نقدی به برنامه عصر جدید ؛ «من را بی رحمانه نقد کنید»
گذر از ماه عسل به «عصر جدید» برایش یعنی گذر از اشک به لبخند.
عصر جدید برخلاف دیگر برنامههای استعدادیابی ایرانی كه تا به حال ساخته شده سعی کرده مانند نمونههای مطرح خارجی حرفی برای گفتن داشته باشد.«من را بی رحمانه نقد کنید». این جملهی احسان علیخانی، مجری و تهیهکننده برنامه عصر جدید است. با اینحال، در طول پخش این برنامه، شاهد نقدهای مثبت و منفیِ زیادی بودهایم که بخش کمتری از آنها اصولی و بخش بیشترشان شتابزده بودهاند. تعداد مخاطبان و کیفیت ساخت این برنامه هم گواهی بر موفقیت آخرین ساخته احسان علیخانی است.
درآمدی بر مسابقه عصر جدید
میتوان به تعدادی از این نظرات کلی و تکرار شونده اشاره کرد:
این برنامه کپی یک برنامه خارجی است «America’s Got Talent». . این برنامه فقط دنبال سرگرمی است و نه کشف استعداد. یکدهم پولِ این برنامه را میشد در جاهای دیگری خرج کرد تا استعداد آدمهای دورافتاده بیشتری کشف شود. این برنامه تعریف درستی از استعداد ندارد. داوران برنامه تخصص کافی برای ارائه نظر در همه رشتهها را ندارند. شعارِ برنامه که همان دیدهشدن است، یک شعار سلبریتیساز و خطرناک است.
پیشنهادات خیلی کمی نیز از گوشه و کنار، به برنامه داده شد: میتوان حوزههای استعدادی شرکتکنندهها را از هم جدا کرد؛ مثلا خوانندهها با یکدیگر رقابت کنند و ورزشکاران با هم. میتوان یک داورِ ورزشکار را جایگزینِ یکی از داوران سینمایی کرد و…
ترجیح دادم که بعد از به پایان رسیدنِ فصل اولِ برنامه استعدادیابیِ عصر جدید، دست به نوشتن مطلبی درباره آن بزنم. در این مطلب سعی کردهام علاوه بر ارائه نظرات شخصی، تا حدودی به بررسی این نظرات و پیشنهادات نیز بپردازم. ماگرتا را در نقد برنامه عصر جدید همراهی کنید.
سرگرمی : این غولِ مهربان
یکی از اساتیدِ دانشگاه در نقد و بررسی برنامه عصر جدید، دیدگاه خودش را به طور کلی درباره رسانه تلویزیون اینگونه بیان داشته است: «قرار بوده است تلویزیون نظامی بهمثابه دانشگاه باشد نه سیرک». قطعا صدا و سیما باید دانشگاه باشد اما چه دانشگاهی؟
دیدگاه ضدسرگرمی، در دلِ تعداد زیادی از دانشجوهای سینما، علوم ارتباطات و رسانه جا باز کرده است. آنها عمدتا سرگرمی را با امر مبتذل مترادف و هممعنی میدانند. در واقع هیچ چیز به اندازه واژه سرگرمی، آنها را عصبانی نمیکند. واژهای که یک ویژگی اولیه و بدیهی برای هر چیزی است که بنا دارد نظر مردم را جلب کند، بخصوص که از جنس رسانه و تصویر باشد.
گذشته از اینها حتی در دانشگاه نیز کسی حرفِ استادی که بیان جذابی ندارد و قاعده 20 دقیقه طلایی را نمیداند، گوش نمیدهد. پس بیخودی دانشگاه را به عنوان مکانی عبوس و بیتحرک معرفی نکنیم و سرگرمی را به عنوان مفهومی سخیف و دونپایه، در نظر نگیریم. مرتضی آوینی در کتاب فوقالعاده سه جلدیاش درباره سینما با عنوان آینه جادو، نظرات بسیار دقیقی در موضوعات مهم از جمله سرگرمی دارد و آن را قطعه مهمی از پازلِ «هنر، صنعت و رسانه» میداند.
