آرمان در دادگاه قتل غزاله را انکار کرد! پرونده قتل غزاله و آرمان چیست؟
ماجراي پرونده غزاله و آرمان چیست؟ آیا ارمان اعدام می شود؟
پرونده قضایی غزاله و آرمان؛ آیا آرمان اعدام شد؟ هنوز حکم قصاص آرمان که الان وارد ٢٤ سالگیاش شده است، اجرا نشده و او در این مدت علاوه بر اخذ مدرک مهندسی کامپیوتر در زندان موفق شد در کنکور ارشد سالجاری در رشته مهندسی پزشکی دانشگاه تربیتمدرس پذیرفته شود.برخی اخبار از تعویق حکم اعدام آرمان عبدالعالی حکایت می کنند. آرمان ۶ سال قبل به اتهام قتل غزاله بازداشت شد. با اخبار حوادث ماگرتا همراه باشید.
ادعای جدید آرمان عبدالعالی : من غزاله را نکشتم!
من و غزاله مشکل خاصی با هم نداشتیم. او به خانه ما آمد و با هم صحبت کردیم و بعد رفت. من صدایی شنیدم، وقتی در را باز کردم، غزاله را دیدم که در راهپله افتاده است. خیلی ترسیدم.
او را به داخل خانه کشیدم و بعد سعی کردم کمکش کنم. آنقدر ترسیده بودم که نمیدانستم چه میکنم. من خیلی بچه بودم. غزاله را داخل کیسه گذاشتم. متوجه شدم نفس میکشد، اما ترسیده بودم و فقط میخواستم او را از خانه دور کنم. بعد کیسه را به نزدیکی سطل زباله اطراف پارک ملت بردم.
آرمان
جلسه محاکمه آرمان، پسری که متهم است دختری به نام غزاله را به قتل رسانده است، بار دیگر در دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد.
به گزارش شرق، آرمان متهم است دختری به نام غزاله را که با او رابطه عاطفی داشته است، به قتل رسانده، اما اثری از جسد غزاله نیست.
آرمان پیش از این یک بار به جرم قتل مجرم شناخته شد و پرونده به مرحله اجرای حکم هم رسید، اما در لحظه اجرای حکم پدر و مادر غزاله تصمیم گرفتند یک ماه به او فرصت دهند تا حقیقت را بگوید.
شهریاری سرپرست دادسرای جنایی تهران پس از توقف اجرای حکم در مصاحبهای اعلام کرد که بعد از صحبت با اولیای دم آنها را قانع کرده تا به آرمان فرصت دهند تا جای جسد را بگوید. بعد از این مرحله بود که دیوان عالی کشور حکم قصاص را نقض کرد.
بر اساس نقض حکم دیوان از آنجایی که دو نفر از قضات رأیدهنده حکم اعلام کرده بودند با توجه به مدارکی که محمدحسین شاملو، وکیل آرمان ارائه داده، ممکن است غزاله زنده باشد؛ بنابراین بهتر است درباره مدارک تحقیقات بیشتری شود؛ بنابراین درخواست اعاده دادرسی پذیرفته شد و آرمان یک بار دیگر در دادگاه کیفری پای میز محاکمه رفت.
در این جلسه که در شعبه ۵ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا اختیاری، نماینده دادستان در جایگاه قرار گرفت. او گفت: آرمان در سال ۹۲ دختری به نام غزاله را به قتل رسانده است و همه مدارک موجود در پرونده این موضوع را ثابت میکند.
او به قتل اعتراف کرده و به یکی از دوستانش هم گفته مرتکب قتل شده است، اما از آنجایی که جسدی از غزاله پیدا نشده است، در پرونده شبهه ایجاد شد. اما پروندههای زیادی بوده که با وجود پیدا نشدن جسد با توجه به متقنبودن دلایل، قتل عمد محرز و فرد محکوم نیز شده است.
نماینده دادستان در توضیح پسگرفتن رأی دو نفر از قضات هم گفت: آنها رأی خود را پس نگرفتند و به دلیل اینکه وکیل سابق مقتول مدعی شده بود مدارک جدیدی در پرونده پیدا شده خواستار بررسی بیشتر پرونده شدند.
دو موضوع بهعنوان مدرک جدید مطرح شد؛ یکی دفترچه بیمه غزاله بود و دیگری تمدید مرخصی دانشگاه او. هر دو مورد به دقت مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که هیچکدام دلیلی بر زندهبودن غزاله نیست.
ما همچنان با توجه به مدارک موجود در پرونده بر مجرمبودن متهم اصرار داریم. سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند.
پدر غزاله در توضیح تمدید دفترچه بیمه دخترش گفت: همسر من بیمه خویشفرماست؛ غزاله را هم خودش بیمه کرده بود. بعد از قتل غزاله وقتی همسرم برای واریز حق بیمه و تمدید دفترچه رفته بود، بهصورت اتوماتیک دفترچه غزاله هم تمدید شده بود. این مسئله پیچیده نبود که بهعنوان مدرک جدید عنوان کردند.
مادر غزاله هم در توضیح مرخصی دانشگاه دخترش گفت: غزاله از دانشگاه مرخصی گرفته بود؛ میخواست در خارج از کشور درس بخواند و برای این کار آماده میشد، اما این اتفاق افتاد. وقتی از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند مرخصی غزاله تمام شده و او برنگشته من موضوع را تعریف کردم و گفتم باور نمیکنم، دخترم مرده است.
آنها هم از سر دلسوزی گفتند یک ترم دیگر تمدید میکنند. آنها به خاطر ناراحتی من چنین کاری کردند. مدرک جدیدی وجود نداشت؛ خواستند که من را آرام کنند. بعد از حادثه من روزهای سختی را گذراندم.
تا زمانی که آرمان به قتل غزاله اعتراف کند، من در خیابانها دنبال دخترم میگشتم. ساعتها در خیابان با ماشین میرفتم که دخترم را پیدا کنم. به هر دختری که شبیه غزاله بود میرسیدم، جلویش را میگرفتم. من خیلی سختی کشیدم.
در ادامه زمانی، وکیل اولیای دم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: متأسفانه وکیل سابق متهم در این پرونده کارهایی کرد که پرونده با چالش روبهرو شود. ما براساس مدارک پرونده درخواست صدور حکم قانونی را داریم.
در ادامه آرمان در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم. من و غزاله مشکل خاصی با هم نداشتیم. او به خانه ما آمد و با هم صحبت کردیم و بعد رفت. من صدایی شنیدم، وقتی در را باز کردم، غزاله را دیدم که در راهپله افتاده است.
