انشا طنز و غیر طنز درباره انتقال خون صفحه ۵۵ نگارش نهم
در مورد موضوع انتقال خون یک متن و انشا طنز و غیر طنز کوتاه بنویسید صفحه 55 درس 4 چهارم نگارش پایه نهم
انشا طنز و غیر طنز درباره انتقال خون صفحه ۵۵ نگارش نهم ؛ در این مقاله به پاسخ و جواب انشا در مورد انتقال خون به صورت طنز و غیر طنز کوتاه با مقدمه و نتیجه از صفحه 55 درس 4 چهارم کتاب نگارش نهم پرداخته ایم. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
همچنین بخوانید: انشا طنز و غیر طنز درباره تلفن همراه نگارش نهم
انشا غیر طنز انتقال خون صفحه ۵۵ نگارش نهم
مقدمه: اهدای خون یکی از کارهایی است که می تواند باعث رضایت خداوند و نجات جان دیگران شود و قابل ستایش است.
بدنه انشا: اهدای خون کار بسیار خوبی است که هر کس می تواند هر سه تا چهار ماه یکبار اهدای خون را انجام دهد، اما اهدای خون شرایطی دارد که یکی از آنها این است که باید از سلامت خود کاملا مطمئن باشید، این احتمال وجود دارد که یک قطره از این خون اهدایی دیگران را آلوده کرده و افراد دیگر را به کام مرگ بکشاند.
اگرچه خون اهدایی در آزمایشگاه تصفیه می شود، و از نظر هر بیماری در آزمایشگاه بررسی می شود، اهدای خون می تواند جان افراد را نجات دهد و راهی برای سلامت اهداکننده است. اهدای خون بسیار مهم است.
مردم ایران هم در تمام شرایط ثابت کرده اند که همیشه پشت همدیگر هستند، مانند اهدای خون برای بخشیدن زندگی دوباره سایر افراد و به همین خاطر است اهدای خون از اهمیت خاصی برخوردار است و به همین دلیل بیست و چهارم خرداد را روز جهانی اهدای خون نامیده اند.
نتیجه گیری: بهتر است یک یا دو بار در سال برای کمک به سلامت خود و نجات جان دیگران خون اهدا کنیم.
همچنین بخوانید: انشا طنز و غیر طنز درباره ربات پیشخدمت نگارش نهم
انشا طنز در مورد انتقال خون صفحه 55 نگارش نهم
پدرم بارها در مورد فواید اهدای خون با من صحبت کرد و سعی کرد من را به آن ملحق کند. خیلی وقت ها دلم می خواهد با او به مرکز اهدای خون بروم اما هر بار امتناع می کنم. نمی دانم چرا معده ام درد می کند، اما پدرم فکر می کرد شکم من است. راستش بیا بین خودمون نگهش داریم، بابا نمیدونست من ازش میترسم شاید میدونست و به روی خودش نیاورد.
یک روز دلمو زدم به دریا و با پدرم به بیمارستان خون رفتم. ابتدا فکر می کردم ازم کمی خون گرفته می شود، اما وقتی کیسه های خون را دیدم با خودم گفتم: خداحافظ غذاهای خوشمزه، خداحافظ دنیای جذاب و خوشمزه! بعد از تمام شدن اولین قدم، روی تخت دراز کشیدیم، مرحله خون گرفتن از پدر شروع شد.
نمی دانستم مشکلم از من است یا ساختمان مرکز انتقال خون که مدام در حال چرخش است. احساس کردم آن روز در یک چشم به هم زدن تبدیل به شب شد. وقتی چشمانم را باز کردم پدرم کنار تخت ایستاده بود: به من می گفت “خوبی پسرم؟ بهتری؟”
با حالتی ناتوان به پدرم گفتم تموم شد؟
گفت آمده بودی خون بدهی یا بگیری؟
تو که به همه زحمت دادی پاشو! یک کیسه خون که به مرکز اضافه نکردی هیچ، از دو کیسه خون هم استفاده کردی.
همچنین بخوانید: جواب سوالات درس ۴ نگارش نهم
✅ به پایان مقاله انشا طنز و غیر طنز کوتاه درباره انتقال خون از صفحه ۵۵ درس چهارم کتاب نگارش نهم متوسطه اول رسیدیم، اگر پیشنهاد یا سوالی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات بپرسید تا کارشناسان ما پاسخگوی شما باشند.