انشا درباره سرگذشت یک مداد سیاه از زبان خودش
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد سرگذشت یک مداد سیاه از زبان خودش با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا درباره سرگذشت یک مداد سیاه از زبان خودش: در قدیم روزگارم بهتر بود و افراد بیشتری سراغم را می گرفتند و حالا مدادهای نوکی و جدید بازار مرا خراب کرده اند، برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.
انشا پیشنهادی : انشا در مورد صادرات و واردات با مقدمه و نتیجه گیری
انشا درباره سرگذشت یک مداد سیاه از زبان خودش
مقدمه: من یک مداد مشکی هستم که بسیاری از آزمونهای شما توسط من پر می شود و می توانم برای موفقیت شما دست به کار شوم. من هنوز فرصت اشتباه کردن را به شما می دهم و می توانید نوشته های خود را بنویسید و پاک کنید.
بدنه: روزهایی را به یاد دارم که توانستم برا ی دانش آموزان دوست و رفیقی قدیمی باشم. من روزهای خوبی را به همراه همه کودکان و بزرگسالان داشته ام. گاهی با تراش و زمانی با تیغ تراشیده شدم و در میان بهترین کتابها نوشتم و از خود یادگاری به جا گذاشتم.
تمام اساتید و بزرگان همواره مرا در کنار خود دارند و می نویسند و با نوشتن توسط من ارزش کتابهای بزرگ حفظ می شود. من یک مداد بلندی بودم که از مغازه به خانه آمدم و هفته ها در کیف و طاقچه بودم و حال کوچک و ریزه شده ام. چه قدر خوب است که بهترین وسیله برای دیگران باشی و همه دوستت بدارند.
روزهایی را که در به در دنبالم هستید را به یاد دارید و از نوع من پیدا نمی کنید. روزهایی که تنها وسیله نوشتن فقط من بودم و خودکاری نبود. حال از شما می خواهم که قدرم را بدانید و مرا دور نیاندازید و یا گم نکنید.
چون من از چوب ساخته می شوم و چوب هم از درخت گرفته می شود، بهتر است که به این چرخه دقت کنید و مراقب درخت و جنگل و محیط زیست باشید.
من چه بسیار مطالبی را برای شما نوشتم و نگاه داشتم، نامه های عاشقانه و فرمول های ریاضی و حوادث تاریخی و تولد کودکان قدیمی و هر موضوعی که فکرش را بکنید. من حوادث بسیار درخود دارم و همه را در همین مغز کوچک نگاه داشته ام.
نتیجه گیری : به همه دوستان و دانش آموزان توصیه می کنم که مراقب من باشند و به نحوی عالی استفاده کنند تا مجبور نباشند که هر روز خریداری کند و با خرید من درختی و جنگلی در آستانه نابودی قرار می گیرد.
سرگذشت مداد سیاه از زبان خودش
مقدمه: من یک مداد سیاه هستم که شاید ظاهری زیبا و جذاب نداشته باشم، ولی در کیفی و مدرسه ای و خانه ای هستم و همه مرا دوست دارند و مرا تهیه می کنند و من ابزار کار همه مهندسان و خیاطان و نجاران و شغل های متفاوت هستم.
بدنه: روزهایی را در کنج یک کلاس درس گذراندم و خوب گوش دادم. چه قدر بعضی از درسها خواستنی و شیرین هستند و ما می توانیم درس زندگی بیاموزیم. در کلاس درس ادبیات بود که دیدم چه قدر شعرهای فارسی دوست داشتنی و حاوی مطالب مهم زندگی هستند و کسی اهمیتی نمی دهد.
کاش زبان داشتم و فریاد می زدم که زندگی چیست و قدرش را بدانید. من یک مدادم و بعد از مدتها قدم کوتاه شد و دیگر قابل استفاده نیستم. زندگی هم این گونه است و مانند ساعت شنی تمام می شود و خیلی سریع به انتهای خودش می رسد.
روزهایی را که کسی درک نمی کند که چه قدر ارزشمند هستند و لحظه به لحظه با دست خودمان خرابش می کنیم و به انتظار آمدن روزهای خوب و خوش و خرم این روزها را هم از دست می دهیم. بگذارید با شما کمی درد دل کنم، چرا قدر داشته های خود را نمی دانید، حتی مدادی مانند مرا نداشته باشید، معطل و بیکار می مانید و عمر هدر می دهید.
برای حفظ زندگی و عمر خویش کاری کنید و خدا را فراوان یاد کنید و سپاس گزار نعمت هایش باشید. گاهی در کلاس درس قران هم خوب گوش می دهم و می بینم این کتاب دستورات زندگی خوب و سالم را صادر کرده است و کسی حتی رویش را باز نمی کند و نمی خواند.
فقط در مدرسه گاهی خوانده می شود. روزهایی که کسی در کنارم نیست و تنها مانده ام را به یاد دارم، در آن لحظه خدا را یاد می کنم و فکر هم می کنم و برای شما هم غصه می خورم که چرا می توانید و برای خودتان کاری نمی کنید. چرا عمر را بیهوده می گذرانید و در پی یک زندگی هدفمند نیستید.
نتیجه گیری: این مداد بسیاری از مطالب را به ما گوشزد کرد که قدر زندگی را بدانیم. کتاب آسمانی خویش را بخوانیم و برای خود برنامه داشته باشیم . برای جلوگیری از افزایش قطع درختان مراقب مداد خود باشیم و بدانیم که محیط زیست با مراقبت ما می تواند خوب و سالم بماند.
انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد بهترین خاطره من چیست
و
انشا با موضوع جانشین سازی از زبان کاپشن قدیمی نگارش دهم
☑️ به پایان انشا درباره سرگذشت یک مداد سیاه از زبان خودش رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.
عالی، واقعا به دردم خورد