ادبیاتفرهنگ و هنر

جواب تمرین های درس دوم نگارش یازدهم ⚡️ صفحه ۳۸ تا ۵۱

گام به گام پاسخ نامه و حل پرسش کارگاه نوشتن ، شعر گردانی و فعالیت های صفحه 38 ، 39 ، 41 ، 43 ، 44 ، 46 ، 48 ، 49 ، 50 و 51 درس 2 دوم نگارش یازدهم

جواب تمرین های درس دوم نگارش یازدهم ؛ در این نوشته به پاسخ و جواب فعالیت ۱ صفحه ۳۸ ، فعالیت ۲ صفحه ۳۹ ، فعالیت ۳ صفحه ۴۱ ، فعالیت ۴ صفحه ۴۳ و ۴۴ ، فعالیت ۵ و ۶ صفحه ۴۶ ، کارگاه نوشتن تمرین ۱ صفحه ۴۸ و تمرین ۲ صفحه ۴۹ و تمرین ۳ صفحه ۵۰ و شعر گردانی صفحه ۵۱ درس ۲ دوم کتاب نگارش یازدهم انسانی ، تجربی و ریاضی متوسطه دوم پرداخته ایم. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.

بعدی: جواب درس سوم نگارش یازدهم

جواب تمرین های درس دوم نگارش یازدهم

جواب فعالیت های صفحه ۳۸ ، ۳۹ ، ۴۱ ، ۴۳ ، ۴۴ و ۴۶ درس دوم نگارش یازدهم

فعالیت ۱: موضوع های پیشنهادی خود را بنویسید.

پاسخ: ۱) خانه تکانی عید
۲) جلسه امتحان
۳) افطاری دادن
۴) برداشت گندم
۵) آیین سقاخانه

فعالیت ۲: درباره یکی از موضوعاتی که در مرحله قبل انتخاب کرده اید، فکر کنید و واژه های مرتبط با آن را بنویسید.

پاسخ برای موضو آیین سقاخانه: لباس سیاه – مراسم مذهبی – ماه محرم – عاشورا – بروجرد – تکیه – اذن ورود – شمایل بزرگان شیعه – شعر حماسی – پذیرایی – شهدای کربلا – چراغ های تزیینی

جواب فعالیت های صفحه 38 ، 39 ، 41 ، 43 ، 44 و 46 درس دوم نگارش یازدهم

فعالیت ۳: طرح اولیۀ نوشته خود را تنظیم کنید و به پرسش های زیر پاسخ دهید.

الف) بخش میانی نوشته شما چند بند موضوعی دارد؟

پاسخ: پنج بند

ب) در هر بند، می خواهید درباره چه بنویسید؟

پاسخ: در بند آغازین (مقدمه – بند اول) توضیح مختصری در مورد مراسم داده خواهد شد؛ در بندهای میانی (بدنه – بند دوم تا چهارم) به ذکر زمان، مکان و توصیف جزئیات پرداخته می شود و در بند پایانی (جمع بندی – بند پنجم)، آثار و جنبه های مثبت این مراسم آیینی بیان می گردد.

فعالیت ۴: با توجه به طرح نوشته خود در فعّالیت (۳)، متنی بنویسید.

موضوع: آیین سقاخانه در بروجرد

بند آغازین (مقدمه): یکی از مراسم مذهبی ویژه ماه محرم و عاشورا در شهر بروجرد و مناطق اطراف آن، برپایی تکیه های عزاداری در خانه های شخصی است که به آنها «سقاخانه» گفته می شود.

بندهای میانی (بدنه): با فرا رسیدن ماه محرم، برخی از خانواده های بروجردی یک یا چند اتاق از منزل خود را با استفاده از پارچه های مشکی، سیاهپوش می کنند و منبری چوبی با تعدادی چراغ کوچک در بالای اتاق قرار میدهند. دیوارهای سقاخانه با شمایل بزرگان شیعه و نیز شعرهای حماسی در مدح حسین بن علی (ع) و کشته شدگان کربلا آراسته می شود. بیشتر منازل دارای یک اتاق مشترک برای زنان و مردان هستند؛ اما در خانه های بزرگتر یا سقاخانه های پرمخاطب، ممکن است فضای زنان از مردان جدا باشد.

