انشا در مورد جوانی 🙂 با مقدمه و بدنه و نتیجه گیری
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد جوانی با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا در مورد جوانی: بهاری که به سرعت می گذرد ، ابری به سرعت از سرمان رد شده و یاد و خاطره اش می ماند. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.
انشا پیشنهادی : انشا درباره خانه قدیمی مادربزرگ
انشا در مورد جوانی
مقدمه: هر کودک وقتی متولد می شود رشد می کند و راه می افتد، نوپا می شود و نوجوان و جوان، اما غافل است از این که این روزها تمام می شوند و عمر کم کم به انتهای مسیر می رسد و بهار نوجوانی تمام می شود.
بدنه: عمر در حال گذر است و کم کم قطار به ایستگاه پایانی می رسد، گاهی عده ای وسط راه پیاده می شوند و ما را تنها می گذارند، بهتر است قدر روزهای زندگی و بهار سرسبز جوانی را بدانید و برای رشد و تعالی خویش قدم بردارید. برای لحظه لحظه عمر خود برنامه ریزی کرده و به دنبال کسب علم و دانش باشید و برای آینده خود تلاش کنید.
جوانی فرصت زیستن طلایی، باران نم نمی که تا به خود آیید تمام شده و جز اندوه و عمر گذشته کوله باری ندارد. با خورشید طلوع کنید و با غروبش سر به زیر ببرید و همه عمر خود را در خوبی و دل خوشی و شکرگزاری گذرانده و مهربانی را سر لوحه کار خویش قرار دهید.
هر بار که گلی و گیاهی را می کارید بدانید که شما هم روزی چنین کوچک و ریز بوده اید و کم کم بالنده و بزرگ شده اید، قدر روزهایی را که به امید دست یابی به روزهای خوب از دست می دهید را هم بدانید. چه روزهایی که با تنبلی و کسالت سپری شد و چه بسیار روزهایی که در خواب و غفلت سپری شد.
روزهای تابان جوانی می روند و فرصت ها کم کم می روند و جز حسرت نمی ماند. جوانی روزهای ناب، ثانیه های گرامی تر از طلا و پر از حس و شور زندگی، جوانی روزهای خوش شادی و پرواز در آسمان رویاهای جذاب.
نتیجه گیری: قدر روزهای خوب و خوش جوانی را بدانید و از آن استفاده کافی ببرید و بدانید که این فرصت های طلایی در گذر زمان تمام می شوند و این شما هستید که اگر خوب استفاده نکنید ضرر کرده اید و داشته و اندوخته های خود را از دست داده اید.
انشا در مورد نوجوانی با مقدمه و نتیجه گیری
مقدمه: (جوانی را شمع ره کردم تا بیابم زندگانی را نجستم زندگانی را تبه کردم جوانی را ) شهریار
بدنه: همه روزهای جوانی را برای ساختن و درست کردن روزهایی که نیامده اند سپری می کنیم و بعد زمان زیستن نای برخاستن نداریم و می گوییم می سازیم، فرصت تمام شد پس کی و کجا می سازید ، روزهای ناب و خوش می آیند و ثانیه به ثانیه ازعمر کاسته می شود، نه می توانید مجدد خرید کنید و نه به فروش بگذارید، کاش می دانستیم که این متاع گرانبها چه قدر دوست داشتنی و جذاب است و کسی قدرش نمی داند.
کاش می شد جوانی را در قاب جذاب لحظه ها نگهداری کنیم و هر وقت که توان داشتیم و فرصت، از آن استفاده کنیم. در یک جا متوقف کنیم و هر بار که حال دلمان خوب بود دوباره راه اندازی کنیم، جوانی را در لای کتابی بگذاریم و هر بار که هوای عشق و دوست کردیم، نگاهش کنیم و لذت ببریم. ای کاش روزهایش را در یک آینه جا می زدیم و برای روشنایی اش خورشید را به کمک می گرفتیم.
نقش و نگار بهاری رویش می زدیم و برای ماندگاریش عشق را به یاری می گرفتیم. روزهای خوب و خوشش را دوبرابر می کردیم و روزهای تلخ و تکراری را حذف می کردیم و طلایی ناب به دست می آوردیم. جوانی را در کوچه باغ های تنهایی و دلتنگی سپری نکنید و برای شادیش نقش خاطره بزنید که همانا خورشید مهمان خانه های شما خواهد شد.
جوانی را در میان امواج زیبای دریای عاشقی و دلدادگی سپری کنید و به گفته قیصر امین پور در هر کجا که هستید بی عشق مباشید که دل بی عشق زنده نخواهد بود. زندگی را و به ویژه جوانی را ثانیه به ثانیه و با تمام حاشیه هایش زندگی کنید.
حتی از غم هایش هم درس خودسازی و زندگی بگیرید و وقتی خودتان را خوب شناختید خدا، جهان و اطرافش را هم خوب خواهید شناخت. همه روزهای عمر را نعمت بی حد و حساب بدانید و برای این موهبت الهی روزی هزار بار سر به سجده شکر بگذارید و برای بالندگی خود راهی بیابید.
نتیجه گیری: زندگی یک فرصتی است که یک بار است و تکرار هم ندارد، روزهای ناب جوانی را لحظه به لحظه و با اشتیاق زندگی کنید تا دلتان خوش و روزهایتان خواستنی و دل چسب باشد، شکر گزاری هر روز را فراموش نکنید و هر لحظه به یاد خداوند باشید.
انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد تفاوت های زندگی شهری و روستایی
و
انشا در مورد چگونه مدرسه شادی داشته باشیم
و
انشا در مورد خدا را اینگونه شناختم
☑️ به پایان انشا درباره جوانی رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.