باید گفت که برنامه عصر جدید در فصل اول، سرگرمی خوبی را برای مخاطبانش ترتیب داده است. از طرف دیگر شواهد زیادی نشان میدهد که این برنامه به دنبال سرگرمی محض نبوده و به خوبی توانسته در قالب بعضی از شرکتکنندگان، اساتید، مهمانها و شخصِ مجری، پیامهای بسیاری را در خلالِ تفریح به مخاطبانش بدهد. مصادیق زیادی میتوان برای این ادعا آورد:
[su_quote]یکی از شرکتکنندگان، جملات را به زبانهای مختلف از آخر به اول بیان میکند اما رای نمیآورد. چراکه این استعداد بدون فایده ارزیابی میشود حتی اگر کمی سرگرمکننده باشد. هوتن شکاری یک طنابزنِ ماهر است که شبیه ما به طناب زدن نگاه نمیکند. در واقع او به دنبال شناخت و اصلاح خودش از طریق این حرکاتِ ریتمیک دستها و پاها است. چه چیزی بهتر از شعارهای خودشناسی از دهانِ یک ورزشکار برای نوجوانان و جوانان؟[/su_quote]از این نمونه شرکتکنندهها در برنامه کم نبودند. یکی از مطرحترینشان محمد زارع نفرِ دومِ فینال نهایی عصر جدید است. او با پول اندک، سازههای نسبتا پیچیدهای را با دوستانش میسازد و به عنوان شخصی که مدرسه را رها کرده، به خوبی معنیِ ارزش افزوده و «انسان سالم: انسان تولیدگر» را میفهمد. آیا این تعریف، درستترین توضیح برای عبارت شناورِ نخبه نیست؟
او نیز مثل تعداد دیگری از شرکتکنندهها این را به خوبی فهمیده است که باید هنر و پیامش را در زرورقی جذاب و دیدنی کادوپیچ کند. بنابراین در آخرین اجرایش پختهتر ظاهر میشود و دیگر منحصر به حرکات فیزیکی نیست. فاطمه عبادی به عنوان نفر اول این مسابقه، احساس و هنر را بیش از دیگران با هم ادغام میکند. هرچند که او نیز نقاط ضعفی در کارش وجود دارد اما به شخصه مفهوم «سرگرمی، پیشنیازِ به فکر انداختن مخاطب» را به خوبی در کارش لحاظ کرده است.
ناگفته نماند که عدهای نیز از آن طرف بوم افتادهاند و دنبال سرگرمی محض یا تکنیک مطلق هستند و به چیزی که قلب و مغز مخاطب را عمیقا درگیر کند، چندان اعتقادی ندارند.گرچه این عده کمتر از گروه اول دردسرسازند.
مقام اول برای فاطمه عبادی معنی مهمی برای ما دارد؛ اینکه تکنیک و احساس هر دو با هم جواب میدهند نه یکی بدون دیگری. ناگفته نماند که برنده شدن یک نقاشِ روایتگرِ جامعه که نگاهش آمیخته با تذکر، لطافت و غافلگیریهای پایانی است، نیاز جامعه ما به این نوع سبکهای فکری را نشان میدهد.
وقتی استعداد واقعی فدا می شود
كودكی كه بدون دیدن آموزش خوانندگی میكند میتواند جذابترین سوژه یك برنامه استعدادیابی باشد. در برنامه عصر جدید اولویت اصلی جذابیت برنامه برای مخاطب و سرگرمی است. البته این اصلا ایراد نیست و برنامههای خارجی هم این رویه را دنبال میكنند. نقد اصلی آنجایی است که این نگاه به قدری در برنامه پر رنگ میشود كه گاه مخاطب حس میكند استعدادها فدای برنامهسازی شدهاند.
برای مثال در برنامههای استعدادیابی خارجی آدمهای حرفهای و كاربلد اولویت توجه نیستند و كسانی كه با وجود ضعف كاری را انجام میدهند كه در آن استعداد دارند مورد تشویق قرار میگیرند و به مراحل بعدی میروند. مثلا اگر كودكی شش ساله یا مردی كه خدمتكار رستوران است، خوانندگی كنند با همه ضعفهایشان نسبت به جوانی که تحصیلات آکادمیک موسیقی دارد و شغلش خوانندگی است مورد تحسین بیشتری قرار میگیرند.
