معنی ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ چیست + داستان
مفهوم کامل حکایت قدیمی یک کلاغ چهل کلاغ به همراه داستان و ریشه آن برای کلاس دوم و چهارم ابتدایی
معنی ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ یعنی چه؟ این حکایت یکی از قدیمی ترین ضرب المثل های ایرانی است که مردم در مواقع مختلف از آن استفاده میکنند. همچنین در کتابهای دبستانی هم به این ضرب المثل کاربردی اشاره شده است.
یک کلاغ چهل کلاغ حکایتی است که در رابطه با انتشار اخبار دروغین و تأثیر بد آن به کار میرود. اما اینکه چطور یک کلاغ چهل کلاغ میشود را در ادامه در بخش ضرب المثل ماگرتا بیشتر توضیح خواهیم داد.
مفهوم ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ
این ضرب المثل در مواقعی که یک خبر نادرست بین مردم پخش میشود به کار میرود. یک کلاغ چهل کلاغ اشاره به زمانی دارد که حرف نادرست یک فرد، طوری بازگو میشود که تا چهل نفر از آن خبردار میشوند. البته عدد چهل مثال است و نشان دهنده کثرت میباشد.
زمانی که حرفی را شنیدهایم، بدون اطمینان یافتن از صحت آن، آن را همه جا بازگو میکنیم. حتی اگر خبر درست باشد، دهان به دهان کردن این خبر، یک کلاغ چهل کلاغ میشود.
داستان شماره ۱ ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ
روزی کلاغی در مسیر، بچه کلاغی را میبیند که در حال افتادن از شاخه درخت میباشد. از این رو به سرعت آن جا را ترک کرده و به سراغ کلاغ دیگری میرود تا برای نجات بچه کلاغ کمک بیاورد.
کلاغ اولی به محض دیدن کلاغ دوم، ماجرا را تعریف میکند و از او میخواهد به او در بلند کردن بچه کلاغ کمک کند. کلاغ دوم هم که در راه کلاغ دیگری را میبیند، ماجرا به او بازگو میکند و میگوید بچه کلاغ نوکش شکسته و به کمک نیاز دارد.
این داستان به همین شکل ادامه مییابد تا زمانی که خبر به گوش کلاغ چهلم میرسد. اما خبری که به گوش کلاغ چهلم میرسد از این قرار است که بچه کلاغ از لانهاش افتاده، نوکش شکسته و و خون زیادی از بدن اون رفته است. در نهایت گربهای آمده و او را خورده است! اکنون باید برویم و این خبر ناگوار را به مادرش بگوییم.
بنابراین همه کلاغها به سمت لانه بچه کلاغ حرکت میکنند. اما زمانی که به آنجا میرسند، میبینند که بچه کلاغ در باغچه افتاده و مادرش به او کمک میکند تا از بین بوتهها خارج شود. از این جا بود که ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ معروف شد.
داستان شماره ۲ حکایت یک کلاغ چهل کلاغ
در روستایی، چوپان بدشانسی زندگی میکرد که هر اتفاقی در خانهاش میافتاد، فردا با کلی تغییر بین مردم منتشر میشد. روزی این چوپان نقشهای کشید تا بفهمد داستان از چه قرار است.
صبح روز بعد که چوپان برای نماز بیدار شد و ناگهان فریاد بلندی زد. زنش از خواب پرید و خود را به او رساند. چوپان گفت: همین الان یک کلاغ از گوشم خارج شد و رفت. حال من خوب است اما بهتر است کسی از این اتفاق خبردار نشود.
به محض اینکه چوپان رفت، زن او، این خبر را به زن همسایه تعریف کرد و از او خواهش کرد این خبر را به کسی نگوید. سپس زن همسایه که خیلی تعجب کرده بود این داستان را به همسرش تعریف کرد. این ماجرا تا غروب ادامه داشت و همه روستا از آن با خبر شدند.
زمانی که چوپان وارد روستا شد همه با تعجب به او نگاه کردند. یکی از آنها به او گفت: حال تو خوب است؟ چوپان پاسخ داد: بله. سپس در قهوه خانه متوجه شد که امروز چهل کلاغ از گوش او خارج شده است. این جا بود که متوجه رفتار عجیب مردم روستا شد.
☑️ در این نوشته معنی ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ را مرور کردیم، اگر شما نیز دیدگاهی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
ضرب المثل های پیشنهادی:
معنی ضرب المثل شاهنامه آخرش خوش است
معنی ضرب المثل زاغ سیاه چوب زدن
معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی
معنی ضرب المثل گرگ در لباس میش