انشا طنز و غیر طنز درباره ماهی در حوض قالی نگارش نهم
در مورد موضوع ماهی در حوض قالی انشا طنز و غیر طنز کوتاه با مقدمه و نتیجه بنویسید صفحه 55 درس 4 چهارم نگارش پایه نهم
انشا طنز و غیر طنز درباره ماهی در حوض قالی نگارش نهم ؛ در این مقاله به پاسخ و جواب انشا طنز و غیر طنز کوتاه در مورد ماهی در حوض قالی با مقدمه و نتیجه از صفحه 55 درس 4 چهارم کتاب نگارش نهم پرداخته ایم. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
همچنین بخوانید: انشا طنز و غیر طنز درباره سایه آدم نگارش نهم
انشا غیر طنز درباره ماهی در حوض قالی صفحه ۵۵ نگارش پایه نهم
مقدمه: قالی یا فرش یکی از بهترین کالاهای صادراتی ایران به تمام نقاط جهان است. هر ساله تقاضای زیادی از ایران به کشورهای دیگر وجود دارد.
بدنه انشا: اما بحث امروز ما در مورد تصویر ماهی هایی است که بر روی یک قالی در حوض نقش بسته اند، نقش هایی که هر کدام می توانند مضمون خاصی را بیان کنند، ماهی هایی که بر روی این قالی نقش بسته اند، گوشی به این قالی جان داده اند و این نشان دهنده آن است که کسی این نقش را بر روی این قالی بسته است، با عشق و علاقه بسیار زیادی این کار را انجام است، به طوری که انگار ماهی ها می خواهند با ما صحبت کنند.
این قالی یا فرش هزاران تار و پود دارد، به طوری که هیچ درز و فاصله ای با هم ندارند و برای این ماهی ها یک حوض آبی زیاد به وجود آورده است که وقتی کم به آن نگاه می کنم، ساعت های بسیاری من را سرگرم خودش می کند و مرا به دنیای خیالی فرو می برد.
نتیجه گیری: زمانی که به حوضی که روی قالی نقش بسته است نگاه میکنم، به عالم خیال خودم فرو میروم که در این خواب یا رویا ماهی ها مرا به دنیای خودشان به داخل حوض دعوت کرده اند و من هم ساعتها پایم را داخل حوض آب در کنار ماهی ها گذاشته ام.
همچنین بخوانید: انشا طنز و غیر طنز درباره کمک به همسایه ها نگارش نهم
انشا درباره ماهی در حوض قالی به صورت طنز صفحه 55 نگارش نهم
یک بار که حسابی جو گیر شده بودم و میخواستم حسابی درس بخونم، همه وسایل مطالعه رو آماده کردم، در اتاق رو بستم و به همه دستور دادم سکوت کنن و حرف نزنند.
کتابام رو جلوم ردیف کردم و شروع کردم به خوندن اونا. یه خط از کتاب رو نخونده بودم که زل زدم به فرش یا همون قالی اتاقم. تازه اون موقع متوجه شدم که اوه چقدر ماهی ریخته کف اتاقم و من اونارو ندیدمشون.
رفتم تو رویا که اگه من جای یکی از اون ماهی های روی فرش بودم چه حالی داشتم؟ چکار میکردم؟ اصلا تو چه فازی و حالی بودم؟ یاد روزی افتادم که با اون جوراب های نشستم وارد اتاق میشدم. حتماً ماهی ها میگفتن ای وای باز این اومد، با اون جورابای کثیف و بد بوش، الاناس که بیهوش بشیم.
بعدم که کوله پشتیم رو پرت میکردم گوشه اتاق و یکی از اون ماهی ها رو زیر کوله سنگینم حبس و زندانی میکردم. یا اون موقع که فنجون چایی رو ریختم روی فرش و مامانم با آب و صابون افتاد به جون اون لکه چایی روی فرش. بیچاره اون ماهی که کل پولک هاش رو مامانم با جدیت تمام کند.
نمیدونم برادر کوچیک ترم کی اومده بود داخل اتاق، ولی چنان داد زد توی گوشم که انگار خود ماهی ها، یه تنگ آب یخ ریختن رو سرم و گفتن داداش پاشو اشتباه میزنی تو ماهی نیستی و برو تو دنیای خودت! تازه فهمیدم چرا یه وقتایی مامانم زل میزنه به قالی خونه، نگو اون داره از دست من با ماهی ها درد و دل میکنه!
انشا در مورد ماهی در حوض قالی با فضای طنز
مقدمه: دو ماهی بودیم قرمز و سفید، هر صبح در حوالی حوض نقاشی شده، هم دیگر را می دیدیم و کلی درد و دل می کردیم. من بالم قرمز بود، دوستم بالش سفید و کمی پرز هم داشت. روزهای نابی که آب تمیز بود و از دور دست ها هم دیگر را پیدا می کردیم و به سوی هم می شناختیم. تو می آمدی و من هم می رسیدم، رقص کنان می آمدم و تو را در آغوش می کشیدم.