خیلی ترسیدم. او را به داخل خانه کشیدم و بعد سعی کردم کمکش کنم. آنقدر ترسیده بودم که نمیدانستم چه میکنم. من خیلی بچه بودم. غزاله را داخل کیسه گذاشتم. متوجه شدم نفس میکشد، اما ترسیده بودم و فقط میخواستم او را از خانه دور کنم. بعد کیسه را به نزدیکی سطل زباله اطراف پارک ملت بردم.
قاضی گفت: چرا با اورژانس تماس نگرفتی؟ چرا جسد را به چندین متر آنطرفتر از خانه بردی؟ متهم گفت: به فکرم نرسید با اورژانس تماس بگیرم. من بعد متوجه شدم که باید با اورژانس تماس میگرفتم و جسم غزاله را هم از ترس به کمی دورتر بردم.
من اصلا متوجه کارهایم نبودم. قاضی گفت: لکههای خون روی دیوار، کاغذ دیواری دستگیره کمد و جاهای دیگر خانه شما بوده است. اگر غزاله خارج از خانه افتاده بود و تو او را به داخل آوردی، چرا این خونها در خانه بود. متهم گفت: من دقیقا نمیدانم از چه صحبت میکنید و من در جریان نیستم.
قاضی پرسید: چرا به دوستت گفتهای که غزاله را کشتهای؟ اگر تو واقعا این کار را نکرده بودی، چرا این حرف را به او زدی و درخواست کمک کردی.
متهم گفت: من اول گفتم غزاله زمین خورده؛ حرفم را باور نکرد. بعد گفتم دعوا کردیم؛ باز باور نکرد و بعد گفتم او را کشتم که حرفم را باور کند و کمک کند. متهم گفت: من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم. در مدتی که با هم دوست بودیم، سه بار با هم دعوا کردیم. یک بار من پیشقدم شدم که آشتی کنم و دو بار غزاله پیشقدم شد. آن روز هم مشکلی با هم نداشتیم و او خداحافظی کرد و رفت و بعد این اتفاق افتاد.
قاضی گفت: از غزاله نامهای به جا مانده که در آن به تو اشاره کرده و گفته از دست آزارهای تو خسته شده است. دراینباره چه میگویی. متهم گفت: من نمیدانم آن نامه چیست. من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم.
متهم در پاسخ به این سؤال که با توجه به انکارش چرا به قتل اعتراف کرده، گفت: بعد از بازداشت به من خیلی سخت گذشت. مدام به من میگفتند پدر و مادرت در اتاق بغلی هستند و بازجویی میشوند و من اذیت میشدم به همین دلیل اعتراف دروغ کردم.
سپس وکلای متهم در جایگاه قرار گرفتند و خواستار برائت موکلشان از قتل عمدی با توجه به پیدانشدن جسد و سایر مدارک موجود در پرونده شدند.
همچنین فهیمه حسینی، روانشناس و مشاور در پرونده آرمان هم گفت: آرمان در زمان حادثه دچار افت شدید تحصیلی بوده و معدل او در آن زمان هفت بوده است.
او دچار مشکلات روحی شدید بوده است. بعد از بازداشت و در زندان هم او در کارهای گروهی شرکت نمیکند و دوستی در زندان ندارد. در همه کارهای گروهی ناموفق است و فقط درسخواندن که یک کار فردی است را خوب انجام داده است.
او بسیار کم حرف میزند و هیچ دوستی ندارد. قبل از زندان هم این وضعیت را داشته است و این نشان از مشکل عصبی و انزوای بیش از حد آرمان دارد. او به نامه غزاله اشاره کرد و گفت: از نامهای که از غزاله به جا مانده است، هم آمده که آرمان «بچه است»؛ رفتارهای بچگانه دارد؛ بنابراین عدم درک عقلی آرمان با توجه به وضعیت تحصیلی وی در زمان حادثه و وضعیت روانی او و همچنین نامه غزاله محرز است. بنا بر این گزارش قضات بعد از بررسی پرونده رأی خود را اعلام خواهند کرد.
شمارش معکوس برای قصاص آرمان
«صحنه وحشتناکی بود. تا حالا به چنین مکانی نرفته بودم. دیدن سکوهای اعدام و طنابهای آویخته از چوبه دار بیشتر شبیه کابوس بود. وقتی آرمان وارد سالن اعدام شد ناگهان به گریه افتاد. شروع به التماس کرد و گفت: قول میدهم حرف بزنم و بگویم که روز حادثه چه اتفاقی افتاد. من و همسرم با دیدن این صحنه در یک لحظه تصمیم گرفتیم یک ماه به آرمان فرصت بدهیم تا اگر حرفی ناگفته در این پرونده مانده به زبان بیاورد. ما فقط دنبال یک نشان از دخترمان هستیم آرمان ۶ سال است که ما را از بودن تنها فرزندمان محروم کرده و در حسرت یافتن حتی یک تار مو از غزاله هستیم.»
به گزارش ماگرتا به نقل از ایران، اینها بخشی از صحبتهای مادر جوانی است که در اسفند سال ۹۲ دختر ۱۹ سالهاش را از دست داد. مادر غزاله شبهای سخت بسیاری را تا صبح به یاد دختر دردانهاش اشک ریخته و در انتظار پیدا کردن نشانی از او ولو یک تار مو یا گوشهای از ناخنش روزگار را به تلخی سپری کرده است.
اما حالا او از سحرگاهی میگوید که قرار بود قاتل دخترش اعدام شود، اما او و همسرش یک بار دیگر به این پسر فرصت زندگی دادند تا شاید بگوید با جسد غزاله چه کرده است بلکه دل داغدارشان کمی آرام گیرد.
مادر غزاله در گفتوگوی مفصلی که در خانهاش با خبرنگار «ایران» انجام داد، گفت: «ما به خاطر دل خودمان به او فرصت دادیم در حالی که مطمئنیم آرمان قاتل است، اما نمیگوید با جسد غزاله من چه کرده است.»
وی در حالی که قطرهای اشک از گونهاش سرازیر بود، گفت: «غزاله برای ما تمام نشده. دلم برای یک بار مامان گفتنش و پیچیدن صدایش در فضای خانه تنگ شده. ما حتی نمیتوانیم دلمان را خوش کنیم به مزاری یا سنگ قبری که بر سر آن گریه کنیم. آرمان با سکوت مرموزش کاری کرده که از فرصتی که به او دادیم پشیمان شویم.
