جنگل و طبیعت به عنوان گنجینههای بینظیر زمین، مکانی برای استراحت روح و آرامش ذهن به شمار میروند. در دل این فضاهای سبز و سرشار از زندگی، ما میتوانیم صدای دلنشین پرندگان را بشنویم و نسیم ملایم را بر روی پوستمان احساس کنیم.
جنگلها، با درختان بلند و سرسبزشان، نمادی از استقامت و زندگی هستند و حضور در آنها میتواند ما را به آرامش و سکوتی عمیق برساند. این فضاها ما را به یاد پیوند عمیقمان با طبیعت و جهان اطرافمان میاندازند و لحظاتی از شگفتی و زیبایی را به ما هدیه میدهند. در ادامه را در تکست ماگرتا باهم می خوانیم.
متن های زیبا در مورد آرامش و سکوت در جنگل
تـــن جنگل پر از زخم تبر شــــد
فــــدای بیخیالی بشر شــــد
بــــه تلطیف هوا، جنگل سرآمــــد
ز جهـــل آدمی دخــلش در آمــــد
دلم جنگل را می خواهد
در یک روز پاییزی
باران ببارد
قدمی بزنم
برگ های زرد زیر پایم
در ان هوای نم دار
سیگاری روشن کنم
اب راهه های کوچک زیر پاییم
به کجا میروند
شاید به سمت رودخانه !
تو نیز کجای پاییز ماندی
اخر چرا نیامدی
بیا تا اب راهه ها را باهم ببینیم . . .
دلم جنگل را می خواهد…
آرزویم برکهای در گوشه ای از جنگل بودن است، تا هر شب انعکاس چهره ات را همانند ماه درون خود پیدا کنم و لمس کنم.
خیال تو بَرَم میدارد و میبرد…
تا سواحل دور…
تا جنگلهای باران خوردهی بلوط …
وَ بوی هیزمهای خیس…
میبرد به سرزمین دوستت دارم ها …
من در آغوش توام…
اینجا همه چیز روبراه است …
و جز عشق خبری نیست …
چه حس قشنگی است …
در جنگل گم شوی و به دنبال راهی برای بازگشت نباشی
با درختی سبز گردد این زمین
شــــادی گل آورد ایــن نازنین
خوش بکاریم هردرحتی یادگار
با درختـــــی زندگی زیبا وزین .
روز درختکاری را گرامی می داریم
گفتم ای جنگل پیر
تازگیها چه خبر؟
پوزخندی زد و گفت
هیچ! کابوس تبر …
گفتم از چوب درختان بهار
چه کسان بهره برند؟
گفت آنان که درختند و
به ظاهر تبرند!
گفتم اما
مگر از جنس خودت نیست تبر؟!
پوزخندی زد و گفت
تازگیها چه خبر…!
طبیعت هنگامی زیبا است که در ما همان تأثیر هنر را نداشته باشد، به این طریق، زیبائی چه در طبیعت و چه در هنر ممکن است به وسیله همآهنگی و شورانگیزی و مخصوصأ اتحاد درونی آن دو باهم، توصیف گردد.
دلم گاهی
یک کلبه میخواهد
کلبه چوبی کنار دریا
شاید هم وسط جنگل
دلم
بوی چوب باران خورده ی
نم گرفته میخواهد
دلم یک دنیا سکوت میخواهد
یک دنیا آرامش…
ای شکوه بی کران اندوه من !
آسمان ، دریای جنگل ، کوه من !
گم شدی ای نیمه ی سیب دلم
ای منِ من ! ای تمام روح من !
جملات الهامبخش درباره لذت قدم زدن در جنگل و طبیعت
طبیعت به آدما نیاز نداره؛
این آدما هستن که به طبیعت نیاز دارن
طبیعت را دوست دارم…
چون رنگ طبیعی خودش را دارد…
در روزنامه میخواندم
پنج نفر در جنگلی گم شدهاند،
قصهی انگشتهای من
و موهای شماست…
دوستم نداری
و زیباتر میشوم
چون بوتهای وحشی در انتهای باغ …
دوستم نداری
و همین بهار
از تمام شاخههای درهمم
گلهای هزار رنگ میروید!
یک روز جنگل میشوم
جنگلی گریان
زیبا و مه آلود
شبیه رویاهایت
تا تو بیایی در من زندگی کنی! …
«طبیعت درباره همه حیوانات که به دست پرورش او سپرده شدهاند، با یک امتیاز و بدون رجحان رفتار میکند که گویی میخواهد نشان بدهد چهگونه او غیرت این حق را در خود دارد.»
طبیعت هنگامی زیبا است که در ما همان تأثیر هنر را نداشته باشد، به این طریق، زیبائی چه در طبیعت و چه در هنر ممکن است به وسیله همآهنگی و شورانگیزی و مخصوصأ اتحاد درونی آن دو باهم، توصیف گردد.
