دکلمه شعر من نمیدانستم معنی هرگز را هوشنگ ابتهاج ❤️+ ویدیو
دکلمه من نمی دانستم معنیِ «هرگز» را تو چرا بازنگشتی دیگر؟ هوشنگ ابتهاج
دکلمه زیبای هوشنگ ابتهاج من نمیدانستم معنی هرگز را: خوانش شعر تاسیان ، تاسیان واژه ایست محلی در لهجهی گیلک و آن به حالتی اطلاق میشود که انسان بی همدمِ دلخواهش لحظههای پُر دغدغه ای را سپری میکند. هوشنگ ابتهاج این شعر را برای مرگ پدرش سروده است. در ادامه با شعر ماگرتا همراه باشید.
همچنین بخوانید : دکلمه شعر نشسته ام به در نگاه میکنم هوشنگ ابتهاج
کلیپ ویدیو دکلمه من نمیدانستم معنی هرگز را
متن شعر دکلمه زیبا هوشنگ ابتهاج من نمیدانستم معنی هرگز را
خانه دلتنگِ غروبی خفه بود
مثلِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید؛
«زود بر خواهد گشت.»
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم، آه
هوشنگ ابتهاج در سال 1306 در شهر رشت زاده شد
دوره آموزش دبستانی را در همین شهر و آموزش دبیرستانی را در تهران پایان رساند
وی مدتی را به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت از سال 1350 تا 1356 نیز برنامه گلهای تازه و گلچین هفته رادیو ایران را سرپرستی می کرد
او در دوران دبیرستان اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه ها منتشر کرد
وی با سرودن شعر های عاشقانه آغاز کرد اما با کتاب شبگیر خود که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از 1332 است به شعر اجتماعی روی آورد
این بود از دکلمه شعر من نمیدانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی دیگر هوشنگ ابتهاج