ادبیاتفرهنگ و هنر

انشا در مورد کودکی من در یکی از قالب های نوشتاری

انشا درباره کودکی من در قالب خاطره نویسی صفحه ۸۱ درس ششم نگارش نهم

انشا در مورد کودکی من در یکی از قالب های نوشتاری ؛ در این مطلب از بخش آموزش و پرورش ماگرتا به پاسخ و جواب انشا درباره کودکی من در یکی از قالب های نوشتاری از صفحه ۸۱ در ششم کتاب نگارش نهم پرداخته ایم. در ادامه با ما همراه باشید.

همچنین بخوانید: جواب سوالات درس ۶ نگارش نهم

انشا در مورد کودکی من در یکی از قالب های نوشتاری
انشا در مورد کودکی من در یکی از قالب های نوشتاری

انشا درباره کودکی من صفحه 81 نگارش پایه نهم

مقدمه: دوران کودکی هر فردی یکی از شیرین ترین و جذاب ترین قسمت های زندگی اوست و گاهی اوقات انسان بدون هیچ دغدغه ای دلتنگ آن روزها می شود و وقتی یاد آن روزها می افتد آهی می کشد و با خود «ای کاش ها» می گوید، اما دیگر چه فایده ای دارد؟ آیا روزهای گذشته و رفته برمی گردند؟

تنه یا بدنه انشا: یکی از لحظات فراموش نشدنی زندگی من روزهای کودکی ام بود که مامان و بابام به پارک می رفتند و با من بازی می کردند، با صدای بلند می خندیدندو یا زمانی که می افتادم و از شدت درد گریه می کردم،. همراه درد من درد می کشیدند و گریه می کردند و من آن زمان کوچک بودم و ای کاش اشک های لرزانشان را می بوسیدم و از آنها به خاطر توجه و دغدغه ای که نسبت به من داشتند تشکر کنم.

و یا خاطرات روزهایی که با دوستانم بازی می‌کردم، می‌دویدم، می‌خندیدم و و در تلاش زدن یک گل در تور دروازه جان می کندیم، و در آن دوران تنها حسرت لباس‌های کثیف و از دست دادن مسابقه را می‌خوریم. در دوران کودکی ام دعواهای بسیاری با خواهر و برادرم داشتم، اما قهرها و دعواهایم هم ثانیه ایی بود و زود و تند فراموش می شد.

گرفتن نمره خیلی خوب از معلم و بعد شاد بودن یا نمره بد گرفتن و ناراحتی بعد از آن. شیطنت و بازیگوشی روزانه و صبر بی پایان پدر و مادر. کودکی من خلاصه شد در شادی ها و گریه هایی که خنده هایش همیشگی و گریه هایش لحظه ایی بود!

من می خواهم ما در همان سن بچه ها بمانیم و با بزرگ شدن دغدغه هایمان بیشتر نمی شد. دلم می خواهد خشم ما یک لحظه باشد و فریادمان یک دقیقه. امیدوارم خنده از لبانمان بیرون نرود و دل ما از نفرت تیره و تار نشود. کاش قدر لحظه های با هم بودنمان را بیشتر بدانیم و دقیقا حالا که خانواده و عزیزانمان کنار ما هستند، کمی بیشتر به آن ها محبت کنیم و از تمام زحمت ها و لطف هایی که در حق ما انجام داده اند تشکر کنیم. چون که هر چقدر دست پدر و مادر را برای محبت های بی کرانشان ببوسیم باز هم بسیار کم است.

نتیجه گیری: کاش اینقدر زود دیر نمی شد، کاش اینقدر در زندگی از کلمه آرزو استفاده نمی کردیم و هیچ حسرتی در دل نمی گذاشتیم و تا می توانستیم از دنیا و لحظه هایش استفاده می کردیم و نگران این همه غم و ناراحتی نبودیم. و کاش کمی بیشتر کودکی می کردیم.

انشاء با موضوع کودکی من

مقدمه: کودکی من در کوچه های رویا و در میان بازی های کودکانه و در حوالی روزهای آفتابی و در کنار خاطرات پدرم سپری شد. روزهای شیرینی که هنوز مانند طعم اولین آب نبات برای من مانده است. بهترین روزهای کودکی من زمانی بود که هر بار صبح با بوی نان تازه از خواب بیدار می شدم.

بدنه: روزهای ناب زندگی که بزرگترین غصه من خراب شدن کش مو یا بند کفشم بود و یا فرو رفتگی توپ پلاستیکی که با آن بازی می کردم. روزهایی که همیشه منتظر بودم پدر از سرکار بیاید و برای من اسباب بازی و یا خوراکی بیاورد. بی تاب می شدم و کنار در می نشستم تا پدر برسد.