جای همه استعدادها اینجا نیست
در دهه نودِ میلادی که برنامههای استعدادیابی در جهان ساخته شدند، هدف این بود که افراد زیادی استعدادهایشان را به نمایش بگذارند. ذاتِ برنامههای تلویزیونی ایجاب میکند که تنها استعدادهای صوتی-تصویری-حرکتی خودشان را به میدان مسابقه برسانند و نه دهها استعداد دیگری که برای یک جامعه اساسی و مهم هستند.
این موضوع هیچ ارتباطی با بد بودن برنامههای اینچنینی ندارد. متاسفانه هستند صاحبنظرانی که متوجه نیستند، عدم حضور بخش زیادی از استعدادها در این جعبه جادو، به ذاتِ این جعبه برمیگردد نه برنامهسازان. ذات رسانههای تصویری نمایشی بودن و سرگرمکنندگی است؛ کاری در جای خود بسیار مهم و سخت.
در واقع این برنامه تعریف درست و دقیقی از استعداد ارائه داده است. تنها باید به مدیومِ نمایشیمحورِ این برنامه دقت کرد و وظایفی که بر عهده مدارس، موسسات فرهنگی و حتی مساجد برای استعدادیابی است را پای برنامهای تلویزیونی نگذاشت.
افرادی که جزو نخبههای ادبی به شمار میآیند، اگر بتوانند کارشان را نمایشی کنند و مثلا خطابههایی جذاب تحویل مخاطب تلویزیون دهند میتوانند در این مسابقه شرکت کنند. حتی یک دوبلور یا نابغه ریاضی نیز باید کارش را سرگرمکننده و تصویری کند،
چنانچه دوبلورهای زیادی در جهان شبیه به بازیگران تئاتر به اجراهایی زنده میپردازند و مخاطبان (بخصوص بچهها) از دیدن چهره و حرکات جذاب آنها در حین دوبلهی کاراکترهای کارتونیشان به وجد میآیند. بنابراین نباید توقع داشت ادیبان و پزشکان و رشتههای غیر نمایشی مورد استعدادیابی یک برنامه تلویزیونی قرار بگیرند. این موضوع کاملا بدیهی است.
میتوان گفت که حرکات ورزشی زنان بخشی از شگفتیهای این فصل به شمار میرفت. راهیابی گروه زنان نینجا به میانِ پنج نفرِ اصلی نیز گویای این ماجرا است. ارزشِ ورزش زنان خوشبختانه در این برنامه به طور درخشانی مطرح شد طوریکه تا پیش از این در هیچ کدام از برنامههای تلویزیونی چنین چیزی را ندیده بودیم.
زنان ایرانی در فرهنگ و عرف حاکم بر جامعه نه قرار است رقصنده باشند نه یک چوب خشکِ غیرمتحرک. حد وسط این موضوع همین حرکات جذاب و قدرتمندانه است که بدونِ سختگیریهای بیاساسِ رسانهای خودش را بروز داد.
پینوشت: در برنامه خوبی مثل آقای گزارشگر، همانطور که از نامش پیداست فقط آقایان فرصت استعدادیابی در این کار را داشتند. برنامه عصر جدید هم میتوانست دست به عصا راه برود و استانداردها را دستکاری نکند اما این کار را کرد.
نمیگویم چرا برنامه آقای گزارشگر اینکار را نکرد چرا که شرایط برنامهسازی ها متفاوت است اما قصدم از این پینوشت تاکید بر شجاعت برنامه عصر جدید در بخشهایی از اجراها است. به هر حال این قاعده نباید فراموش شود که مدیران رسانهای اصولا محافظهکارند و این برنامهسازان جسور هستند که باید راهی را با هر سختی باز کنند.
نکات ریز در مورد عصر جدید
اما نکاتی در «عصر جدید» وجود دارد که نباید از آن غافل شد. همانطور که اشاره شد سبک و سیاق این برنامه کاملا نسخه کپی شده از نسخه بینالمللی آن است و اشکالی هم در آن دیده نمیشود، اما باید دید آیا ویژگیهای یک برنامه خوب در این برنامه دیده میشود یا خیر؟
یکی از نکاتی که باید مورد توجه واقع شود بحث انتخاب داوران است. این که داوران این برنامه بر چه مبنایی انتخاب شدند نکته بسیار حائز اهمیتی است. امین حیایی، سید بشیر حسینی، آریا عظیمنژاد و رویا نونهالی ترکیبی از داوران را تشکیل میدهند که به نظر میرسد در رای دادن تا حدودی متاثر از یکدیگر هستند و در بسیاری از موارد حتی احساسی برخورد کرده و قضاوت عادلانهای انجام ندادهاند.