معمولا، سقاخانه ها از اول تا دهم محرم برپا می شوند. خانه های دارای سقاخانه با داشتن پرچمی سیاه یا سبز رنگ بر سردر خانه و نیز نصب چراغ های تزیینی مشخص می شوند. با تاریک شدن هوا، صاحب خانه کوچه را آب پاشی می کند، چراغ های تزیینی را روشن می کند و در خانه را باز می گذارد. اهالی شهر با پوشیدن لباس های سیاه رنگ دسته دسته از یک سقاخانه به سقاخانه ای دیگر می روند و این کار معمولا تا پاسی از شب ادامه دارد. چنانچه بازدیدکنندگان از باز بودن سقاخانه مطمئن نباشند، پس از ورود به خانه با صدای بلند می پرسند: قلیچه یا قولوچه؟ اگر صاحب خانه بگويد: «قلیچه»، به معنای اذن ورود است.

میهمانان نیز اشعاری در مدح امامان شیعه و کشته شدگان کربلا می خوانند و سینه زنی مختصری می کنند .همچنین رسم است که همسایه ها نفت ، چراغ، میوه، خرما و مواد دیگری را نذر سقاخانه های محل می کنند و به این ترتیب بخشی از هزینه برپایی سقاخانه را تقبل می کنند.

بند پایانی (نتیجه گیری): هرچند سقاخانه اساسا برای بزرگداشت کشته شدگان کربلا برپا می شود و هدف آن سوگواری است؛ اما فرصتی مناسب برای دیدار با همسایگان، دوستان، اقوام و همکاران است. علاوه بر این، امکان خروج دختران جوان از خانه نیز فراهم می شد و به این ترتیب، زمینه دیده شدن آنان توسط خانواده های دیگر و سر گرفتن عروسی در سقاخانه ها وجود داشته است. دهه اول محرم یکی از بهترین زمان هایی است که در آن زنان و کودکان آزادانه و بدون هراس می توانند شب ها در کوچه و خیابان های شهر رفت و آمد داشته باشند.

فعالیت ۵: نوشته خود را بازبینی و اصلاح کنید و در صورت نیاز گسترش دهید.

نکته: بخش هایی که قرمز هستند به متن اضافه شده اند و بخش های خط خورده نیز از متن حذف شده اند.

موضوع: آیین سقاخانه در بروجرد

یکی از مراسم مذهبی ویژه ماه محرم و عاشورا در شهر بروجرد و مناطق اطراف آن، برپایی تکیه های عزاداری در خانه های شخصی است که به آنها اسقاخانه گفته می شود.

شهرستان بروجرد یکی از شهرستان های استان لرستان است که در منطقه کوهستانی زاگرس قرار گرفته و مرکز آن شهر بروجرد است. رسم است با فرا رسیدن ماه محرم، برخی از خانواده های بروجردی یک یا چند اتاق از منزل خود را با استفاده از پارچه های سیاهپوش می کنند و منبری چوبی با تعدادی چراغ کوچک در بالای اتاق قرار می دهند.

دیوارهای سقاخانه با شمایل آن شیعه و نیز شعرهای حماسی در مدح حسین بن علی (ع) و کشته شدگان کربلا آراسته می شود. بیشتر منازل دارای یک اتاق و برای زنان و مردان است؛ اما در خانه های بزرگ تر یا سقاخانه های پرمخاطب. ممکن است فضای زنان از مردان جدا باشد. سقاخانه ها از اول تا دهم محرم برپا می شوند. خانه های دارای سقاخانه با داشتن پرچم سیاه یا سبزرنگ بر سردر خانه و : چراغ های تزیینی مشخص می شوند. با تاریک شدن هوا، صاحب خانه کوچه را آب پاشی می کند، چراغ های تزیینی را برای جلب توجه عابران روشن می سازد و در خانه را باز می گذارد.