درختا خیلی خوشگلن
مثل ما دست و پا دارن
مثل تموم آدما
مامان دارن، بابا دارن
درختایی که لاغرن
فکر می کنم جوون باشن
شاید درختای تپل
مادربزرگشون باشن
جنگل
وارونه افتاده در آب
سایهی یک درخت کم میشود
با هر رفت و برگشت اره ماهیها…
هرچه بیشتر در سرشت طبیعت اندیشه کردم، از خلاقیت خالق نیز بیشتر متحیر و شگفتزده شدم.
ای جنگل با شکوه کز من دوری
از داغ تو گُر گرفتهام بد جوری
من در غم خویش بی صدا میسوزم
وقتی که میان شعلهها محصوری
متن های مفهومی در مورد ارتباط انسان با طبیعت و جنگل
به اعماق طبیعت نگاه کن،
آنگاه است که همه چیز را بهتر درک خواهی کرد
جنگل یک شبه سقوط نمی کند
خیلی زخم تبر خوردن ها
خیلی بی هوا شکستن ها
خیلی شبانه نعش درخت ها را
بر دوش بردن ها…
من درخت سبز هستم
با شهامت
با سری افراشته بر سوی گردون…
من درخت را دوست دارم
چون که رمز رستن است
رمز همت
رمز پاک پایداری
ریشه اندر خاک دارد
میوه افلاک دارد…
جنگلی بودیم شاخه در شاخه،
هم آغوش
﮼ریشه در ریشه
همه پیوند…
و اینک
انبوهِ درختانی تنهاییم…
آمیختن طبیعی رنگ ها چون پیوند عاشقانه انسان ها زیباست
رنگ آبی رنگ خاکی را در آغوش می گیرد
چنانکه آسمان زمین را
و از این پیوند ،درخت و سبزه و گل و گیاه و دریاچه و جویبار پدید می آید
نقاش همچون باد بر رنگ های گزیده خویش می وزد
و از این وزش بر دریای کوچک رنگ ، موج ها و حباب ها پدید می آید
و دشت و صحرا و برف و بوران و طوفان نقش می شود
چنانکه در طبیعت
نقاش نقطه ای از رنگ را همچون موج وسعت می دهد
و چشمی پدیدار می شود، چشمی بر آسمان کویر
چشمی در زیر زمین
چشمی بر لب دریا
ویا چشمی که چون خورشید از زمین می روید
جنگل است وُ
فرمانِ قلع و قمع وُ
بیرحمیِ هیزمشکن وُ کشاکش اَرّه!
اما
من همچنان
با درختانِ بیشاخ و برگ
از سایه سخن میگویم
تا
میوه دهند!…
گفتم ای جنگل پیر
تازگیها چه خبر؟
پوزخندی زد و گفت
هیچ ! کابوس تبر …
گفتم از چوب درختان بهار
چه کسان بهره برند؟
گفت آنان که درختند و
به ظاهر تبرند!
گفتم اما
مگر از جنس خودت نیست تبر!؟
پوزخندی زد و گفت
تازگیها چه خبر…!
جنگلی را
سر بریدند؛
کاغذها شاعر شدند…
احساس و خیال را، آسمان صاف، ابرهای طوفانی و تاریکی جنگلها، روشنی قلهها و زندگانی، یک طبیعت ساده به من داده است.
درختی می افتد،
همه متوجه
صدای افتادنش می شوند،
اما یک جنگل رشد میکند
کسی متوجه نمی شود
مردم اینگونه اند،
به رشدت توجه نکرده
بلکه به افتادنت توجه میکنند…
پس مواظب جای پایت باش
جملات منحصر به فرد درباره جذابیتهای جنگل و طبیعت
سه تا از بهترین صداهای طبیعت،
صدای باران،
صدای باد در میان درختان جنگل
و صدای اقیانوس در ساحل است…
در طبیعت که قدم می زنی، می فهمی که خداوند چقدر کنترل همه ی امور در دستش است. به قول همان مثل معروف که میگوید برگی از به اذن خداوند روی زمین نمی افتد، اگر به دور و اطرافت نگاه کنی، می بینی که همه چیز طبق یک سیستم خاص پیش می روند. درختان آرام آرام، شکوفه داده و سپس به بار می نشینند؛ هوا گرم بوده و کم کم شور و حال هوای زمستانی خود را نشان می دهد و … . در همه ی اینها نشانه هایی از قدرت خداوند نهفته است. کاش ما هم بدانیم که اگر خداوند به همه ی اینها نظارت می کند، پس قطعا زندگی ما که روح او در وجودمان نهادینه شده است هم برایش اهمیت دارد و هیچ وقت ما را وا نمی گذارد. پس کاش تنها به او توکل کنیم و برای اجابت خواسته هایمان به دنبال غیر از خدا نرویم.
