نقاب، مفهومی است که از دیرباز در میان انسانها وجود داشته است؛ اما نه تنها بهصورت فیزیکی بلکه بیشتر بهعنوان یک پدیدهٔ روانی و اجتماعی. افراد برای پنهان کردن احساسات واقعی، ضعفها و حتی هویتهای درونی خود، نقابهای مختلفی بر چهرهٔ خود میزنند. این نقابها ممکن است به دلایل مختلفی از جمله ترس از قضاوت، فشارهای اجتماعی، یا تمایل به پذیرش در میان دیگران استفاده شوند.
انسانها گاهی آنچنان در پشت نقابهایشان زندگی میکنند که حتی خودشان نیز واقعیت درونیشان را فراموش میکنند. هرچند این نقابها ممکن است برای محافظت به کار گرفته شوند، اما فاصله گرفتن از اصالت و حقیقت شخصیتی، به تدریج موجب انزوا و از بین رفتن صداقت در روابط میشود. در ادامه متن در مورد نقاب آدما را در تکست ماگرتا باهم می خوانیم.
دلنوشته های خاص درباره پنهان کردن احساسات با نقاب
آدمها پشت نقابهایشان پنهان میشوند تا از دردها و ضعفهایشان فاصله بگیرند، ولی حقیقت همیشه پشت آن نقاب باقی نمیماند.
وقتی آدمها نقاب میزنند، حتی خودشان هم باور میکنند که واقعیت چیز دیگری است؛ اما نقاب نمیتواند قلبها را فریب دهد.
ناشناس بودن تضمینی برای راستگویی است، یک نقاب به دست هر کسی بده و حقیقت را بشنو.
استیو تولتز
حداقلش من همینی ام که هستم.
تو کی هستی پشت این همه نقاب؟
در حسرت فردایی بهتر به خواب می روی تا رویا ببینی …
اما با کابوس مرگ بر می خیزی…
خنده را نقاب می کنی تا پی نبرند به غم اشوب گر درونت …
سکوت را فریاد می کنی …
و درد را دیکته …
در بن بست آینده می دوی و یأس تو را به آغوش می کشد …
بغض می شوی و در پی مدد می سرایی نوای غم انگیز گریه را …
التماس می کنی برای روزنه ای نور در تاریکی روز هایت …
آرام باش …
و گوش بسپار …
به ندای امید درونت …
منجی همین جاست …♡…
متن یلدا حقوردی
آدمها، چندش آورترین نقاب ها رو
می پسندن؛ من هروقت برای هر کس
خودم بودم، تنهاتر شدم …
باید شبیهِ مردمِ هم عصرِ خویش بود
صورتگرا، نقاب چه داری برای من ؟…
عاشق خودت نبودم عاشق نقابت بودم…!
از مرد
هرکول یا موجودی فرا زمینی نسازیم!
مرد هم یک انسان است
و در پشت چهره مردانه اش
کودکی است که نیاز به نوازش دارد
هدیه را دوست دارد
در سینه اش ، دلی دارد
که تشنه محبت و توجه است
بیایید باور کنیم که آنها هم
شیطانت را دوست دارند
از اینکه همیشه نقش تکیه گاه را داشته باشند خسته می شوند
و گاه بشدت نیازمند تکیه گاه هستند
انها هم گاه شانه ای می خواهند
که بدون قضاوت به راحتی گریه کنند
و گاه دوستی که پیش او نقاب ها را
دور بریزند و درددل کند ….
کپشن های خاص درباره چهرههای پنهان زیر نقاب برای استوری
وای به حالِتان
اگر دُختری بُغضش را به جای گریه
بخندد .. کارتان تمام است ..!
دیگر او سنگی شده است ،
با نقاب فرشته ..!
دیگر کارتان تمام است …
…
متن شهرزاد پاییزی
این روز ها همه چیز تکراریست
همه بوی یک عطر را می دهند
یک کتاب را می خوانند
یک استایل دارند
و از یک خط فکری تقلید می کنند
آگاه نخواهی شد با نوشتن از روی دست آدم های به ظاهر آگاه
تقلید باعث یادگیریست اما تا وقتی که جای ادای دیگری را در آوردن ایده بگیری
این نقابی که به تقلید می زنی بی روح و دوام است
و سرانجامی جز غریبگی با خود ندارد آن وقت است که گذشته را در پی خود ورق میزنی …
نقابها ممکن است درخشش داشته باشند، اما در پس آنها همیشه تاریکیای وجود دارد که بهسختی دیده میشود.
در کشور من
ارزش انسان به نقاب است
شب اینجوریه که انگار بهت میگه:
«ممنون از اینکه کل روز قوی بودی
حالا وقتشه نقاب قوی بودنتو برداری و
با خستگیات بخوابی..».