روزهایی که با خواهران و برادرانم سر این که کدامیک پیش پدر بنشینیم دعوا داشتیم و اخرش هم پدر نوبتی می کرد و ماجرا تمام می شد. دوران طلایی من همان روزهایی بود که همیشه همراه پدر و مادر در هر سفری و برنامه ای حاضر بودم و مرا با خود می بردند. روزهایی شاد و پر از دلبری برای پدر و مادرم. چه قدر ان روزهای عاشقانه را می پرستم.

دوران کودکی من در میان کوچه باغ های خانه پدر بزرگ و روی درختان کوتاه و بلند و در کنار تک لانه درختان بلند قد سپری شد. خدایا ان روزهای ناب کجا رفتند. دوران کودکی من در میان یاس های سفید باغچه  کوچک سپری شد و تا به خود آمده بودم جوان شده بودم و مشغول زندگی، کودکی هایم را در دفتر شعرهایم قاب گرفتم و هیچ کس نمی داند در پستوی کدام خانه قدیمی پنهان کرده ام.

نتیجه گیری: زندگی یک فرصت است که فقط یک بار نصیب شما می شود، بهتر است خوب و کامل و در حد عالی از زندگی استفاده کنید تا در پیری پشیمان و سرخورده از عمر رفته نباشید.

انشا درباره کودکی من

مقدمه: دختر تیز پا بودم که یک نفسه تا چشم می دید می دویدم و کسی نمی توانست به پای من برسد. موهایم را می بافتم و دست در دست پدر به گندم زار و باغ و کشت سرک می کشیدم. من همان کودکی هستم که در کوچه های خاکی با هم سن و سالانم لی لی و هفت قل و عروسک بازی می کردم.

بدنه: کودکی ای خاطرات خوش و خرم که هر بار که از خاطرم می گذری هوس می کنم موهایم را ببافم و با باد تا کشور بلقیس ملکه صبا پرواز کنم و بگویم که دوران کودکی یک دختر دوران ملکگی و پادشاهی است. در دوران کودکی بود که دانستم روزی ممکن است روزگار عروسکم را بگیرد و ان روز رسید و عروسکم گم شد و من هنوز در بند آن عروسک بی تابم.

دوران کودکی من در حوالی سپیدار خانه مادر بزرگ چنان زیبابود که همیشه دوست داشتم بند موهایم را باز کنم و روی تاب موهایم را باد شانه کند. روزهای کودکی من و دوستانم در حوالی آن باغچه خانه پشتی بود که پر از یاس و سنبل و بنفشه بود و من هر بار مقداری گل می کندم و به آرامی خشک می کردم و رویش نام دوستانم را می نوشتم.

چه روزهایی که بازی های لی لی من و  دوستانم تمامی نداشت و عصر با خداحافظی خورشید به خانه می رفتم و صبح هم با ستیغ آفتاب دعوت نامه دوستانم را می دیدم و قرارمان نور خورشید بود که بر روی صورتم می خورد و من بی تاب می دویدم تا به ادامه بازی دیشب برسم.

انگار دنیا غمی نداشت و همه چیز خوب و خوش و عالی بود. خاله بازی می کردیم و تا آخر شب من ده بار جایم عوض می شد، چه دورانی که با خوبی و شادی و مهر ورزی تمام شد و قدرش را ندانستیم. روزهای که در باغ پدر بزرگ بودیم و شاهد رشد درخت و پرنده و هزاران موضوع تازه از طبیعت.

کودکی من رویایی بود که سپری شد و من قدرش را ندانستم و حال در آرزوی روزهای رفته غمگین می شوم. انجا بود که دانستم باید قدر پدر و مادرم را بدانم و برای شادی آنها زحمت بکشم. کودکی ای روزهای ناب عشق و عاشقی، من به یاد آن روزها هنوز زلف را در باد می بافم و به سمت افق می دوم و از زندگی لذت می برم.

نتیجه گیری: روزهای عمر در گذر هستند و ما نمی دانیم که همین روزهایی که به بطالت می گذرند، روزی حسرت همه را خواهی خورد و پشیمان خواهی شد. پس از روزهای عمرت به اندازه کافی لذت ببر تا عمری خوب و خوش و پر از عشق داشته باشید.

همچنین بخوانید: گام به گام نگارش نهم

✅ به پایان انشا در مورد کودکی من در یکی از قالب های نوشتاری از کتاب نگارش نهم متوسطه اول رسیدیم، اگر پیشنهاد یا سوالی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات بپرسید تا کارشناسان ما پاسخگوی شما باشند.

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده + 6 =