اهالی شهر با پوشیدن لباس های سیاه رنگ، دسته دسته از یک سقاخانه به سقاخانه ای دیگر می روند و این کار معمولا تا پاسی از شب ادامه دارد. چنانچه بازدیدکنندگان از باز بودن سقاخانه مطمئن نباشند، پس از ورود به خانه با صدای بلند می پرسند: قلیچه یا قولوچه؟ اگر صاحب خانه بگويد: «قلیچه»، به معنای اذن ورود است.

میزبان با انواع میوه و نوشیدنی های سرد و گرم از میهمانان پذیرایی می کند. میهمانان نیز اشعاری در مدح امامان شیعه و کشته شدگان کربلا می خوانند و سینه زنی مختصری می کنند، همچنین رسم است که همسایه ها نفت، چراغ، شیر، میوه، خرما و مواد دیگری را نذر سقاخانه های محل می کنند و به این ترتیب، بخشی از هزینه برپایی سقاخانه را برعهده می گیرند.

هرچند سقاخانه اساسا برای بزرگداشت کشته شدگان کربلا برپا می شود و هدف آن سوگواری است؛ اما در عمل فرصتی مناسب برای دیدار با همسایگان، دوستان، اقوام و همکاران است. علاوه بر دید و بازدیدها، امکان خروج دختران جوان از خانه نیز فراهم می شود و به این ترتیب، زمینه آشنایی خانواده ها با یکدیگر و سرگرفتن عروسی نیز مهیا می گردد. شایان ذکر است که دهه اول محرم یکی از بهترین زمان هایی است که زنان و کودکان آزادانه و بدون هراس می توانند شب ها در کوچه ها و خیابان های شهر رفت و آمد داشته باشند.

فعالیت ۶: اکنون متن کامل نوشته خود را پاک نویس کنید.

موضوع: آیین سقاخانه در بروجرد

بند آغازین (مقدمه): یکی از مراسم مذهبی ویژه ماه محرم و عاشورا در شهر بروجرد و مناطق اطراف آن، برپایی تکیه های عزاداری در خانه های شخصی است که به آنها اسقاخانه گفته می شود.

بندهای میانی (بدنه): شهرستان بروجرد یکی از شهرستان های استان لرستان است که در منطقه کوهستانی زاگرس قرار گرفته و مرکز آن شهر بروجرد است. رسم است با فرا رسیدن ماه محرم، برخی از خانواده های بروجردی یک یا چند اتاق از منزل خود را با استفاده از پارچه های سیاهپوش می کنند و منبری چوبی با تعدادی چراغ کوچک در بالای اتاق قرار می دهند. دیوارهای سقاخانه با شمایل آن شیعه و نیز شعرهای حماسی در مدح حسین بن علی (ع) و کشته شدگان کربلا آراسته می شود. بیشتر منازل دارای یک اتاق و برای زنان و مردان است؛ اما در خانه های بزرگ تر یا سقاخانه های پرمخاطب. ممکن است فضای زنان از مردان جدا باشد.

سقاخانه ها از اول تا دهم محرم برپا می شوند. خانه های دارای سقاخانه با داشتن پرچم سیاه یا سبزرنگ بر سردر خانه و : چراغ های تزیینی مشخص می شوند. با تاریک شدن هوا، صاحب خانه کوچه را آب پاشی می کند، چراغ های تزیینی را برای جلب توجه عابران روشن می سازد و در خانه را باز می گذارد. اهالی شهر با پوشیدن لباس های سیاه رنگ، دسته دسته از یک سقاخانه به سقاخانه ای دیگر می روند و این کار معمولا تا پاسی از شب ادامه دارد.

