انشا در مورد کویر با روش جانشین سازی + مقدمه و نتیجه گیری

انشا در مورد کویر با روش جانشین سازی: چه روزهایی که دستم به ستاره ها نمی رسد ولی برای من دست تکان می دهند. من کویری کهن سال و قدیمی هستم که اینجا افتاده ام، برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.

انشا پیشنهادی : انشا در مورد اگر من پزشک بودم

انشا در مورد کویر با روش جانشین سازی

مقدمه: کویری هستم که سالهاست رهگذری به خود ندیده ام و خاک تفتیده ام منتظر نمی و بارانی است تا دلم شاد شود و بارانی ببیند. کاش بودید و می دیدید که چه قدر تشنه و بی تاب و غبار گرفته ام. نه کسی و نه ماشینی و نه راه نجاتی.

بدنه: همه با من که حرف می زنند از شب های زیبا و جذابم می گویند، ای وای که نمی دانند چه روزهای داغی را می گذرانم، چه قدر منتظر می مانم تا شاید گردشگری و یا مسافری غریب برای دیدارم بیاید و من خوشحال شوم.

سالهاست غمی در دل دارم و کسی نمی یابم تا حرف بزنم، وای که چه قدر سخت است که در حرف هایت ناتمام بمانند و کسی را نیابی که بگویی؟ وای بر من و روزگارم که سالهاست در انتظار بهار مانده ام و سرنوشتی جز گرمای پر تب ندارم.

ریگ های داغ هم خسته شده اند و حرف ها برای گفتن دارند و سکون و تنهایی امان از روزگارشان بریده است. کم کم انتظار به پایان می رسد و در یک صبح زود گروهی گردشگر با کوله باری از راه می رسند و مرا خوشحال می کنند.

با هم حرف می زنند و می گویند مشخص است که سالهاست کسی به اینجا نیامده و ریگ ها به شکل زیبایی در کنار هم اشکال زیبایی ساخته اند. گروهی هم به زبان خارجی حرف می زنند و مرتب عکس می گیرند، انگار خیال دارند که شب را بمانند و اسباب و لوازم با خود آورده اند.

روزهایی را به یاد می آورم که مردم از ترس تشنگی و گرما به من نزدیک نمی شدند و من حسرت دیدارشان را داشتم. آری هرچه قدر هم که شب هایم خنک و زیبا باشد، روزهای تب دار و گرمی دارم که فقط علاقه مندان می توانند تحمل کنند و کسی نمی تواند تاب بیاورد.

نتیجه گیری: با همه موجودات و آفریده های خداوند مشغول گفت و گو می شویم و یادمان می رود که خالقش کیست و به ما چه چیزهایی عطا کرده است، آری این خدای زیبایی هاست که این همه مخلوق زیبا دارد و باید از صمیم قلب با او وارد صحبت شویم.

انشا درباره کویر

مقدمه: دوست خوب مسافرم سلام، کویری تشنه و از جنس بیابان و ریگم که کسی نمی تواند مرا دریابد و حالم را درک کند. روزهایی را که تنهایی همدمم بود را خوب به یاد دارم و می توانم برایتان تعریف کنم.

بدنه: در دل ایران افتاده ام و هر مسافری که به هر طرف ایران سفر کند، مرا از دور و نزدیک می بیند،راستی اصلا دوست دارید که جایمان را عوض کنیم و هرکس مدتی در جای دیگری قرار گیرد. گاهی با خود می گویم خدا کاش می توانسنم فلسفه خلقت خود را بدانم و اینکه چگونه در دل یک کشور غریب و تنها افتاده ام و اصلا نمی دانم که برای طبیعت چه فایده ای دارم و چه حکمی دارد بودنم…

دوست خوبم کاش در یک صبح خنک در کنارم بنشینی و چایی دم کنی و نوش جان کنی و مرا یاد کنی، روزی و روزگاری که این همه ماشین و خودرو نبود، گاهی مسافرانی از بیراهه می رفتند و گذرشان به من می افتاد و حالا در عین ناباوری تنهای مطلق شده ام و گاهی مسافری عاشق بر من می گذرد تا شرح دلدادگی برای من بگوید.

اینجا پر از خاک و ریگ و تفتیده ام و سالهاست که در انتظار تکه ابری منتظرم و شب و روز را می شمارم. سالی یک بار شاید ابری مرا بخواهد و دلش تنگ شود و بتازد. اما با همه داغی و درد و بی تابی، شب های پر ستاره ای دارم که هر عاشقی را به سوی من می کشاند.

خوشه پروین در آسمان شب من می درخشد و همه ستارگان رقص کنان می آیند و جشن شب کویر بر گزار می کنند. شاید روزها را در تب و بی آبی می گذرانم ولی در شب ها بسیار حال خوبی دارم و می خندم. خدایا شکرت که شب های خوش و خنکی دارم و می توانم ستاره هایت را ببینم و برایشان داستان بگویم.

نتیجه گیری: خدای کویر و دشت و جنگل و صحرا یکی است و برایش همه یکسان هستند و رسالتی دارند. این بندگان هستند که ناسپاسند و برای هر آفریده خدا نقص و عیبی را می سازند و به جای تشکر و قدر دانی ناشکرند و پر از توقع و انتظار…

انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد سطل زباله از زبان خودش
و
انشا به روش جانشین سازی از زبان یک تکه ابر

☑️ به پایان انشا درباره کویر با روش جانشین سازی رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.