یا بهتر است بگوییم بسیاری از موارد داوری آنها جنبه علمی و آکادمیک ندارد و بیشتر بر مبنای سلیقه بوده است و حتی داوران در دفاع از رای خود نتوانستهاند نکات علمی را بیان کنند.
از نکات دیگری که این روزها بسیار به آن خرده گرفته شده است، بحث حضور استعدادهای جوان است. قرار است این برنامه کشف استعداد کند و عرصهای باشد برای نمایش و ظهور و بروز این افراد اما در چند برنامه ویژه نوروز نشان داده شد که این امر خیلی هم در برنامه مورد توجه واقع نشده است.
برخی از افرادی که به عنوان استعداد جوان به روی صحنه برنامه عصر جدید آمدند قهرمان ملی هستند یا در عرصههای هنری چهرههای شناخته شدهای هستند و خودشان فضا برای دیده شدن دارند. حال سوال اینجاست که چرا وقتی یک قهرمان در عرصه بینالمللی حائز مقام و مدال جهانی شده است باید به عنوان یک استعداد کشف شود؟
مگر او مدال جهانی به دست نیاورده است و دیده نشده است؟ این برنامه باید فضا و امکانی برای دیده شدن استعدادهای خاص و خارقالعاده ایجاد کند و از سوی دیگر این امکان فراهم شود تا آنها بتوانند استعدادشان را بروز و ظهور دهند و از آنها استفاده شود.
علیخانی هرچند توانسته است تا اینجا دل مخاطبان عام را بدست آورد و حتی گاهی دعواها به فضای مجازی نیز کشیده شد، اما باید دید آیا با همین روند قصد دارد مسیر را به جلو ادامه دهد یا خیر؟ تدبیر و سیاست این مجری و تهیه کننده جوان در فصل بعدی تا چه اندازه نسبت به فصل اول تغییر خواهد کرد؟
۲ پیشنهاد برای عصرجدیدی ها
برنامههای استعدادیابی دیگری نیز در تلویزیون ساخته شده است؛ خندوانه، هنر دوبله، آقای گزارشگر و شبکوک بر روی استعداد بخصوصی تمرکز داشتند. سهتای اولی خروجی نسبتا خوبی هم داشت. بعضی از برنامههای خارجی مثل «آمریکن آیدل» برای تخصص موسیقی ساخته شدند.
اما همه برنامههای استعدادیابی قرار نیست منحصر به یک رشته خاص هنری باشد. برنامه عصر جدید نیز ترجیح داده برای حفظ تنوع و جذابیت بیشتر، از چیدمانِ رنگارنگی از رشتهها استفاده کند. اما به هرحال وجود این تنوع کار داوری را مشکل میکند.
پیشنهاد شخصی من به عوامل این برنامه این است که در عین داشتن این تنوع، دست به تقسیم بندی اجراها به دو گروه فردی و گروهی بزنند. قرار نیست طبقه بندی براساس رشتههای کاریشان باشد اما داوری افراد با هم و گروهها باهم، قطعا به عدالت نزدیکتر است.
به هر حال کنترل ریتم و هماهنگی در کار گروهی به مراتب سختتر از اجراهای فردی است. چنانچه همین عدم هماهنگی کافی در آخرین اجرای گروه دختران نینجا کمی از جذابیتهای پیشینش کم کرد.
به فراخورِ این تقسیمبندی طبیعتا باید شاهد دو فینال باشیم. از آنجایی که برنامه عصر جدید شعور خاصی نیز در توجه به نیروی انسانی اجراکنندهاش داشته، به راحتی قابل انتظار است که بتواند به جای 5 نفر در یک فینال، دو گروه سه نفره یا پنج نفره را (گروهی و فردی) در نهایت برای رسیدن به هدف اصلیشان یاری کند.