میزبان با انواع میوه و نوشیدنی های سرد و گرم از میهمانان پذیرایی می کند. میهمانان نیز اشعاری در مدح امامان شیعه و کشته شدگان کربلا می خوانند و سینه زنی مختصری می کنند، همچنین رسم است که همسایه ها نفت، چراغ، شیر، میوه، خرما و مواد دیگری را نذر سقاخانه های محل می کنند و به این ترتیب، بخشی از هزینه برپایی سقاخانه را برعهده می گیرند.

بند پایانی (نتیجه گیری): هرچند سقاخانه اساسا برای بزرگداشت کشته شدگان کربلا برپا می شود و هدف آن سوگواری است؛ اما در عمل فرصتی مناسب برای دیدار با همسایگان، دوستان، اقوام و همکاران است. علاوه بر دید و بازدیدها، امکان خروج دختران جوان از خانه نیز فراهم می شود و به این ترتیب، زمینه آشنایی خانواده ها با یکدیگر و سرگرفتن عروسی نیز مهیا می گردد. شایان ذکر است که دهه اول محرم یکی از بهترین زمان هایی است که زنان و کودکان آزادانه و بدون هراس می توانند شب ها در کوچه ها و خیابان های شهر رفت و آمد داشته باشند.

جواب تمرین های کارگاه نوشتن ۴۸ ، ۴۹ و ۵۰ درس دوم نگارش یازدهم

تمرین ۱: نوشته زیر را بخوانید و زمان، مکان، حال و هوا و جزئیات آن را بر اساس آموزه های درس، در متن مشخص کنید.

باران بند آمده بود؛ امّا هنوز از ساقه علف‌ها آب می‌چکید و دشت پر از گودال‌های آب بود. عکس آسمان بر سطح لرزان گودال های آب تماشایی بود. انکار صدها آینه شکسته را کنار هم چیده بودند. ابرهایی که هر لحظه به شکلی درمی‌آمدند، در مقابل آن آینه‌ها، خودشان را برای سال نو آماده می‌کردند. خورشید مثل دخترکی خجالتی از پشت کوه‌ها سرک می‌کشید و سلاح‌ها و کلاههای آهنی را برق می‌انداخت. دهانه توپ‌ها و خمپاره‌اندازها را با کیسه‌های نایلونی پوشانده بودند تا آب به داخلشان نرود. در پشت خاک‌ریز، جعبه‌های خالى مهمّات و پوكه‌هاى مسى برّاق همه جا پراكنده بودند. چند تا از سنگرها را آب گرفته بود و عدهای با لباس‌های خیس و گل آلود مشغول خالی کردن آنها بودند. صدای خنده‌شان با صدای شلپ‌شلپ آب آمیخته بود. از سنگر بغل دستی صدایی می گفت: «آب را گل نکنیم!»

دیگری جواب می داد: «تو ماهى‌ات را بگیر!…»

خنده‌ها از ته دل بود. انگار نه انگار که در جبهه جنگ بودند. بیشتر چادرها را روی سنگرها زده بودند و سفره‌های هفت‌سین عید پهن بود؛ سفره‌هایی که در آنها، جای سماق و سمنو را سرنیزه و مسلسل سیمینوف و حتّی سنگ پر کرده بود.

گاهی گردباد کوچکی لنگ‌لنگان از راه میرسید و چادرهای باران خورده را مشت‌ومال می‌داد. عدّه‌ای قرآن می‌خواندند و بعضى تندتند به ساعتشان نگاه می‌کردند و رادیوهای جیبی را به گوششان چسبانده بودند. ناگهان صدای شلیک چند تیر هوایی بلند شد و زمزمه «یا مقلّب‌القلوب … » در سنگرها پیچید. عید آمده بود؛ به همین سادگی!

شهید باکری، یوسف‌زاده

پاسخ: زمان: نزدیک سال نو
مکان: جبهه جنگ تحمیلی
حال و هوا: هوای آفتابی پس از باران، با وصف آسمان و خورشید و ابر در جبهه
توصیف شادی رزمنده ها و خنده های آنان در جبهه جنگ و انتظار برای رسیدن عید نوروز.