ما میخواستیم دخترمان را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستیم، اما این پسر با کشتن غزاله ما را نابود کرد. روزهای اول که متوجه شدیم دخترمان به دست آرمان به قتل رسیده است حتی یک بار خانوادهاش به سراغ ما نیامدند من خودم به سراغ مادر آرمان رفتم تا بپرسم چرا پسرت دخترم را کشت؟ پدر و مادرش هیچ تلاشی برای آرام کردن ما انجام ندادند.»
پدر غزاله نیز با گلایه از برخی هنرمندان که با صحبتهای نسنجیده سعی در حاشیهسازی داشتند گفت: «نمیدانم چرا برخی از هنرمندان تلاش میکنند که از آرمان یک قهرمان و نابغه بسازند و او را که قاتل دخترم است مظلوم و ما را ظالم نشان دهند. آرمان در حالی که یک هفته به ۱۸ سالگی اش مانده بود مرتکب قتل شد او نه قهرمان است نه نابغه بلکه فقط ۶ سال با سکوت توانست ما را بازی دهد.
اما واقعاً این افراد مشهوری که در تلاش برای نجات آرمان هستند لحظهای به این فکر کردهاند که او جان یک دختر بیگناه را گرفته که تنها جرمش نه گفتن به ازدواج با این پسر بوده است. من از هنرمندان و سلبریتیها خواهش میکنم اینقدر در جهت مظلوم نمایی یک فرد محکوم به قتل حرکت نکنید. چرا که هر قدمی که در این مسیر برمی دارید چیزی جز خدشه دار کردن روح و ذهن ما انجام نمیدهید.»
پدر غزاله با بغضی فروخورده ادامه داد: ما انتظار داریم که اجازه بدهند خودمان یعنی من و مادر غزاله در این پرونده تصمیم بگیریم که میخواهیم آرمان را ببخشیم یا مجازات کنیم.
در این ۶ سال همه مدارک ثابت کرده که او قاتل است. حالا بعد از چند سال آرمان میگوید که ممکن است غزاله را بعد از آنکه به سطل زباله انداخته بود زنده شده و از آنجا رفته باشد! چطور امکان دارد کسی که چند ضربه میله بارفیکس به سرش خورده و در کیسه پیچیده شده دوباره بتواند بلند شود.
به هرحال مهلت یک ماهه ما به آرمان به معنی تزلزل در رأی و نظر ما و بخشش نیست. ما این فرصت را به او دادیم تا شاید با دادن نشانی از جسد دخترمان ما را از این برزخ خارج کند.
اما متأسفانه دیدیم که در این مدت برخی از هنرمندان تلاش کردند تا از او یک قهرمان بسازند، اما هیچکسی به ما که، ولی دم هستیم این حق را نمیدهد خودمان تصمیم بگیریم.
ما ۶ سال است که با روح دخترمان در این خانه زندگی میکنیم حتی یک لحظه هم نتوانستیم با مرگ او کنار بیاییم. میگویند آرمان جوان است و آینده دار، مگر غزاله جوان نبود؟ مگر آینده دار نبود؟ مگر حق زندگی کردن نداشت؟
مادر غزاله هم تأکید کرد: شاید اگر پدر و مادر آرمان از روز اول با ما همدردی میکردند و در جهت جلب رضایت ما بر میآمدند قدری آرامتر بودیم، اما آنها فقط با حرف هایشان نمک به زخم ما پاشیدند شاید اگر آرمان با ما صداقت داشت و نشانی از جسد دخترمان میداد ما روی تخفیف مجازات فکر میکردیم، اما الان ما را بهجایی رساندند که حتی از این فرصت یک ماهه نیز پشیمان شدهایم.
پدر غزاله نیز در ادامه صحبتهای همسرش گفت: بعد از ۶ سال وکیل متهم از تمدید دفترچه بیمه غزاله بعد از قتل یا ثبتنام او در دانشگاه میگوید اینها حرفهای بیاساسی است که ما با مدرک و سند همه را توضیح دادیم و ثابت کردیم. ما از دادگاه و دستگاه قضایی میخواهیم که این حق واقعی را از ما نگیرند و اجازه بدهند تصمیم نهایی را درباره سرنوشت آرمان خودمان بگیریم.
رسیدگی به این پرونده از روز ۱۲ اسفند سال ۹۲ همزمان با ناپدید شدن دختری ۱۹ ساله بهنام غزاله آغاز شد و خیلی زود با ردیابی تلفن همراه وی پسری بهنام آرمان که از دوستان خانوادگی آنها بود دستگیر شد و ۹ روز بعد این پسر اعتراف کرد غزاله به خانه آنها رفته بود، اما در جریان یک درگیری وی را به قتل رسانده و جسدش را بعد از بستهبندی درون سطل زباله خیابان انداخته است.
در حالی که ۶ سال از این جنایت گذشته جسد غزاله هنوز پیدا نشده و آرمان نیز به قصاص محکوم شده است، اما بعد از آنکه با مهلت خانواده غزاله به آرمان وی به زندان برگشت چندی بعد با تلاش وکیل متهم دو نفر از قضات صادر کننده رای قصاص از امضای خود برگشتند که این موضوع باعث شد تا پرونده برای بررسی به دیوان عالی کشور برود و قضات در این باره تصمیم بگیرند.
نزدیک شدن برای حکم قصاص آرمان؛ مادر غزاله فقط قصاص میخواهد
چند روز به پایان مهلت یک ماههای که از سوی پدر و مادر غزاله داده شده، باقی نمانده و این پرونده جنایی هر روز به نقطه پایانش نزدیک و نزدیکتر میشود، خانواده آرمان به هر نحوی سعی دارند، رضایت اولیای دم را جلب کنند.
به گزارش شهروند، آنها روز پنجشنبه همراه عدهای از اقوام، آشنایان و دوستان آرمان به محل زندگی پدر و مادر غزاله رفتند تا شاید بتوانند، آنها را از تصمیمشان منصرف کنند. اما خانم شکوهی مادر غزاله و آقای شکور پدر غزاله از رودررو شدن با آنها خودداری کردند تا حضور چند ساعته حدود ٤٠ نفراز کسانی که خواهان گذشت این خانواده بودند، بینتیجه به پایان برسد.