بدنه: نمی دانم چرا به یک باره همه چیز تغییر کرد و من و دوستم نقش ثابت یک قالی شدیم. بافنده ی جوان را در حوالی آن حوض براق دیدم که چه زیرکانه ما را زیر نظر داشت. خوب که نگاه می کرد، من کمی ترس داشتم و دانستم که تقدیرمان تغییر خواهد کرد و روزی نقش ثابت فرش و قالی خواهیم شد. دیگر خبری از آب و شنا و زندگی نخواهد بود و هر روز لگد کوب انسانها خواهیم شد.
کم کم دار قالی به راه افتاد و بافندگان پیر و جوان از راه رسیدند و نقش را شروع کردند. یکی می گفت ماهیها در وسط فرش باشند و نمای یک حوض روی فرش بافته شود و دیگری می گفت ماهی ها در حاشیه بافته شوند، اما من که یک ماهی بودم، هیچ کدام را دوست نداشتم و می خواستم در دنیای آبی خود غوطه ور باشم. بافنده جوان که روزگاری آکواریوم داشت و عاشق ماهی بود، کمی درنگ کرد و گفت کاری به این زبان بسته ها نداشته باشید.
انگار دنیا را به من دادند و خوشحال شدم. کم کم از روی تخیل زیبای خود نقشی مشابه من و دوستم طراحی نمود و برای کشیدن نقشه مهیا شد. رنگهایشان را مرتب چید و دانه به دانه طرح را برای بافندگان شرح داد. گلهای دور حوض همه قرمز و صورتی و رنگ ماهی ها هم بی نظیر و زیبا بود. هنوز نقش فرش کارش زیاد بود و بافندگان بسیاری باید روی طرح و نقشه دانه می زدند تا آکواریوم زیبایی بافته شود و جلوه نمایی کند.
نتیجه گیری: انسان موجودی هنرمند است که می تواند با تخیل زیبای خود همه موجودات را به روی فرش و گلیم بکشاند و از هنر دست خویش لذت ببرد. روزی نقش ماهی روی فرش و زمانی هم نقش یک ماه در وسط تشت آب، هر کدام را می خواهم می توانم ببافم و هنرمندانه از زیبایی آن لذت ببرم. ماهی های زیبا را به هر جای خانهام ببرم و سخن بگویم.
انشا در مورد ماهی در حوض قالی برای دانش آموزان پایه نهم
مقدمه: هر کس سرنوشتی دارد و تقدیری، یکی داخل آب و دیگری در هوا و آن یکی هم در جنگل، ماهی در برکه و دریا، عقاب در آسمان و آهو در دشت، اما سرنوشت ما دو ماهی سخت به هم گره خورده است. موجودات خدا هم هر کدام سرنوشتی خاصی دارند و به دنبالش می روند. قالی ها هم میزبانان خوبی هستند و ماهی ها را مهمان می کنند. رنگ های شاد دارند و رنگ ماهی را هم ابی می زنند و من هم این رنگ را دوست می دارم.
بدنه: ماهی های زیبای استخر را نگاه می کنم، حوض ابی و تمیزی که ماهی های براقی در آن می رقصند، اما گاهی بافنده ای ماهر و زبر دست برای فرش خودش طرحی می ریزد و دانه به دانه نقاشی می کند و به دست دیگر بافندگان می دهد. آن طراح حرفه ای هم برای فرش های صادراتی خود تصویر زیبای ماهیان را زده و می بافد. قالی و فرشی با زمینه ای فیروزه ای که کمکم ماهیان زیبا هم به همه جایش افزوده می شوند.
یکی دمش بلند و دیگری بالش دو رنگ، کم کم به هم نزدیک میشوند و روی سخن باز می کنند. تو از کی روی نقش قالی هستی، تو چه قدر زیبایی، تو چه قدر خوش رنگی، تو را چه کسی به اینجا آورده است، تو از کدام گونه ای، تو چرا غمگینی، تو چرا ساکتی، نمی توانی شنا کنی، تو چرا رقص نداری، کمی جلوتر بیا و با من هم صحبت شو.
من هم مثل تو غریبم، بیا دوست شویم و کنار هم خوش باشیم. من و تو می توانیم روی فرشی باشیم و به هر جا که دلمان می خواهد برویم. به مکان های مقدس، زیارتگاه، مساجد و مکان های جذاب تفریحی برویم و خود را نمایان سازیم.
نتیجه گیری: خدای دریا و ماهی و نشاط، خدای بزرگ تو را شاکرم که بنده تو هستم، حتی اگر روی قالی باشم و حرکت نکنم. خدایا شکرت، می دانم که این همه زیبایی و عظمت از توست، خدایا شکرت که مرا لایق زندگی دانستی…
همچنین بخوانید: انشا طنز و غیر طنز درباره ایستادن توی صف نگارش نهم
و
انشا طنز و غیر طنز درباره انتقال خون صفحه ۵۵ نگارش نهم
✅ به پایان مقاله انشا طنز و غیر طنز کوتاه درباره ماهی در حوض قالی از صفحه ۵۵ درس چهارم کتاب نگارش نهم متوسطه اول رسیدیم، اگر پیشنهاد یا سوالی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات بپرسید تا کارشناسان ما پاسخگوی شما باشند.