بازی با احساسات، نوعی از تعامل است که در آن فرد با احساسات دیگران، بهصورت خودآگاه یا ناخودآگاه، بهگونهای رفتار میکند که آنها را تحت کنترل یا تأثیر خود قرار دهد. این نوع رفتار، بهویژه در روابط شخصی و عاطفی، میتواند آسیبهای عمیقی به اعتماد و صداقت در رابطه وارد کند. وقتی کسی با احساسات دیگران بازی میکند، نه تنها به روح و روان آن فرد صدمه میزند، بلکه باعث بروز ناامنی و بیاعتمادی نیز میشود.
این رفتار، نتیجه خودخواهی و نبود همدلی است و معمولاً به نفع فردی تمام میشود که بهدنبال کنترل یا دستکاری طرف مقابل است. در ادامه متن در مورد بازی با احساسات را در تکست ماگرتا باهم می خوانیم.
جملات غمگین درباره بازی با احساسات دیگران برای استوری
وقتی با احساسات کسی بازی میکنی، گویی روح او را در مشت میگیری و با هر بار فشار، بخشی از او را فرو میریزی؛ اما هرگز نمیتوانی آن را به جای اول بازگردانی.
بازی با احساسات دیگران، خطی از شکستهها بر دلهای بیپناه میکشد؛ زخمهایی که هیچ مرهمی برای آنها وجود ندارد.
من دیگه عادت کردم بازیچه ی دست این و اون باشم آخ! انقد خون از سرم رفته نمیتونم از جام پاشم بعد رفتنت تیغا امونو برید هی زخم، زخم زخم زخم روی این زخما اشک رو گونه هام چشایی که همیشه خونه گریه های هر شبم دلیل این اخمام یه درد بی امون یه حنجره ی مریض خنده های دزدی چسب روی لبم هق هقای این دیوونه رسید دست خدا نامردا لیلیمو دزدیدن از قلبم
بازی با احساسات، مانند چراغی است که به آرامی خاموش میشود؛ نوری که با هر کلمه و هر نگاه نادرست، کمکم محو میشود.
هر بار که با احساسات کسی بازی میکنی، قطعهای از وجود او را از بین میبری؛ اما چیزی که باقی میماند، بیاعتمادی و زخمی است که هیچگاه التیام نخواهد یافت.
من همان برگم که شد بازیچه ی دست خزان بی کس و بی اعتبارم زیر پای عابران دست تیرانداز گردون از تو دورم کرده است حکم تقدیرست، باید بگذرد تیر از کمان آن که در سر میل رفتن دارد، آخر می رود آه… باران عاقبت دل می کَنَد از آسمان یوسفم در قعر چاهی در مسیری بی عبور کاش می شد بگذرد روزی از اینجا کاروان تخته سنگی بی قرارم زیر پای آبشار می رسد روزی که آسان بشکند سنگی گران
بازی با احساسات، مانند نواختن سازی در دل یک طوفان است؛ نوایی که شاید برای لحظهای شیرین باشد، اما زخمهای عمیقی بر جا میگذارد.
بازی با احساسات، مانند پرتاب سنگی به دریاچهای آرام است؛ شاید لذت لحظهای داشته باشد، اما امواج ناشی از آن برای همیشه در دل آن آبها باقی میماند.
بازندهها دوست دارند بازی که باختند را دوباره شروع کنند، برخلاف برندهها که دلیلی برای شروع بازی که بردند نمیبینند. اما گاهی بازیچه دست آدمهایی میشویم که نه بردن برایشان مهم است نه باختن! آنها فقط دوست دارند بازی کنند…!
“روزبه معین”
عکس نوشته بازیچه شدن برای پروفایل
کسی که با احساسات بازی میکند، در واقع قلبی را میشکند که روزی به او اعتماد کرده بود؛ شکستی که هیچگاه به طور کامل ترمیم نمیشود.
عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل
هرچه تدبیر است جز بازیچه ی تقدیر نیست
بازی با احساسات، گاهی مانند رقص در تاریکی است؛ هیچکس نمیداند تا کجا میتواند ادامه یابد، تا زمانی که حقیقت تلخ نمایان میشود.
