گسترش ضرب المثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون می آورد
بازآفرینی حکایت «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می آورد» صفحه 32 نگارش پایه یازدهم
گسترش ضرب المثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون می آورد از مثل نویسی صفحه ۳۲ نگارش یازدهم را می توانید در ادامه در بخش ضرب المثل ماگرتا مطالعه فرمایید.
مطلب پیشنهادی: گسترش ضرب المثل بار کج به منزل نمی رسد
گسترش ضرب المثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون می آورد نگارش یازدهم
مقدمه : وقتی خداوند انسان را آفرید، ابزارهای زیادی به او داد تا به خوبی رشد کند، یکی از این ابزارها زبان است. تکه گوشتی که حتی یک کیلوگرم وزن ندارد اما می تواند میلیون ها آسیب به دیگران وارد کند، گاهی مانند شمشیر تیز و قوی است و گاهی مانند پنبه نرم و لطیف است.
بدنه : در زمان های قدیم دو پسر نوجوان به اسم علی و رضا در روستایی زندگی می کردند که با یکدیگر خیلی دوست بودند و همیشه در کنار هم بودند و هیچ گاه نمی شد یکی از آن ها را تنها پیدا کرد. در یکی از روزها حاکم این روستا این دو جوان را می بیند و از آن ها می خواهد که صاحب یکی از مزرعه های روستا را راضی کند تا مدتی مزرعهاش را در اختیار حاکم قرار دهد.
علی به رضا گفت که من می خواهم این ماموریت را به تنهایی انجام دهم زیرا بسیار ساده است و نیازی نیست که دو نفره آن را انجام دهیم، رضا نیز این درخواست علی را قبول کرد و گذاشت تنهایی این ماموریت را انجام دهد. پس از گذشت چند روز علی که از قضا پسر بد اخلاقی هم بود به خانه صاحب مزرعه رفت و با لحنی بد به او گفت حاکم مزرعه تو را می خواهد هر چه سریعتر آن را تخلیه کن و تحویل بده.
صاحب مزرعه که مرد پیری بود با شنیدن این حرف عصبی شد و صدایش را بلند کرد، اهالی محل با شنیدن صدای پیرمرد به سمت مزرعه او آمدند و از پیرمرد حمایت کردند، علی که وضعیت را بسیار خطرناک می دید رفت و دوباره فردای آن روز به مزرعه برگشت و باز هم همین اتفاق افتاد.
علی از این رفتار پیرمرد عصبی شده بود و نزد حاکم رفت و گفت :«این پیرمرد زبان نفهم قبول نمی کند چه کنم؟»، در همین حال رضا وسط حرف علی پرید و گفت اگر حاکم اجازه دهد من هم شانس خودم را امتحان کنم. حاکم این درخواست را قبول کرد و رضا نیز فردای آن روز به نزد صاحب مزرعه رفت.
رضا برعکس علی پسر بسیار با اخلاقی بود و همه اهالی روستا او را به این صفت می شناختند، به همین خاطر پیرمرد با دیدن او خوشحال شد و او را به خانهاش دعوت کرد. پس از مدتی رضا شروع به حرف زدن کرد و با لحن بسیار خوبی از پیرمرد خواست که مدت کوتاهی مزرعهاش را در اختیار حاکم قرار دهد. پیرمرد کمی فکر و گفت :«چه چیزی به من می رسد؟»
رضا گفت نیاز نیست نگران باشی زیرا حاکم ماهیانه به شما پولی می دهد تا حقتان ضایع نشود، سپس بعد از چند گفتگوی کوتاه پیرمرد قبول کرد. سپس رضا پیش حاکم رفت و قضیه را برای او بازگو کرد. علی که نیز در آنجا حضور داشت بسیار تعجب کرد و گفت چگونه همچین مرد سرسختی را راضی کرد؟ رضا گفت «به زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید».
نتیجه گیری : اگر ما بتوانیم در گفتار خود کمی دقت کنیم و دل اطرافیانمان به دست آوریم، بدون شک می توانیم بسیاری از مشکلات و اختلافات را حل کنیم. بنابراین وقتی به زبان خوش داشتن عادت کنیم، می بینیم که بسیاری از مشکلات از بین می روند و سطح زندگی ما بسیار بهتر می شود.
همچنین بخوانید:
جواب درس اول نگارش یازدهم
و
گسترش ضرب المثل تهی پای رفتن، به از کفش تنگ
☑️ به پایان گسترش ضرب المثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون می آورد رسیدیم، جهت مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب نگارش یازدهم کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «ماگرتا» جست و جو کنید. همچنین اگر نظری داشتید حتما آن را در بخش دیدگاه بنویسید.