خانواده مقتول قصاص میخواهند، این را مادر غزاله به «شهروند» میگوید. در مقابل، اما پدر و مادر آرمان هنوز امیدوارند که این پرونده به نحو دیگری مختومه شود. براساس آنچه پیش از این اعلام شده، مهلت قانونی آرمان یازدهم بهمن ماه به پایان میرسد. اما هنوز هیچ چیز بهطور قطعی معلوم نیست.
پدر آرمان وسط کوچه ایستاده بود تا مردم راه را گم نکنند. عدهای هم در قسمت جنوبی ساختمان بودند تا آنهایی را که از خیابان ظفر میآمدند، راهنمایی کنند. با اینکه سوز سردی میوزید، اما خیلیها خودشان را به آنجا رسانده بودند. قرار ساعت ٣بعدازظهر بود.
پدر آرمان تلفنش مدام زنگ میخورد، معلوم بود از پشت خط آدرس میخواهند، آدرس محل سکونت پدر و مادر غزاله را، همانهایی که حدود یک ماه پیش در حیاط زندان رجایی شهر درحالیکه آرمان فقط چند قدم با طناب دار فاصله داشت؛ به او مهلت دادند. همین مهلت هم امیدی شد برای نجات این جوان بیستوچهار ساله. امیدواری برای جلب رضایت هم باعث شد تا در یکی از سردترین روزهای زمستانی عدهای به خیابان ظفر بیایند.
چند پله سنگی طوسی رنگ که فرش قرمز باریکی تا نزدیکی در اصلی پهن شده بود و زن جوانی که دو دسته گل سفید داشت، به هر تازه واردی یک شاخه گل سفید میداد و او را به طرف در ورودی اصلی ساختمان راهنمایی میکرد. عقربههای ساعت ۴بعدازظهر را نشان میداد، تقریبا ۴٠ نفری آمده بودند. درواقع امید به نجات آرمان آنها را به آنجا کشانده بود.
نگهبان برجی که خانه پدر و مادر غزاله در آن است، به همه اعلام کرد که آنها خانه نیستند. کسی این حرف را باور نداشت. زن جوانی که خودش را یکی از اقوام آرمان معرفی میکرد، میگفت معلوم است که پدر و مادر غزاله نمیخواهند با ما رودررو شوند.
باد سردی که در دالان باریک ورودی برج میپیچید، ایستادن را برای خیلیها غیرممکن کرده بود. پدربزرگ و مادر بزرگ آرمان که از همه مسنتر بودند داخل لابی برج رفتند؛ اما بقیه با شاخههای گل در دست مقابل ساختمان ایستادند.
معلم کلاس دوم دبستان آرمان هم آمده بود، زنی حدود شصت ساله که خودش میگفت: تازه دوهفته است از ماجرای آرمان و غزاله باخبر شده: «من از طریق رسانهها خبر این حادثه را شنیدم. اما باورم نمیشد که آرمان همان شاگرد من است. وقتی با مطب خانم دکتر تماس گرفتم، تلفنی ماجرا را به من گفت. هنوز هم باورم نمیشود.»
او درباره علت حضورش در این جمع گفت: «من تازه چشمم را عمل کردهام، باد سرد برای چشمانم ضرر دارد، با وجود این، وقتی فهمیدم که قرار است اینجا جمع شوند، خودم آمدم. حاضرم روی دست و پای این خانواده بیفتم و التماس کنم. میدانم آنها خیلی عذاب کشیدهاند، همه زندگیشان را از دست دادهاند، اما حرف من این است که با مرگ آرمان فقط یک خانواده دیگر عزادار میشود.»
با اینکه بیش از یک ساعت از شروع تجمع گذشته بود، اما تلفن پدر آرمان هنوز هم زنگ میخورد و او برای راهنمایی آنهایی که تازه به آنجا میرسیدند، فاصله ورودی برج تا خیابان اصلی را به سرعت طی میکرد و بعد از دقایقی همراه چند نفری که گلهای سفیدی در دست داشتند، به طرف در ورودی بازمیگشت.
او با اینکه تمایل زیادی برای صحبت کردن نداشت، اما در چند جمله کوتاه به «شهروند» گفت: «آرمان اصلا حال خوبی ندارد، انگار ١۵ سال پیر شده، بعد از آن روزی که تا پای چوبه دار و رفت و برگشت، دیگر آن آرمان سابق نیست. بعد آن اتفاق وقتی او را دیدم چند ثانیه طول کشید تا مرا شناخت. با این همه، اما امیدواریم که که خانواده شکور به جوانی آرمان رحم کنند و او را ببخشند.»
در همه این مدت مادر آرمان گوشهای ایستاده بود. او با چشمانی سرخ و نگران، به آنهایی که آمده بودند، خوشآمد میگفت و از حضورشان تشکر میکرد. او با چشمانی گریان و در حالی که تاب ایستادن نداشت چند کلامی هم به «شهروند» گفت:
«ما چندسال است که زندگیمان زیرورو شده، نمیدانم آخر این همه سیاهی چه میشود. فقط به خدا امید دارم تا دل این خانواده را نرم کند و از قصاص پسر من گذشت کنند.» کمی دورتر از جمع طرف درِ جنوبی برج چند جوان گل به دست ایستاده بودند. آنها دوستان دبیرستان آرمان بودند.
یکی از آنها که نامش محمد است میگوید: «من و آرمان سهسال دبیرستان را باهم بودیم. از همه چیز او خبر داشتم، حتی ماجرای آشناییاش با غزاله را هم برای ما گفته بود، میدانم او را خیلی دوست داشت. وقتی شنیدم که بازداشتش کردند، شوکه شدم. هنوزم باورم نمیشود که چنین کاری کرده باشد.»
احمدرضا هم با گفتن این جمله که آرمان پسر خیلی آرامی بود به «شهروند» گفت: «آرمان بسکتبالیست خوبی بود. در مدرسه همیشه اول میشد، اما همان موقع هم خیلی خوب بلد بود خشمش را کنترل کند.
بیشتر آنهایی که بسکتبال بازی میکنند، با هم درگیر میشوند، زمین خوردن و دفاع کردن، تنه به تنه شدن، هرکدام از اینها برای شروع یک درگیری کافی است، اما آرمان هیچ وقت به علت بازی با هیچکس دعوا نکرد. تازه اگر هم دعوایی میشد او سعی میکرد آن را تمام کند و بین بچهها را آشتی دهد.»
بابک همکلاسی دیگر آرمان هم در تأیید صحبتهای دوستانش گفت: «با اینکه چند سالی است خبرهای آرمان را از روزنامهها و شبکههای اجتماعی دنبال میکنم، اما هنوز هم باورم نمیشود که او تا چند روز دیگر باید اعدام شود.