نکته: بخش های گفته شده را با رنگ قرمز مشخص کرده ایم.

سال نو

باران بند آمده بود؛ امّا هنوز از ساقۀ علف‌ها آب می‌چکید و دشت پر از گودال‌های آب بود. عکس آسمان بر سطح لرزانِ گودال‌های آب تماشایی بود. انگار صدها آینۀ شکسته را کنار هم چیده بودند. ابرهایی که هر لحظه به شکلی در می‌آمدند، در مقابل آن آینه‌ها، خودشان را برای سال نو آماده می‌کردند. خورشید مثل دخترکی خجالتی از پشت کوه‌ها سرک می‌کشید و سلاح‌ها و کلاه‌های آهنی را برق می‌انداخت. دهانۀ توپ‌ها و خمپاره اندازها را با کیسه‌های نایلونی پوشانده بودند تا آب به داخلشان نرود. در پشت خاکریز، جعبه‌های خالی مهمات و پوکه‌های مسی برّاق همه جا پراکنده بودند. چند تا از سنگرها را آب گرفته بود و عده‌ای با لباس‌های خیس و گل آلود مشغول خالی کردن آنها بودند. صدای خنده‌شان با صدای شِلپ‌شِلپ آب آمیخته بود. از سنگر بغل دستی صدایی می‌گفت: «آب را گل نکنیم!»

دیگری جواب می‌داد: «تو ماهی‌ات را بگیر!…»

خنده‌ها از ته دل بود. انگار نه انگار که در جبهۀ جنگ بودند. بیشتر چادرها را روی سنگرها زده بودند و سفره‌های هفت‌سینِ عید پهن بود؛ سفره‌هایی که در آنها، جای سماق و سمنو را سرنیزه و مسلسل سیمینوف و حتی سنگ پر کرده بود.

گاهی گِردباد کوچکی لنگ‌لنگان از راه می‌رسید و چادرهای باران خورده را مشت و مال می‌داد. عدّه‌ای قرآن می‌خواندند و بعضی تن دتند به ساعتشان نگاه می‌کردند و رادیوهای جیبی را به گوششان چسبانده بودند. ناگهان صدای شلیک چند تیر هوایی بلند شد و زمزمۀ «یا مقلب القلوب… » در سنگرها پیچید. عید آمده بود؛ به همین سادگی!

تمرین ۲: موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متنی درباره آن بنویسید.

موضوع: بیچارگان

متن: شب است، کلبه ای است محقر و تاریک. نوری ضعیف از میان تاریکی به نظر می رسد. چند تور ماهیگیری به دیوار آویخته است. کلبه تخت خوابی قرار دارد که پرده ای بلند در برابر آن کشیده شده است. نزدیک تخت خواب، بر روی نیمکت های گسترده اند و در آن پنج طفل کوچک در خواباند. زنی به زانو نشسته و سر بر تخت خواب نهاده، دعا می خواند. در وكلبه، دریای مهیب می خروشد و بر تاریکی می غزد و نعره می زند.

پدر کودکان اسیر دریاست. هنگام غروب همین که آب دریا بالا می رود، تنها بر قایق می نشیند. ماهیگیر به تنهایی با امواج لاطم دریا می جنگد و در ظلمت شب خود را به میان گرداب های هولناک می افکند.