آن روز که نقاب از چهره ی تان بیفتد …
بهار خزان می شود …….
متن المیرا پناهی
هیچ نقابی
به خطرناکی نقاب رفاقت
نیست …
آریا ابراهیمی…
گاهی که به تو فکر می کنم
همان وقتی که دلم برای خواستنت تنگ می شود، خودت را نمی خواهم.
خودِ واقعی آدم ها زیاد قشنگ نیست.
شاید خودشان هم برای همین بیشتر اوقات نقاب دارند.
نقاب می زنند تا خودِ واقعی شان را پنهان کرده باشند.
خودشان هم
یک خودِ رویایی می خواهند.
من خودِ واقعی ات را دوست ندارم.
من یک “تو” ی رویایی را دوست دارم.
من همان شاهزاده ی سوار بر اسب را دوست دارم.
همان که پدرش پادشاهی یک سرزمین را عهده دار است
هم او که مادرش ملکه است ….
متن نازنین عظیمی
پشتِ نقاب بزرگسالیِ همهی ما؛
کودکی است نیازمند عاطفه،
گذشت، عشق و ترسیده از تنهایی.
-آلن دوباتن
متنهای کنایه دار درباره آدمایی که زیر نقاب مخفیاند
مارا حوصلهی خریدن نقاب نبود؛ خوشا آنان که خریدند و عزیزند.
چو ز چهره برگشایی تو نقاب، عقل گوید
قلم است و نرگس و گل نه دهان و چشم و بینی …
از نسل سپیدارم این بار که می آیم
مهری به دهان دارم، این بار که می آیم
آشفتگی ام پیداست، از حالت فنجانم
آوای بمِ تارم، این بار که می آیم
از دوری آغوشت، آهی به گلو دارم
از آینه بیزارم، این بار که می آیم
مغرورم و میخواهم، بیهوده در انکارم
آبستن اقرارم، این بار که می آیم
در پشت نقاب خود، از حادثه ویرانم
چون جسمِ سرِ دارم، این بار که می آیم
وقتی که تو میرفتی، بغضی به گلو افتاد
چون ابرم و میبارم، این بار که می آیم
گفتم از کجا بفهمم روحم قشنگه؟
گفت :
ببین چند نفر کنارِ تو نقاب به روحشون نمیزنن
چند نفر برات نقش بازی نمیکنن
چند نفر کنارِ تو خودشون رو زندگی میکنن
گاهی هم از تظاهر خسته می شود؛
رو به روی خودش می نشیند
نقابش را بر می دارد و برای
تمام ثانیه هایی که مجبور بوده
خودش را گول بزند، گریه می کند!!..
هیچ نقابی نمیتواند برای همیشه حقیقت را پنهان کند؛ روزی میرسد که باید آن را برداری و با آنچه هستی روبهرو شوی.
چقدر ، زشت دیده میشدن ، اگه آدما نقاب نداشتن.
اگه آدما نقاب نداشتن ، چقدر ، زشت دیده میشدن….
نقاب دوستانه به چهرت می زنی و تظاهر به خوب بودن می کنی!
تظاهر به آدمی راستگو و دلسوز که فقط هرازگاهی از سر حسادت بر تمام وجود خودت و رابطه ی اطرافیانت آتش می زند! اما دریغ که این آتش، فقط درون خودت را شعله ورتر می کند، اطرافیانت همانی که بوده اند به زندگی شان ادامه می دهند، حتی بهتر از دیروزشان.
به عقیده ی من در جهانی که، همه نقاب به چهره هایشان دارند، کسی که یک رنگ و یک ذات، بتوانی تشخیص دهید، یک توانایی محسوب می شود. و زندگی به من آموخت که،…
متن عطیه علیپور
ادهمشرقاوی میگه «مهم نیست که یک نفر چقدر قوی باشد او همچنان محتاجِ آغوش کسی است که او را دوست دارد.»
و تویی که خیلی وقته نقاب زدی و مجبور بودی قوی باشی، شونه و تکیهگاه همه بودی و شونه و تکیهگاهی نداشتی، امیدوارم یه آدم امن پیدا کنی که بغلت کنه…
جملات خاص درباره نقابهای دورویی و فریب با عکس نوشته
حسین حائریان :
گفتم: از کجا بفهمم روحم قشنگه؟
گفت: ببین چند نفر کنارِ تو نقاب به روحشون نمیزنن. چند نفر برات نقش بازی نمیکنن. چند نفر کنارِ تو خودشون رو زندگی میکنن…
شاید گاهی وقتا باید نقاب آدما از روی چهرشون بیوفته که بفهمیم چه جور آدمایی هستند…!…
آدما، چندشآورترین نقابها رو میپسندن،
من هر وقت برای هر کسی خودم بودم، تنهاتر شدم .
