزی در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه باشید.
مطلب پیشنهادی: بازنویسی حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
متن حکایت مردکی را چشم درد خاست
اکنون بر اساس نمونه، حکایت زیر را به زبان ساده امروز بازنویسی کنید.
مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطار (دام پزشک) رفت که دوا کن؛ بیطار از آنچه در چشم ستوران می کرد، در دیده او کشید و کور شد. حکومت (شکایت) به داور بردند. گفت: «بر او هیچ تاوان نیست؛ اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی.»
نقل از گلستان
بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست به زبان ساده
روزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدیدی شده بود و برای درمان آن پیش دکتر دامپزشک رفت. وقتی که به دکتر دامپزشک رسید گفت : دکتر چشمهایم خیلی درد می کند آن ها را درمان کن. دامپزشک نیز برای رفع این مشکل از همان دارویی که برای درمان چشم های اسب و حیوان های دیگر استفاده می کرد در چشمان آن مرد ریخت. با این کار چشمان مرد کم کم کور شد و دیگر نمی توانست جایی را ببیند.
مرد که از این کار دامپزشک شاکی شده بود پیش قاضی رفت و از او شکایت کرد اما قاضی با او هم نظر در نبود و گفت : «من نمی توانیم برای دامپزشک هیچ مجازاتی تعیین کنم زیرا اگر خود تو نادان نبودی برای درمان درد خود پیش دامپزشک نمی رفتی و پیش دکتر انسان ها می رفتی».
همچنین بخوانید: بازنویسی حکایت یکی اسبی از دوستی به عاریت خواست
☑️ در این مقاله حکایت مردکی را چشم درد خاست از صفحه ۳۶ نگارش هشتم را به زبان ساده و امروزی برای شما دانش آموز عزیز بازنویسی کردیم، جهت مشاهده پاسخ سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت ماگرتا سرچ کنید.
عالی و کاربردی بود
عالی بود❤️
عالی بود 👍👍👏
عالی و مفید بود ممنون
عالی بود
خیلی ممنونم
برای همه مفید و کاربردی بود.
🌿🤍
خیلی ممنون بابت انشا واقعا عالی بود
خیلی خوب بود ممنون
خیلی ممنون من بیست گرفتم با کمک شما،💙🤍💙🤍💙🤍🪐🪐🪐✨✨✨👑🤍💜💙☀️🪐✨⭐⭐🪐
خیلی ممنون از زحماتتان
خیلی ممنون ، عالی بود؛❤️
ممنونم ازتون
عالی ممنون از شما و سایت خوبتون
عالی
درود به ماگرتا