خورشید بیرمق پنجشنبه سوم بهمن داشت غروب میکرد و سوز سرما بیرحمتر از قبل میوزید. آنها که به امید گذشت و بخشش پدر و مادر غزاله مقابل خانه آنها تجمع کرده بودند، یکی پس از دیگری آنجا را ترک کردند. ظاهرا این تجمع هم نتوانست رضایت اولیای دم را جلب کند.
مادر غزاله: ما قصدی برای بخشش نداریم
مادر غزاله یک روز پس از این تجمع در گفتوگوی تلفنی به «شهروند» میگوید ما قصد مواجه شدن با هیچکس را نداریم: [su_quote cite=”محمدجواد ظریف”]میدانستیم که جلوی در خانه تجمع کرده بودند، قبل از این هم چند بار مراجعه کرده بودند، اما ما قصدی برای بخشش نداریم. ما فقط قصاص میخواهیم. ما این فرصت را به او دادیم تا حقیقت ماجرا را بگوید و ما را از بلاتکلیفی خارج کند و جای جسد دخترم را نشان بدهد، اما او هیچکدام از این کارها را نکرد.[/su_quote]
ماجرای پرونده غزاله و آرمان
غزاله در تاریخ ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۲ برای مراجعه به دکتر از خانه بیرون رفته و هیچگاه به خانه بر نمیگردد؛ و اکنون پس از گذشت ۶ سال قرار است آرمان چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ اعدام شود.
ناپدید شدن مرموز غزاله به سرعت در دستور کار پلیس قرار گرفت. در روند تحقیقات و در بررسی آخرین تماسهای غزاله ماموران به پسر جوانی مشکوک شدند که غزاله قبل از ناپدید شدن چند باری با او تماس گرفته بود. آرمان و غزاله ساعتی قبل از دیدارشان، سیزده پیامک و یک تماس تلفنی با هم داشته اند.
در همان مراحل ابتدایی بازجویی صحبتهای ضد و نقیض آرمان، ماموران را بیش از پیش مشکوک کرد و نهایتاً با بررسیهای بیشتر مشخص شد که آرمان پسرک ۱۷ ساله آخرین کسی بوده که غزاله را ملاقات کرده است.
آرمان در هنگام قتل، هفت روز کمتر از هجده سال داشته و همین باعث شده که دادگاه پرونده را نیازمند تحقیقات بیشتر بداند.
داستان آشنایی آرمان و غزاله
اما ماجرای این پرونده در اواخر اسفندماه سال ٩٢ کلید خورد. اواسط اسفند ماه آن سال بود که پدر غزاله پس از ناپدید شدن عجیب دخترش به پلیس مراجعه کرد و آنها را در جریان این اتفاق قرار داد. خداحافظی و خارج شدن از خانه برای رفتن به مطب یک پزشک آخرین تصویر خانواده غزاله از او بود.
ناپدید شدن مرموز این دختر جوان به سرعت در دستور کار پلیس و ماموران آگاهی قرار گرفت. در روند تحقیقات و در بررسی آخرین تماسهای دختر جوان ماموران به پسر جوانی مشکوک شدند که غزاله قبل از ناپدید شدن چند باری با او تماس گرفته بود.
در همان مراحل ابتدایی بازجویی صحبتهای ضدونقیض پسر جوان، ماموران را بیش از پیش مشکوک کرد و در نهایت با بررسیهای بیشتر مشخص شد که متهم جوان آخرین کسی بوده که غزاله را ملاقات کرده است و در نهایت در مراحل بازجویی پسر جوان لب به اعتراف گشود و به رابطه دوستی که بین او و غزاله شکل گرفته بوده، اعتراف کرد.
آشنایی غزاله و پسر جوان از آنتالیای ترکیه آغاز شده بود. این دوستی ادامه پیدا کرد و در تهران هم چند باری همدیگر را ملاقات کردند. پسر جوان با وجود اینکه چند ماهی از غزاله کوچکتر بود، به او علاقهمند شد و حتی چندباری پیشنهاد ازدواج را با غزاله مطرح کرد، اما دختر جوان با این خواسته مخالف بود. او میخواست برای ادامه تحصیل به خارج کشور برود، به همین دلیل هم از پسر جوان خواست تا این رابطه را فراموش کند.
اما ارتباط آنها بهطور کامل قطع نشد، تا اینکه یک روز «الف-ع» از نبود پدر و مادر پزشکش در خانه استفاده کرد و از غزاله خواست به خانه آنها برود: «من وقتی دیدم کسی در خانه نیست، غزاله را به خانه دعوت کردم.
اما او وقتی به خانهمان آمد و گفت که قصد دارد برای همیشه مرا فراموش کند، خیلی عصبانی شدم، بین ما مشاجره لفظی در گرفت و وی را هل دادم، سرش به جایی خورد، سپس با میله بارفیکس نیز چند ضربه به او زدم. آنجا بود که متوجه شدم غزاله نفس نمیکشد.»
پسر جوان آشفته و هراسان پیکر بیجان غزاله را داخل چمدان بزرگی قرار داد و بعد آن را به سطل زباله خیابان میرداماد انداخت، سپس به خانه بازگشت و سعی کرد همه آثار جرم را از بین ببرد.
آیا آرمان اعدام شد یا نه؟
سایت خبری مدآرا مدعی شد حکم اعدام آرمان عبدالعالی که قرار بود صبح امروز چهارشنبه ۱۱ دی ماه اجرا شود به صورت موقت به مدت ۳۰ روز، متوقف شده است.
عبدالصمد خرمشاهی وکیل آرمان عبدالعالی در خصوص صحت و سقم این خبر گفت:: دستور توقف حکم به بنده اعلام نشده است. البته برای اجرای حکم نیز نامهای برای من به عنوان وکیل پرونده ارسال نشده است.
وی با بیان اینکه امروز خبرهایی در خصوص احتمال به تعویق افتادن اجرای حکم آرمان به صورت غیررسمی به بنده گفته شد، ولی رسماً از سوی مراجع قضایی خبری داده نشده است ادامه داد: در صورت ورود رئیس قوه قضائیه به پرونده شاید زمان اجرای حکم به تعویق بیفتد و در صورت تعویق اجرای حکم، امیدواریم به ابهامات پرونده رسیدگی دقیقی شود.