چنانچه باعث مطرح شدنِ باقی شرکتکنندگان نیز بوده و باشگاههای مهارتیاش شامل کسانی که اولین ویدئوی اجرایشان را برای مسابقه فرستادهاند نیز شده است.
پیشنهاد دیگر درباره نوع تقسیمبندیِ جوایز است که میتواند عادلانهتر و بدون ایجاد فاصله مالیِ چشمگیر انجام شود. پانصد میلیون تومان به نفر اول حتی با اختصاص دویست میلیون تومان برای نفر دوم، فاصله زیادی دارد چه برسد به باقی آنها و دلیلی هم برای این تفاوت فاحش وجود ندارد. اصولا معتقد به این پولهای زیاد با هر عنوانی که رویش بگذاریم، نیستم.
قطعا برای انجام کارهای هنری و نمایشی جدی در ابعاد بزرگ این پولها خیلی هم زیاد نیست و جوانها به سرمایه نیاز دارند اما میشود این مبالغ را در پشت صحنه برنامه به آنها واگذار کرد و نه به صورت جوایز در جلوی صحنه.
این مبالغ میتواند روحیه رقابتِ دوستانه و هدف شرکتکنندگان را در فصلهای بعد تحتالشعاع قرار دهد یا حتی در دلِ برخی جوانها ایجاد حسرت کند. به هر حال پیشگیری بهتر از درمان است و به عنوان یک منتقد دلسوز این موضوع را بسیار مهم و جدی میدانم.
بهترین جایزه برای شرکتکنندگان همان فرصتهای شغلی است که برنامه عصر جدید یا شخصا به افراد داده یا فضای کاری را در شبکهها و جاهای دیگر برایشان مهیا کرده است. این موضوع نکته بسیار مثبتی برای برنامه محسوب میشود. جالبترین فرصت شغلی در برنامه نیز شامل حالِ محمد زارع شد؛ پسری که بعد از دور شدن از فضای درس و مدرسه، اینک باید معلمی کند و آنچه تجربی آموخته را آموزش دهد.
جمع بندی نهایی : چهرههای فاخر تولید کنیم اما سلبریتی نه
برنامه عصر جدید با همه ضعفهایش در ریتم، تدوین و گاها تصویربرداری، یک خروجیِ باکیفیت و هیجانانگیز تحویلمان میدهد که شعار برنامهاش، لزوما سلبریتیساز نیست.
میتوان گفت بجای ترس بیرویه از شعار دیدهشدن، باید از برنامهای که به مثابه یک حلقه وصل، مستعدانِ هنرهای مختلف را به مردم معرفی میکند تقدیر کنیم؛ کاری که علیخانی مدتها در برنامه ماهعسل انجام داده است با سوژههایی دیگر.
آنچه باعث ایجاد شبهه سلبریتیسازی به برنامه میشود مربوط به برخی عملکردها است نه شعارِ آن: قطعا ایده راه رفتنِ برندگان مسابقه از روی فرش قرمز ایده جالبی نیست؛ کاری که منتقدش هستم و آن را یک سنت وارداتی و غلط میدانم.
قطعا نباید افراد شرکتکننده بیشتر از هنرشان برجسته شوند. قطعا ایجاد رقابت برای جایزههای بزرگ با اصل کشف یا بروزِ استعداد منافات دارد و باید روی جوایز دقت نظر بیشتری صورت گیرد.
اینها مواردی است که برنامه عصر جدید باید آنها را جدی بگیرد چراکه با «پررنگ شدنِ» هر یک از اینها در برنامههای آینده، ممکن است به ورطه سلبریتیسازی بیفتد حتی اگر چنین چیزی را نخواهد. به هر حال هیچ توانایی و استعدادی در جهان، مهمتر از داشتنِ «ظرفیتِ دیده شدن» نیست. این برنامه باید علاوه بر کمک کردن به دیده شدنِ افراد جامعه، آنها را با مقوله بسیار مهمِ «مدیریتِ شهرت» نیز آشنا کند و در باشگاههای مهارتی آموزشش دهد.
در آخر مایلم بزرگترین حُسن برنامه عصر جدید را از زبان تهیهکننده آن بخوانیم. صحبتی که در قبال برخی جوانها و نوجوانان عملی شد و قابل انکار نیست.