احساسات، ظریفترین بخش وجود هر انسان است؛ بازی با آنها همچون دستزدن به شیشهای نازک است که با کوچکترین ضربهای فرو میریزد.
انتخاب کرده ام که ساده باشم و دیگران را دور نزنم…… وگرنه بد بودن و آزار و فریب دیگران آسان ترین کار دنیاست…… بلد بودن نمیخواهد!!! همه چیز که بازیچه نیست…… این را پروانه ای میگفت که بالهایش در دست کودکی جا مانده بود! ﮐﻢ ﮐﻢ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ!!! ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ ….. ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﻢ ، ﮐﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ! ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ…… ﺧـــﻮﺏ……ﮔـــــــﺮﻡ…… ﻣﻬـــــﺮﺑﺎﻥ……. ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ…… ﺑـد……ﺳــــﺮﺩ…… ﺗﻠـــــــــﺦ…… آدمهای ساده را نمیتوانی ورق بزنی ساده اند، فقط یک رو دارند.
بازی با احساسات، زخمهایی بر جا میگذارد که شاید به چشم نیایند، اما در عمق وجود، هر روز به جای التیام، عمیقتر میشوند.
کسی که با احساسات دیگران بازی میکند، آتش را به جان خودش میاندازد؛ چرا که زخمهای این بازی، در نهایت به خود او بازخواهد گشت.
بازی با احساسات، مانند نقاشی بر روی آب است؛ هیچ اثری پایدار نمیماند، اما دلهایی که درگیر این بازی میشوند، همیشه طوفانی باقی خواهند ماند.
گر به دولت برسی، مست نگردی مردی… گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی… اهل عالم همه بازیچه دست هوسند… گر تو بازیچه این دست، نگردی مردی…
متنهای خاص درباره فریب و بازیهای احساسی
احساسات، شیشهای شکننده است؛ و هرکس که با آن بازی میکند، روزی خودش در همان شیشهها پایش زخمی خواهد شد.
بازی با احساسات، روحی را میخراشد که هیچگاه ترمیم نمیشود؛ زخمی که حتی اگر به ظاهر فراموش شود، در عمق قلب باقی میماند.
بازی با احساسات، غمی است که به مرور زمان به جان مینشیند؛ و هیچکس جز آنکه قربانی این بازی بوده، نمیتواند شدت آن را درک کند.
تنهایی را دوست خواهم داشت چرا که دیگر کسی احساسم را بازیچه دست خود قرار نمیدهد
احساسات همچون رودخانهای آرام است؛ و کسی که با آن بازی میکند، طوفانی در آن به پا میکند که هیچگاه به آرامش قبل باز نخواهد گشت.
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نااهل
بازیچه دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دیگری داشته باشد !
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی آنکه دری داشته باشد
سردرگمی ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
بازی با احساسات، حکایتی تلخ است از شکستن قلبهایی که روزی به مهر پیوند خورده بودند؛ پیوندی که دیگر هیچگاه بازسازی نمیشود.
مرا بازیچه خود ساخت
چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد
چون دریا که موسی را…
“فاضل نظری”
کسی که با احساسات بازی میکند، نه تنها روح دیگران، بلکه روح خودش را نیز در این بازی نابود میکند؛ چرا که احساسات، بیرحمترین داورند.
کپشنهای سنگین درباره فریب در روابط عاطفی با عکس نوشته
بازی با احساسات، خطری پنهان است که شاید در ابتدا شیرین به نظر برسد، اما در نهایت، تلخی آن تا ابد در دلها باقی میماند.
احساسات، مانند گلهای نازکی است که باید با عشق و دقت پرورش یابد؛ بازی با آنها، مانند خشککردن آن گلها در برابر نور خشن آفتاب است.
هر بار که با احساسات کسی بازی میکنی، از او قطعهای از اعتماد و عشقش را میگیری؛ اما آنچه که باقی میماند، ویرانهای از خاطرات شکسته است.