همچنین، محمد حسین شاملو احمدی، دیگر وکیل آرمان در گفتگو با ایلنا درباره آخرین وضعیت پرونده آرمان عبدالعالی گفت: درحالیکه قرار بود موکلم بامداد امروز برای اجرای حکم اعدام برده شود، با تلاشهای صورت گرفته اجرای حکمش به مدت ۳۰ روز تعویق افتاد.
جسد غزاله هیچگاه تاکنون کشف نشده است
جسد غزاله هیچگاه کشف نشد
اما پسر جوان خیلی زود از سوی پلیس شناسایی و دستگیر شد. در واقع دستپاچگی قاتل راز این جنایت را فاش کرد. در بررسیهای دقیق و تطبیق نمونه «DNA» به دست آمده از قطرات خون بهجامانده در محل جرم مشخص شد که غزاله در همان خانه مورد ضرب و جرح قرار گرفته است.
در ادامه بازرسی از محل جنایت میله بارفیکسی که پسر جوان با آن ضرباتی را به مقتول وارد کرده بود، کشف شد و آثار به جامانده بر روی میله هم اظهارات اولیه پسر جوان را تایید میکرد.
با این وجود، متهم جوان در روند رسیدگی به این پرونده و بهخصوص در جلسه دادگاه ضمن رد اظهارات قبلی خود، روایت دیگری از این حادثه مطرح کرد.
او در برابر قاضی با بیگناه دانستن خود در این حادثه مدعی شد: «غزاله وقتی از پلههای خانهمان پایین رفت، همین که خواستم در ورودی آپارتمان را ببندم، ناگهان صدای جیغش را شنیدم، وقتی در را باز کردم، دیدم او از پلهها سقوط کرده است.
هر چه صدایش زدم، جواب نداد. ترسیده بودم با زحمت او را به خانه بردم. از ترس پدر و مادرم غزاله را داخل چمدان جاسازی کردم و او را از خانه بیرون بردم تا کسی متوجه نشود و بعد هم جسد غزاله را در سطل زباله رها کردم.»، اما جسد این دختر جوان با وجود تلاش ماموران هیچ گاه پیدا نشد.
دادگاه رسیدگی به ماجرای قتل غزاله توسط آرمان ادامه دارد
به گزارش روزنامه اعتماد، پلیسها با شوکر برقی در حال آرام کردن جمعیت ملتهبی هستند که روی پلههای مقابل دادگاه کیفری فریاد میزنند. عابران پیاده از دو سوی پیاده رو، راهشان را کج میکنند و دوان دوان به سمت پلههای دادگاه میآیند و از همدیگر داستان را میپرسند.
مردی قوی هیکل با کت و شلوار خاکستری رنگ که از خانواده غزاله است دو دستش را بلند میکند و رو به جمعیت داخل پیاده رو میگوید: قاتل ندیدین؟ بیاین ببینین!
در میان جمعیت، مادر غزاله میدود و یقه پیراهن پدر آرمان را میگیرد و میگوید: چه جوری تونستی قاتل تربیت کنی؟ تو استاد دانشگاهی؟ تو میری میشینی روبه روی ۶۰ تا جوون حرف میزنی؛ اونوقت خودت یه قاتل تحویل دادی؟ پدر آرمان شوکه شده و هیچ نمیگوید، مردم او را به جلو هل میدهند و او هم چشم در چشم مادر غزاله به جلو رانده میشود.
فامیل و نزدیکان غزاله و آرمان پشت سر هم همدیگر را تهدید میکنند. دخترخاله غزاله که عکس او را در دست دارد هق هق کنان و به نفس نفس افتاده فریاد میزند: نیم وجبی یه الف. قد داره زده آدم کشته….
اما پدر غزاله آرام پایین پلهها ایستاده و در بهت، جمعیت را نگاه میکند. پدری که دو سال پیش در یک شب سرد زمستانی نزدیک بهار، چند روز زمین و زمان را به جستجوی دخترش رفت و بعد از مدتی خبر قتلش را آوردند. در حالیکه نه جنازهای پیدا شد و نه آرمان در آخرین جلسه دادگاه حاضر به اعتراف شد.
سومین جلسه دادگاه در حالی برگزار شد که جسد غزاله هنوز پیدا نشده و آرمان در بازجوییهای اولیه با اظهارات متناقض اعتراف به قتل غزاله کرده است.
آرمان پشت جایگاه متهم از آقای قاضی اجازه میخواهد تا از خانواده غزاله عذرخواهی کند. مادر و پدر غزاله هم در جایگاه ویژه نشسته اند. مادر با چشمهای روشن و سرخ شده عکس دخترش را در دست گرفته و پدر آرام و ساکت اشک میریزد. چشمهای آرمان بر میگردد و به چشمهای مادر غزاله میگوید: ببخشید.
مادر، اما با تمام بغض و نفرت مانده در گلویش میان جمعیتی که دیگر صدای نفسهای شان هم شنیده نمیشود میگوید: باید بمیری.
پدر غزاله هم پشت میز دادگاه اشک میریزد و از تنها دخترش میگوید. او و همسرش تقاضای قصاص آرمان را دارند و مابهالتفاوت دیه را هم میدهند.
(طبق قوانین اسلامی دیهی زن نصف دیه مرد است و بنابراین اگر مردی یک زن را به قتل برساند، اولیاء دم زن (مقتول) در صورت تمایل به قصاص مرد (قاتل)، بایستی نیمی از دیه را پرداخت کنند!)
ناهید مادر غزاله تند تند صحبت میکند و پشت سر هم با نگاه هایش آرمان را خطاب قرار میدهد. دست و پایش را گم کرده و میگوید:
غزاله و آرمان با هم نامزد بودند. غزاله قرار بود روز چهارشنبه آرمان را ببیند و به بهانههای مختلف قرارشان را عقب میانداخت… آن روز نوبت دکتر داشت و به اصرار آرمان به خانه اش رفت. او نمیخواست رابطه اش را با آرمان ادامه دهد، اما او این را نمیفهمید. آرمان طبق نقشه قبلی، غزاله را به خانه اش دعوت کرد و او را به قتل رساند… آقای قاضی من تقاضای قصاص نفس دارم.