بگذار بگویند فردا پایان زندگی ست
برای من چه فرقی می کند وقتی از هر فرصتی تا همین لحظه ی اکنونم استفاده کرده ام!
خندیده ام
رقصیده ام
عشق ورزیده ام
.
.
.
بگذار همه ی بقیه اش بماند برای آنانیکه
منتظر مانده اند،
نقاب زده اند،
اندوخته اند،…
به بهانه ی بهتر بودن و آینده ی بهتری داشتن…
من هیچ ندارم جز، همه ی لحظه هایی را که تا امروز زندگی کرده ام،
به همان اندازه که به من هدیه شده بود…
و فردا در همان نقطه ی پایان ، به زندگی سلامی د…
متن عاتکه براری
شیطانهایی با نقاب انسان
حکایتِ خیلیا شده :)
آدمها نقاب میزنند تا از قضاوتهای دیگران فرار کنند، اما در نهایت خودشان را در قضاوتی تلختر گرفتار میکنند.
ای کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است…
آدما تغییر نمیکنن، فقط اون نقابی رو میزنن که شما دوست دارین ببینین!
از مرد
هرکول یا موجودی فرا زمینی نسازیم!
مرد هم یک انسان است
و در پشت چهره مردانه اش
کودکی است که نیاز به نوازش دارد
هدیه را دوست دارد
در سینه اش ، دلی دارد
که تشنه محبت و توجه است
بیایید باور کنیم که آنها هم
شیطانت را دوست دارند
از اینکه همیشه نقش تکیه گاه را داشته باشند خسته می شوند
و گاه بشدت نیازمند تکیه گاه هستند
انها هم گاه شانه ای می خواهند
که بدون قضاوت به راحتی گریه کنند
و گاه دوستی که پیش او نقاب ها را
دور بریزند و درددل کنند
و….. یقین بیاوریم که آنها هم انسانند
کپشنهای سنگین درباره زندگی پشت نقابهای مختلف
هر انسان پشتِ هزار و یک نقاب خود
دو چهره داره؛
هم شکارچیه هم شکار.
هم معصومه هم گناه کار!.
ژاپنیها معتقدند که انسان سه چهره دارد. چهرهی اول، چهرهای است که به جهان نشان میدهند. چهرهی دوم، چهرهای است که به دوستان نزدیک و خانوادهی خود نشان میدهند. چهرهی سوم، چهرهای است که به هیچکس نشان نمیدهند. این چهره، واقعیترین انعکاس از شخصیت انسان است.
نقابها ممکن است برای لحظهای آرامش بیاورند، اما در نهایت باری سنگین بر دوش آدمها میگذارند.
ای ابتدا و آخر هر قصه و کتاب
رویای سایه پوش هراسان با نقاب
این روزهای بی تو مرا زخم می زند
گاهی بیابه خانه ی خاموشی ام بتاب …
نقابها مثل دیواری میان دلها قرار میگیرند؛ هیچکس نمیتواند واقعیت دیگری را ببیند و همه چیز مصنوعی میشود.
تصویر تو در سکوت قاب می خندد
دریاست به پوچی حباب می خندد
من نیستم این که شادمان می بینی
دیریست به چهره ام نقاب می خندد
نقابها شاید چهرهها را زیبا کنند، اما زیبایی دروغین آنها زودگذر است و در نهایت همهچیز فرو میریزد.
مشکل نقاب این است
چون قیافه ی واقعی تو نیست
ممکن است دیر یا زود بیافتد!
تلخ ترین حادثه قرن این است
انسان از خودش فرار کند
از زادگاهش، از پدر مادرش
از مکانی که زندگی میکند
از چهره اش، از زبان مادری اش
گریز کند از هرچه که مربوط به خودش است و نقابی برچهره بگذارد که هیچ گاه \خودش\ نبوده
نقابها، هرچند ممکن است بهطور موقت ما را از قضاوتها یا آسیبهای محیط اطراف مصون دارند، اما در نهایت موجب دوری از هویت واقعیمان میشوند. انسان تنها زمانی به آرامش واقعی میرسد که بتواند بدون ترس از قضاوت، خودش باشد و از نقابهای خودساخته فاصله بگیرد. پذیرش خود با تمام نقصها و کاستیها، کلید رهایی از نقابها و رسیدن به زندگیای پر از صداقت، اصالت و آرامش است.
به پایان مقاله متن در مورد نقاب آدما رسیدیم، اگر شما هم جملاتی در این مورد بلد هستید حتما آن را در قسمت نظرات با ما به اشتراک بگذارید.