خواب دیدم که تو رفتی و دلم تنها شد
حاصل آتش عشق من و تو سرما شد
من پریشان و دل افسرده پی ات میگردم
همه ذرات دل من ای کاش شد
به کدامین گنه امروز مرا سوزاندی؟؟
که عذاب دل من بیکسی فردا شد
آرزوهای قشنگ من و تو پوسیدند
حیف از این عشق که بازیچه این دنیاشد…
بازی با احساسات، همانند بازی با آتش است؛ در لحظهای جذاب، اما در نهایت سوزان و ویرانگر.
☜حَدِ لیاقتُ ⇜ خودت تعیین می کنی نه هیچ کس دیگه!
↫می تونی انقدر بالا باشی که هرکسی لیاقت داشتنت نداشته باشه
↫یا انقدر پست باشی که بشی بازیچه ی دست عام!
کسی که با احساسات دیگران بازی میکند، دانههای شک و ترس را در دل آنها میکارد؛ و این دانهها روزی در دل خود او به طوفانی از تنهایی تبدیل خواهند شد.
خدایا !!!
تنهایی ام را دوست دارم
چرا که
نه با احساس کسےِ بازےِ میکنم
ونه بازیچه دست کسےِ میشوم
بازی با احساسات، مانند نوشتن روی شن است؛ در ابتدا زیبا و دلنشین، اما با کوچکترین موجی همه چیز محو میشود و هیچ اثری از آن باقی نمیماند.
کپشنهای غمگین درباره بیوفایی و بازیهای عاطفی
بازی با احساسات، مثل نواختن یک ساز بدون ملودی است؛ صداهایی که شاید برای لحظهای خوشایند باشد، اما در نهایت بینظمی و آشفتگی را در پی خواهد داشت.
احساسات، همان قلب تپندهای است که با هر بازی نادرست، ضربانش کندتر و کندتر میشود؛ تا جایی که شاید دیگر هرگز به تپش بازنگردد.
شانس و بد شانسی عین همدیگه هستن
دقیقا وقتی بهشون نیاز نداری میان سراغت
بازی با احساسات، شکستن اعتماد و احترام به خود و دیگران است؛ زخمی که نه تنها دل فرد مقابل، بلکه تمام وجود او را به درد میآورد.
کسی که با احساسات بازی میکند، در نهایت تنها باقی خواهد ماند؛ چرا که هیچکس نمیخواهد در کنار کسی باشد که قلبها را به بازی میگیرد.
یه مردادی به محض ِ این که احساس کنه غرورش بازیچه ی کسی شده کوله بار
آرزوهاشو برمیدار و میره ؛ داغِ ِ زانو زدنشو به دل هر کی که با غرورش بازی
می کنه میذاره …!!!
بازی با احساسات، داستانی است از نابودی تدریجی؛ هر نگاه، هر کلمه، هر لحظهای که دروغین است، قطعهای از وجود دیگری را به تاراج میبرد.
عشق های امــروزی
بی نام
قابل انتقال به غیر
و معاف از احساس می باشند …
احساسات، مانند زمینی است که در آن باید با عشق کاشت؛ و کسی که با آن بازی میکند، تنها خار و خشونت در آن خواهد رویاند.
در نهایت، بازی با احساسات نه تنها غیراخلاقی و نادرست است، بلکه عواقب زیانباری برای هر دو طرف به همراه دارد. برای حفظ روابط سالم و پایدار، صداقت و احترام به احساسات دیگران ضروری است. هر انسانی ارزش و حق دارد که احساساتش جدی گرفته شود و مورد سوءاستفاده قرار نگیرد. بهترین راه برای جلوگیری از بازی با احساسات، ترویج صداقت، همدلی و ایجاد فضایی امن برای بیان عواطف بهصورت مستقیم و سالم است. با این کار، روابط عمیقتر و پایدارتر شده و اعتماد بین افراد تقویت میشود.
به پایان مقاله متن در مورد بازی با احساسات رسیدیم، اگر شما هم جملاتی در این مورد بلد هستید حتما آن را در قسمت نظرات با ما به اشتراک بگذارید.