درخواست احسان علیخانی برای نجات آرمان از اعدام
احسان علیخانی مجری معروف با انتشار پستی در اینستاگرام نوشت:
پدرو مادر غزاله عزیز، شما ۶ سال است که عزادار غزاله هستین، دردی عمیق و جانکاه، قابل درک نیست داغ شما، حق با شماست حتما حق با شماست، اما در این ساعتهای پایانی زندگی آرمان، از شما پدر و مادر محترم و گرامی خواهش میکنم و تقاضا میکنم که بزرگى کنید به آرمان رحم کنید و او را به بزرگی خودتان ببخشید، صبح چهارشنبه دیگر آرمان نیست، آرمان ۶ سال هر شب کابوس اعدام دیده در زندان، هر شب مرده و زنده شده، شما حق دارید، اما او ۱۸ ساله بوده و اشتباه کرده، غلط کرده ولى ۱۸ ساله بوده، در زندان از دیپلم تا فوق لیسانس درس خوانده و ثابت کرده با رفتارش که در صورت محبت و گذشت شما صلاحیت بازگشت به جامعه را دارد، من دو بار با شما حرف زدم و حسی در دلم گواهی میدهد بامداد چهارشنبه شما دلِ اعدام آرمان را ندارید، چون در صدای شما جز درد رفتنِ غزاله، مهربانی و گذشت هم بود، الهی که رحم کنید و آرام تر شوید.
روایت جدید آرمان از ماجرای قتل غزاله
قاضی عبداللهی، ارمان را پای میز میخواند تا از خودش دفاع کند. ارمان (که در آن زمان ۱۹ سال دارد) صدایش آرام و آهسته است. قاضی از او میخواهد که بلندتر صحبت کند. صورتش سفید شده و کلمات را جویده، جویده به زبان میآورد.
آرمان در جواب قاضی که از وی میپرسد آیا در ماجرای قتل غزاله مباشرت داشته است یا خیر، میگوید:
من و غزاله نزدیک عید در سفری در ترکیه با هم آشنا شدیم. هر دو با خانوادههای مان به آن سفر رفته بودیم. بعد از آشنایی با تماس تلفنی با هم در ارتباط بودیم، اما بعد از مدتی در تهران همدیگر را دیدیم.
رابطه ما چند بار به هم خورد و دوباره از نو شروع کردیم. من خیلی تمایلی به ادامه رابطه نداشتم، چون هم درسم ضعیف شده بود و در آستانه کنکور بودم و هم اینکه باید به اصرار پدر و مادرم رشته دندانپزشکی قبول میشدم.
در نخستین جدایی مان چند بار پیگیری کردم، اما وقتی چند بار این اتفاق افتاد دیگر دنبال ماجرا را نگرفتم.
آن روز غزاله در واتس آپ به من پیغام داد و حالم را پرسید و قرار شد همدیگر را ببینیم. طبق معمول از مدرسه به خانه آمده بودم و به خاطر حساسیت، آنتی هیستامین مصرف میکردم. در حال استراحت و خواب آلودگی بودم که تماس ناموفق غزاله را روی گوشی ام دیدم.
با او تماس گرفتم و گفت: میخواهم بیایم ببینمت. مادر و پدرم در خانه نبودند و از رفت و آمد غزاله به خانه ما اطلاع نداشتند. این مورد خط قرمزی بود که پدر و مادرم برایم مشخص کرده بودند و نمیتوانستم از آن عبور کنم. اگر این کار را میکردم گوشی تلفنم را میگرفتند و تنبیهم میکردند.
آرتین برادرم را در اتاقش با ایکس باکس مشغول کردم و هدفون روی گوشش گذاشتم تا متوجه ورود غزاله نشود.
غزاله آمد و با هم درمورد کار و مسافرت حرف زدیم. گفت: میخواهم برای ادامه تحصیل از ایران بروم من هم سوئد را به او پیشنهاد دادم و گفتم در تماسهای بعدی اطلاعات کاملتر را میدهم.
غزاله را تا جلوی در خانه بدرقه کردم، اما همین که در را بستم صدای افتادنش را روی پلهها شنیدم. از ترس پدر و مادرم جنازه را به داخل خانه آوردم. فرشها را کنار زدم و با دست خونی میله بارفیکس را برداشتم و به گوشهای از اتاق پرتاب کردم. بعد جسد را با یک لایه مشما پوشاندم و در چمدانی که از انباری خانه آورده بودم گذاشتم و آن را به نخستین سطل زباله نزدیک خانه انداختم. بعد آمدم و لکههای خون روی پلهها و داخل را شستم.
نامه خداحافظی پدر و مادر آرمان
سلام دوستان و همراهان گرامی، دستبوس تک تک عزیزان همراه هستیم.
متاسفانه آرمان ما دیگر سحرگاه چهارشنبه را نخواهد دید. پسری که تا لحظه آخر کلمهای درشتی نکرد و تا آخرین نگاه، معصومیت خودش رو حفظ کرد.
او دیگر نخواهد بود و ما قراره آخرین دیدار رو باهاش داشته باشیم. کدوم پدر ومادر میتونه تو چشم بچه اش نگاه کنه و بگه بابا خداحافظ، این آخرین نگاهه… این آخرین آغوشه، این آخرین بوسه هست، این آخرین لمسه و این آخرین حس نفس گرمته… کاشکی سهم آخر قسمت ما بود نه فرزندمون…
این موقع است که ناباورانه پدر ومادر به پروردگارش میگه کاشکی فرزندمون تو سانحه میمرد نه ذره ذره، نه با انتظار …
خدایا قسمت میدیم لبخند مصنوعی و تلخ آخرو موقع آخرین وداع با فرزند که تلخترین رخداد زندگی یک پدر و مادره نصیب هیچ کسی حتی بدترین بندگانت نکن….
آرمانی منتظر ما باش… زود میام پیشت…
حمایت و درخواست نجات آرمان توسط پرویز پرستویی
پدرو مادر مقتول، عرض سلام و ادب و تسلیت به شما دلسوخته گان
میدانم شماعزیزو جگر گوشه تان را ازدست داده اید و تقاضای قصاص حق مسلم شماست و خودتان هم میدانید که آرمان سحرگاه چهارشنبه آخرین نفسهای خود را خواهد کشید.
بنده حقیر از شما داغدیده گان محترم تقاضا دارم به آرمان رحم کنید و او را به بزرگی خودتان ببخشید.
آرمان متهم است دوست دخترش را شش سال قبل در خانه اش کشته و درون چمدانی به یک سطل آشغال انداخته است. جسد دختر هیچ گاه پیدا نشده و این پرونده دیروز به مرحله اجرای حکم رسیده بود.
آرمان که در زمان ارتکاب به قتل بر اساس ادعای وکلایش چند روزی تا ۱۸ سالگی فاصله داشته ابتدا در بازجوییهای اولیه قتل را پذیرفته، اما در دادگاه منکر شده است.