زن ماهیگیر در افکار خود غرق است. آخر، فقر هم اندازه ای دارد. کودکانش در زمستان و تابستان پابرهنه اند، هرگز نان گندم نخورده اند و خوراکشان همیشه نان جو است . زن چراغ و بالاپوش خود را بر می دارد. وقت آن است که از پی شوهر برود و حالت دریا را مشاهده کند و ببیند آیا روز شده است؟ ز شده است؟

از کلبه خارج می شود. هیچ یک از پنجره های اطراف روشن نیست. ناگهان پیش چشمش ويرانه ای ظاهر می شود. زن ماهیگیر از دیدن آن ویرانه چیزی به یادش آمد و در دل گفت: «دریغ! هیچ در فکر این زن بیچاره نبودم. شوهرم روز پیش مریض و تنهایش دیده بود، باید از حالش پرسش کرد.» در می زند، جوابی نمی شنود. دوباره در را می کوبد و صدا می کند: «آهای همسایه که باز هم جوابی نمی شنود: ناگهان، در آن ویرانه در تاریکی بر روی پاشنه می چرخد و به خودی خود باز می شود. زن ماهیگیر داخل می شود. در انتهای ویرانه، هیکل موحشی بی حرکت خفته است. این هیکل جنازه مادر است. کنار بستر مادر دو طفل معصوم، یک دختر و یک پسر، در گهواره با لبان متبسم خفته بودند.

وقتی زن ماهیگیر به کلبه برگشت، ساحل دریا می خواست روشن شود. نزدیک تختخواب با رنگی پریده روی صندلی نشست. گویا از کرده خويش نادم بود. مدتی متفکر و لرزان بود. چنان در گرداب غم غرق شد که نعره امواج را نمی شنید. ناگهان در باز شد و ماهیگیر که تور خود را از دنبال بر زمین می کشید با وجد و شعف در آستانه در پیدا شد و گفت: «آمدم» ماهیگیر گفت: «دریا مانند جنگلی است، گم شدم. هوا خیلی سرد و سخت بود. صیدی به دام نیامد، یک دانه ماهی هم نصيب من نشد. مع هذا خوشحالم. اکنون بگو که در غیاب من چه کرده ای؟» زن از پرسش او بر خود لرزید و گفت: «من هم کاری نکرده ام.» سپس مثل کسانی که به گناه خود معترف می شوند، با آهنگ لرزانی گفت: «همسایه ما مرده است. نمیدانم دیروز مرده یا کمی پس از رفتن شما جان داده است. دو طفل خردسال از او باقی مانده است. بیچاره مادر نان آور آن دو بود.»

ماهیگیر متأثر شد و گفت: «بر شیطان لعنت! اطفال ما هفت نفر شدند. اکنون چه خواهیم کرد؟ چه اهمیت دارد، تقصیر با ما نیست. اراده الهی چنین است. ای زن، زود به جست و جوی آن دو بشتاب؛ چون اگر بیدار شوند، از مرده مادر خواهند ترسید! باید آن دو را به اطفال خود اضافه کنیم. خداوند وقتی که دید روزی آنها با ماست، در صید ماهی ما را یاری می کند. چرا معطلی؟ سابقاً در این گونه کارهای خیر بیشتر شتاب و شوق داشتی.» زن پرده جلوی تختخواب را به یک سو زد و گفت: «نگاه کن!»

(برگرفته از داستان «بیچارگان» اثر ویکتور هوگو ، ترجمه نصرالله فلسفی، با اندکی تغییر)

تمرین ۳: نوشته دوستانتان را براساس معیارهای جدول ارزشیابی درس، تحلیل کنید.

پاسخ پیشنهادی: اغلب دوستان زمان و مکان نوشته خود را به خوبی توصیف کرده بودند؛ اما در وصف حال و هوا و فضای حاکم بر متن ضعف داشتند؛ البته این ضعف با تمرین بیشتر به تدریج از بین می رود و به طور حتم، نوشته های بعدی آنها بهبود خواهد یافت. به دلیل ضعف در توصیف حال و هوای موضوع، نوشته های دوستان از انسجام لازم برخوردار نبود و هنوز جای کار زیادی دارد. شایان ذکر است اغلب دوستان نوشته خود را به درستی ویرایش کرده بودند و از علائم نگارشی در جای درست خود بهره برده بودند. شیوه خواندن آنها نیز شیوا و رسا بود.

