انشا در مورد سطل زباله از زبان خودش با مقدمه و نتیجه گیری

انشا در مورد سطل زباله از زبان خودش: هرکس می رسد لگدی می زند و رد می شود، اما هیچ وقت به کارایی من فکر کرده اید؟ برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.

انشا پیشنهادی : انشا به روش جانشین سازی از زبان یک تکه ابر برای نگارش دهم

انشا در مورد سطل زباله از زبان خودش

مقدمه: در گوشه ای نشسته ام و همه را خوب نگاه می کنم، یکی رد می شود و چوب بستنی داخلم می اندازد و دیگری فیلتر سیگار و آن یکی هم تفاله های آشپزخانه و رد می شود. من ساکت و بی صدا حرفی نمی زنم و عابران را بدرقه می کنم. کاش کمی به من و فوایدم فکر کنید.

بدنه: من یک سطل زباله هستم و در گوشه پارک و خیابان و مکان های عمومی قرار داده شده ام. اگر من نباشم و زباله های رنگارنگ در من ریخته نشود، همه شهر به آشوب کشیده می شود و همه جا بوی تعفن می گیرد.

من برای حفظ زیبایی و سلامت شهر اینجا هستم و کارم را خوب بلدم و از ریختن زباله در درونم هم استقبال می کنم. اگر من نباشم، همه خانه ها و منازل مسکونی، مدارس، بیمارستان ها، پارک ها،مساجد پر از آلودگی شده و شهر و روستا جلوه و نمای زیبای خود را از دست می دهند.

گاهی ماموران شهرداری زحمتی می کشند و آبی به سر و صورت من می زنند و من تمیز می شوم. اما اگر مدتها شسته نشوم، خودم هم حس بدی پیدا می کنم. بوی بد و گاهی زباله های تر و شیرابه زباله های خانگی حالم را بد می کند و من احساس ناخوشایندی پیدا می کنم. اما سخنی با شما مردم خوب هم دارم، بسیاری از زباله ها بازیافتی هستند و شما می توانید با کمی حوصله همه را از هم جدا کنید و برای مردم هم منبع درآمدی باشید.

زباله هایی که غیر قابل بازیافت هستند را در جای مخصوص قرار دهید و کارتن و پلاستیک را در داخل زباله های تر قرار ندهید تا کیفیت و ارزش خود را از دست ندهند. من همیشه در کنار شما و برای حفظ محیط زیست تلاش می کنم.

نتیجه گیری: اینجا سطل زباله با زبان بی زبانی از ما می خواهد که زباله های تر و خشک را از هم جدا کنیم و برای طبیعت دردسر زیاد نکنیم. سعی کنیم زباله های آب دار مانند پوست هندوانه و خربزه را به صورت نیمه خشک در سطل بریزیم و یا اگر در منزل شرایط تهیه کود را داریم، آن ها را در داخل خاک مدفون کنیم.

انشاء ساده و ذهنی درباره سطل زباله

مقدمه: روزهایی را به یاد دارم که پر از زباله می شدم و ماشین های شهرداری به من نگاه هم  نمی کردم. روزهایی که بر اثر سرمای زیاد پر می شدم و مجبور بودم که تحمل کنم. اما چون در نظافت شهر نقش مهمی دارم، خوشحال هستم.

بدنه: روزهایی را به یاد دارم که در گرمای تابستان در داغ می شوم و طاقت می آورم. روزهایی را به یاد می آورم که هر رهگذری با لگدی ناراحتی خود را از روزگار سر من خالی می کنند. روزهایی که ماشین های شهر داری می آیند، من حال خوبی دارم و سبک هستم.

دوستان خوبم سخنانی با شما دارم و درد دلی، من سطل زباله هستم و برای ریختن زباله در قسمت های مختلف گذاشته شده ام، پس از شما خواهش می کنم که زباله را در سطح شهر و کوچه و بازار خالی نکنید. بعضی از زباله ها مانند پوست موز برای دیگران خطراتی به همراه دارند.

بعضی از زباله ها بیمارستانی هستند و برای خاک و طبیعت و انسان هم مضر هستند و بهتر است که در جایی مشخص دفن نشوند و درمیان زباله های دیگر مخلوط نشوند. از ریختن نخاله های ساختمان، شیشه های خطرناک و سر سوزن سرنگ در داخل من خود داری کنید.

حتما زباله های خود را به صورت پوشیده و بسته در داخل من قرار دهید و از باز گذاشتن درب زباله ها خود داری نمایید. گاهی مرا شست و شو دهید و منتظر ماموران شهرداری نمانید و برای نظافت محل زندگی خود قدمی بردارید.

دوستان خوبم تا من هستم، محل زندگی شما تمیز است و می توانید محل زندگی خود را پاکیزه نگاه دارید، پس در نگاه داری من کوشا باشید. از کودکان بخواهید که زباله های خود را در منزل و مدرسه رها نکنند و در داخل من بریزند.

نتیجه گیری: حفظ نظافت از ایمان است. حال که در محل زندگی ما سطل های مخصوص زباله قرار داده شده است، از ریختن زباله در معابر و خود رو و شهر و مدرسه و بیمارستان خود داری کنیم تا شهری تمیز و آباد داشته باشیم. مواد قابل بازیافت را از دیگر مواد جدا ساخته و به طبیعت و شادی و سر زندگیش کمک کنیم.

انشاء های پیشنهادی :
انشا درباره سرگذشت یک مداد سیاه از زبان خودش
و
انشا در مورد فرهنگ آپارتمان نشینی

☑️ به پایان انشا درباره سطل زباله از زبان خودش رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.