جنگل خود یک آموزگار است
با شناختن درختان، معنای صبر را درک می کنم و با شناخت چمن، استقامت را
سکوت طبیعت بسیار واقعی است…
تو را احاطه می کند و می توانی کاملا آن را احساس کنی…
خودت را در طبیعت رها کن تا آرامش را پیدا کنی
ملتی که خاک خود را از بین ببرد
خودش را نابود می کند
جنگل ها ریه های سرزمین ما هستند
هوا را تصفیه می کنند
و به مردم ما قدرت تازه می بخشند
به هر درختی می رسم
مرا بغل می کند
حس می کنم این جنگلِ تنها
صدای خش خش ِ قلبم را می شنود
دلم جنگل…دلم باران…دلم مهتاب میخواهد
دلم یک کلبه ی چوبی کنار آب میخواهد…
طبیعت همه چیزش زیباست
آنان که می گویند
با آمدن پاییز دل مان می گیرد و دلتنگ می شویم
چیزی از طبیعت نمی دانند و آن را درک نکرده اند
با شناختن درختان
معنای صبر را درک می کنم
با شناختن چمن
می توانم استقامت را درک کنم
متن های زیبا و احساسی درباره طبیعت
همه بخش های طبیعت زیباست
از کوه و جنگل و درخت و دریا گرفته تا چشمه و رودخانه و دشت و چمن
اگه فرصت دیدن این ها رو نداری خودت رو از طبیعت محروم نکن،
به گلفروشی سرخیابان سری بزن و یک گلدان کوچک شمعدانی بخر و اونو لب پنجره بزار
گل ها هم جز زیبایی طبیعت هستن
هر درخت می تونه
یه بهانه باشه
تا شاید این دنیا
دوباره زیبا شه…
بیاییم از طبیعت درس زندگی بگیریم. طبیعت در بهار آغاز می شود و سرسبز و خوش و خندان است! اما به آن تکیه نمی کند و دوست دارد که باز هم تجربه کند. سپس به تابستان وارد می شود و بعد از آن هم پاییز. بعد از سه بار تجربه کردن، باز هم می خواهد چیزهایی جدیدی را تجربه کند و به همین خاطر وارد زمستان می شود. کاش ما انسان ها هم همینطور بودیم. تنها به داشته های خود اکتفا نمی کردیم و سعی می کردیم که زندگی را به معنای واقعی زندگی کنیم و همواره به فکر تجربه چیزهایی جدید باشیم. درست است که طبیعت سرسبزی اش را در زمستان از دست می دهد، اما در عوض زیبایی های زمستان را تجربه می کند که این فوق العاده با ارزش است.
هیس… گوش کن… می شنوی؟
این صدای سکوت طبیعت است
فوق العاده نیست؟
ﺩﺭﺧﺖ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻣﻦ ﺩﺍﺭﮐﻮﺑﯽ ﻣﯽ ﺷﻮم
ﮐﻪ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎر ﺩﺭ ﺩﻗﯿﻘﻪ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻮسد ………
از جنگل
به کارگاه چوب بری رفتند
صندلی
نیمکت
میز
آنکه عاشقتر بود
پنجره شد…!
با همان شفافیت رنگ و بی خیالی طرح؟
آیا می توان در هنر، طبیعتی دیگر آفرید؟
که با همان قوانین طبیعت الهی شکل گیرد؟
آیا می توان خط مشیت الهی را در طبیعت یافت و درهنر دنبال کرد؟
و دانست که هر چه آن خسرو کند شیرین بود؟
آیا می توان شعری به زیبایی یک درخت گفت؟
و نقشی به زیبایی یک سنجاب کشید؟
هنر در طبیعت نهفته است و متعلق به کسی است که آن را از طبیعت استخراج کند.
ای شکوه بیکران اندوه من!
آسمان، دریای جنگل، کوه من!
گم شدی ای نیمهی سیب دلم
ای منِ من! ای تمام روح من!
تمامی جنگل
بر خورشید نماز می خواند
ولی ز خیل درختان ،
به رغم باور باد در این نماز
یکی به نخواهد نهاد سر بر خاک!…
در نهایت، ارتباط با جنگل و طبیعت نه تنها به ما احساس آرامش و شادی میدهد، بلکه ما را به یاد میآورد که در این دنیای پرهیاهو، لحظاتی برای تنفس و آرامش نیاز داریم. با قدم گذاشتن در دل طبیعت، میتوانیم از شلوغی زندگی فاصله بگیریم و به خود واقعیمان نزدیکتر شویم. بیایید به یاد داشته باشیم که حفظ و احترام به این زیباییهای طبیعی نه تنها مسئولیت ماست، بلکه راهی برای برقراری توازن در زندگی و یافتن آرامش در دل شلوغیها است.
به پایان مقاله متن در مورد جنگل و طبیعت رسیدیم، اگر شما هم جملاتی در این مورد بلد هستید حتما آن را در قسمت نظرات با ما به اشتراک بگذارید.