جواب تمرین های شعر گردانی صفحه ۵۱ درس دوم نگارش یازدهم

شعر زیر را بخوانید و برداشت خود را از آن بنویسید.

دیدار یار غایب، دانی چه ذوق دارد؟ / ابری که در بیابان، بر تشنه‌ای ببیارد سعدی

پاسخ: تپش قلبم مژده آمدنت را می دهد و من در صدای این تپش غرق می شوم، ندایی در دلم دارد زمان به سر رسیدن این انتظار طولانی را بشارت می دهد و تمام وجودم انتظاری است که تا نیایی به پایان نمی رسد. آری تو اگر بیایی من به پایان می رسم و تو آغاز می شوی، اگ بیایی حتی در آینه هم تو را می بینم، تویی که من را با خودت یکی کردی.

وجود من همانند ابری است که بغض کرده و هر آن امکان بارش دارد! و تو می آیی … تو می آیی و من می بارم و به این عطش پایان می دهم، دروازه خوشبختی به رویم باز می شود و با تمام وجودم عشق را احساس می کنم.

پاسخ طولانی تر: مقدمه: همیشه افرادی وجود دارند که فراموششان کرده‌ایم و آن‌ها نیز ما را فراموش کرده‌اند، اما ناگهان در لحظه‌ای غیرمنتظره وارد زندگی‌مان می‌شوند. این افراد می‌توانند فرشته‌های نجاتی باشند که در لحظات سخت، دست ما را می‌گیرند و به سمت بالا می‌کشند.

تنه‌ی انشا: در راهرو بیمارستان قدم می‌زدم و از سر ناچاری از یک سمت به سمت دیگر می‌رفتم تا لحظات دشوار زودتر بگذرد. مادرم در بیمارستان بستری بود و هیچ‌کس را نداشتم که کمکم کند یا حتی از سر تنهایی دستم را بگیرد. در گوشه‌ای نشسته بودم و احساس ناراحتی و افسردگی می‌کردم که ناگهان دستی روی شانه‌ام نشست. وقتی سرم را برگرداندم، جوانی همسن و سال خودم را دیدم. با صدای دلنشینی گفت: “سلام رفیق، منو یادت نیست؟”

با این حرف، به یاد روزهای خوب کودکی افتادم؛ روز اول مدرسه با بهترین دوستم. روزهایی که با هم گذرانده بودیم، اما ناگهان دوستم به دلیل شغل پدرش از مدرسه رفت و من تنها ماندم. حالا بعد از هشت سال، همان دوست خوب روبرویم بود و دستان گرمش تکیه‌گاه بی‌کسی‌ام شده بود. او مانند فرشته‌ای مرا در آغوش گرفت و از تنهایی نجاتم داد. برحسب اتفاق، او نیز در آن روز در بیمارستان بیماری داشت و مرا شناخته بود. چه خوب بود آن لحظه‌ها که احساس می‌کردم کسی را کنارم دارم. دوستم مانند باران بر لب تشنه‌ی من چکیده شد و مرا نجات داد. شاید در ظاهر کار خاصی نکرد، اما همین که کسی را داشتم تا دلداری‌ام دهد و با حرف‌های خوبش مرا از فضای غمگین دور کند، خود دنیایی از عشق بود.

نتیجه‌گیری: معجزه‌ها گاهی کوچک و گاهی بزرگ هستند. مهم این است که کدام یک از آن‌ها زندگی درونی ما را به انسان بازگرداند.

قبلی: جواب درس اول نگارش یازدهم

توجه: شما دانش آموزان عزیز پایه یازدهم متوسطه دوم اگر می خواهید به راحتی به تمام مطالب آموزشی کتاب نگارش پایه یازدهم دسترسی داشته باشید، تنها کافیه جواب درس مورد نظرتان را به همراه عبارت « ماگرتا » در گوگل جست و جو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله جواب تمرین های درس 2 دوم نگارش یازدهم متوسطه دوم ، برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید. 🤗

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

‫۹ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه + 20 =