شاملو وکیل آرمان شب گذشته از توقف ۲۰ روزه حکم برای بررسیهای بیشتر خبر داده و در این فایل صوتی در گفتگو با روزنامه شهروند متعلق جمعیت هلال احمر کشور ادعاهایی را درباره تشکیک در حکم طرح کرده است.
هنوز خانواده مقتول غیر از تنها دلنوشته مادر غزاله درباره این پرونده پیچیده و دلخراش قتل سخنی نگفته اند.
صداقت و راستگویی همیشه جوابگو بوده این پسر همان اول باید راست و درست اتفاقی که افتاده رو تعریف میکرد.بله دراین سن فکر درست کار نمیکنه و حتما اشتباه بزرگی کرده اما حداقل اگر راست میگفت احتمال زیاد تکه هایی ازجسد را میشد پیدا کرد.قصاص هم چی بگم نمیدونم کار خوبی هست یانه خصوصا برای مجرمین در این سن.اما برا مثلا قاتلین سریالی یا جنایات سنگین حتما لازمه…
پسره دختررو برده خونشون و جوری هلش داده که سرش جوری به تخت بخوره که بیهوش بشه و نتونه جیغ و داد یا فرار یا دفاع کنه از خودش.بعد با میله بارفیکس انقدر زدتش تا بمیره.خودش گفت که یه جایی از دوستش کمک گرفته و اون هم اونجایی بوده که میخواسته جنازرو مفقود کنه.خب!اول از همه اینکه چجوری میتونسته یه دختر۵۰کیلویی رو توی کیسه زباله جا کنه؟اول اومدن با همون میله بارفیکس یا هر چیز دیگه ای انقدر زدنش کنه استخوناش له بشن و راحت بشه توی کیسه زباله جا کردش.حالا یه سوال پیش میاد:اینکه اگه همینجوری انداخته باشنش توی کیسه زباله و همینجوری بندازنش توی سطل زباله،یعنی مامورای شهرداری تا حالا شک نکردن و به پلیس اطلاع ندادن؟خود پلیس حتی،متوجه نشده؟اونها هم که انقدر ها هم خنگ نبودن که همینجوری لو برن.
اومدن چیکار کردن؟خود آرمان هم گفت که غزالرو توی ۱۵تا کیسه زباله پیچیده بوده.اما نگفت چجوری و مسلما یه آدم درست رو باهاش این کارو نکردن چون سریع جنازه پیدا میشد.پس اومدن اونو به۱۵تیکه تقسیمش کردن و هر تیکه رو توی یه کیسه زباله جدا.هر کیسه زباله رو هم توی یه سطل زباله جدا.اینجوری دیگه هیچکس هم فکرش سمت این نمیره که این یه تیکه گوشت قبلا یه آدم سالم بوده.در باره ی اعتراف دوم آرمان خب اینکه شاید DNA غزاله روی پله ها بوده میشه اینو گفت که خون از کیسه(ها)ریخته باشه روی پله.تو اعتراف اول راستش رو گفته ولی اعتراف دومش رو تو زندان همبنداش یادش دادن که اینجوری مجازاتت سبک تر میشه یا اینکه وکیلش بهش یاد داده که اینو بگو.آرمان توی اون سن کم چنین جنایتی رو مرتکب شده اونوقت حالا اگه قرار باشه زنده بمونه و راحت توی این کشور بزرگ بشه پس خدا به داد برسه برای قتلهایی که در آینده قراره انجام بده!
فوقش اگه آرمان اعدام بشه پدر و مادرش یه بچه ی دیگه دارن که دلشون به اون خوش باشه ولی غزاله تک فرزند بود و تنها امید و آرزوی پدر و مادرش بود و به جز اون دیگه بچه ای نداشتن.
با این شرایطی که از اول تا آخر گفتم واقعا ناجوانمردانست اگه آرمان اعدام نشه!
عجب تفسیری از قتل داری انگار خودت هزاربار ازاین قتل کرده ای وباتجربه هستی
آدم میمونه راست میگه یا دروغ-ولی جالبه تو اعترافات اولیه یه چیز گفته الان یه چیز دیگه-ای بسوزه پدر این وکیلایی که همه کار میکنن
بجای چمدان بهتر نبود دکتر خبر میکردی. از پله افتاده بود با میله بارفیکس که نزده بودی تو سرش. حرفهای ضد و نقیض. خدا فقط خودش عالمه به ماجرا.
این یه قتل حرفه ای با از بین بردن تمام سر نخ ها است. طرف اول اعتراف کرده بعد خانواده حرفه ای تر از خودش از او خواستند انکار کنه و تا وقت هست ادرس داده جسد رو معدوم کردن. سلبریتی ها برای اخذ ویزای کانادا و امریکا نیاز به رزومه قوی دارند مخصوصا ضدیت با حکم اعدام. خانواده مقتول باید بدانند که سلام گرگ بی طمع نیست و اینها از غزاله پلی برای مهاجرت خود می سازند.
چقدر کلا مشکوکه . خب تا وقتی جنازه ای نیست از کجا معلوم واقعا مرده؟ مخصوصا ک چند روز بعد از مرگش صفحه فیسبوکش بسته شده ! خیلی مشکوکه اصلا .. مگه میشه یکی بمیره و جنازش پیدا نشه ؟ مخصوصا اونقدر تابلو ! تو چمدون تو سطل آشغال 😐
خب مامورهای شهرداری اگر جنازه ای پیدا کنن میگن خیلی تابلوعه .. پس قطعا جنازه ای تو چمدون نبوده .. بعدشم گیریم از پله ها افتاده ، خب یکی از پله میفته میکننش تو چمدون؟ خیلی احمقانست .. چیزهایی هست ک نمیگن .. بعدم شاید زنده باشه و فرار کرده باشه … درهرصورت نمیشه زِرت طرفو اعدام کرد . باید مشخص شه چی ب چیه . وقتی پلیس عُرضه نداره همین میشه دیگه ! بعد از اینهمه سال ! بعد یارو با اعتماد بنفس کنکور سراسری قبول شده ! اصلا نمیشه . بخدا من شرایط ثبت نام رو خوندم برای کنکور یکیش این بود ک جنایتکار نباشی ، اونوقت یارو تو زندان کنکور قبول شده ؟! بعد با اون روحیه ی داغون ؟ اصلا کلا هیچیش منطقی نیست