معنی و آرایه های شعر بانگ جرس درس دهم فارسی یازدهم
گام به گام معنی متن و کلمات و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی و فکری شعر بانگ جرس درس 10 دهم ادبیات فارسی یازدهم
معنی و آرایه های شعر بانگ جرس درس دهم فارسی یازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی و فکری شعر بانگ جرس حمید سبزواری درس ۱۰ دهم کتاب ادبیات فارسی یازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
همچنین بخوانید: جواب قلمرو های کارگاه متن پژوهی درس دهم فارسی یازدهم
معنی و ارایه های ادبی شعر بانگ جرس درس 10 دهم فارسی یازدهم
قالب و وزن شعر بانگ جرس چیست ؟
پاسخ: قالب: مثنوی / وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع (رشته انسانی)
۱- وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم / دل بر عبور از سدِّ خار و خاره بندیم
معنی: وقت آن رسیده که آماده سفر شویم. عزممان را جزم کنیم که از تمام مشکلات این راه عبور کنیم.
قلمرو زبانی: برگ: توشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه
باره: اسب
بستن: سفت کردن (بن ماضی: بست؛ بن مضارع: بند)
سد: بند (هم آوا؛ صد: صفت شمارشی)
خار: خاربن، خلنگ ، خاشاک، خس، خسک، شوک، غاز، تیغ (هم آوا خوار: فرومایه)
خاره: سنگ خارا، سنگ
سفر: مسافرت (هم آوا؛ صفر: ماه صفر)
قلمرو ادبی: برگ سفر بستن: کنایه از آماده سفر شدن
سدّ خار و خاره: اضافه تشبیهی
جناس ناهمسان: خار، خاره
دل بستن: کنایه از قصد کردن
واج آرایی: «ر»
جناس ناهمسان: باره و خاره
خار و خاره: استعاره از مشکلات
پیام: تشویق به سفر و مبارزه
۲- از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم / بانگ از جرس برخاست وایِ من خموشم
معنی: از هر جانب فریاد کوچ و سفر کردن به گوش می رسد، زنگ کاروان به صدا در آمده است و وای بر من که هنوز حرکت نکرده ام.
قلمرو زبانی: کران: طرف، جهت، کنار
بانگ: آواز، فریاد
رحیل: از جایی به جای دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر کردن
جرس: زنگ
برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست؛ بن مضارع: برخیز)؛ (هم آوا؛ خواست: طلب کردن)
وای: فغان، دردا
خموش: خاموش، ساکت
قلمرو ادبی: بانگ از جرس برخاست: کنایه از کاروان آماده سفر شد
گوشم، خموشم: جناس واره
واژه آرایی: بانگ
واج آرایی: «ا»
پیام: تشویق به سفر و مبارزه
۳- دریادلان راه سفر در پیش دارند / پا در رکاب راهوارِ خویش دارند
معنی: انسان های دلیر و شجاع سفر را آغاز کردند. پا در رکاب اسب تندروی خود نهاده و آماده ی حرکت و هجوم هستند.
قلمرو زبانی: دریادل: بخشنده، دلیر
رکاب: حلقهای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته میشود و سوار پا در آن میگذارد.
راهوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تندرو
قلمرو ادبی: دریادل: تشبیه (دلی مانند دریا)
«راه سفر در پیش داشتن» و «پا در رکاب داشتن»: کنایه از آماده حرکت شدن
پیش، خویش: جناس ناهمسان
واج آرایی: «ر»
پیام: تشویق به کوچ و مبارزه
۴- گاه سفر آمد برادر، ره دراز است / پروا مکن، بشتاب، همّت چاره ساز است
معنی: ای برادر مبارز ، هنگام جنگ فرا رسیده است و سفر طولانی در پیش داریم – واهمه به دل راه نده، حرکت کن زیرا عزم و ارادۀ محکم و بلند، کارساز است.
قلمرو زبانی: گاه: زمان
ره: راه
پروا کردن: ترسیدن
شتافتن: عجله کردن (بن ماضی: شتافت؛ بن مضارع: شتاب)
همّت: اراده و عزم نیرومند
قلمرو ادبی: است: ردیف، واژه آرایی
واج آرایی: «ا»
پیام: تشویق به سفر و درازی راه
۵- گاه سفر شد باره بر دامن برانیم / تا بوسه گاهِ وادی ایمَن برانیم
معنی: زمان سفر رسیده است. باید حرکت کنیم و خودمان را به وادی ایمن که جایی مقدس است برسانیم.
قلمرو زبانی: باره: اسب
دامن: دامنه کوه
بوسه گاه: مکان بوسه
وادی: سرزمین
وادی ایمَن: جایی در فلسطین که به حضرت موسی وحی رسید.
راندن: راه بردن و واداشتن به حرکت (بن ماضی: راند؛ بن مضارع: ران)
قلمرو ادبی: باره بر جایی راندن: کنایه از به آنجا رفتن
تلمیح به داستان حضرت موسی
بوسه گاه: کنایه از جای مقدس
برانیم: ردیف، واژه آرایی
پیام: تشویق به سفر به آستانه های مقدس
۶- وادی پر از فرعونیان و قِبطیان است / موسی جلودار است و نیل اندر میان است
معنی: سرزمین فلسطین پر از اسرائیلی های اشغالگر است که دست کمی از فرعونیان و قبطیان ندارند. امام خمینی همچون حضرت موسی فرماندهی می کند و دشواری های راه نیز در پیش روی ما قرار دارند.
قلمرو زبانی: وادی: سرزمین
قبطیان: پیروان و دستیاران فرعون
جلودار: پیشرو
اندر: در
قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت موسی
فرعونیان و قبطیان: استعاره از اشغالگران
موسی: استعاره از رهبر
نیل: استعاره از دشواری ها
واژه آرایی: است
پیام: هشدار به وجود دشمنان و خطر
۷- تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر / بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
معنی: به خاطر اشغالِ دشمن، این خانه بر ما تنگ و ملال آور شده و ننگ است که بیگانه ای بر جای ما نشسته باشد.
قلمرو زبانی: ای برادر: حرف ندا و منادا، شبه جمله
را: حرف اضافه به معنای «برای»
قلمرو ادبی: واژه آرایی: تنگ، ای برادر، است
خانه: استعاره از میهن
تنگ، ننگ: جناس
خانه تنگ است: کنایه از اینکه جای مناسبی برای ما نیست
واج آرایی: «گ»
پیام: تشویق به پیکار با دشمنان
۸- فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید / تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
معنی: فرمان رسید که سرزمین فلسطین را از دشمن پس بگیرید. و آن را از دست صهیونیست های اشغالگر آزاد کنید.
قلمرو زبانی: خانه: منزل
اهریمن: شیطان؛ منظور اشغالگران است
قلمرو ادبی: خانه: استعاره از فلسطین
تخت و نگین: مجاز از فرمانروایی
نگین: مجاز از انگشتر
تلمیح به داستان حضرت سلیمان
دست: مجاز از تحت اختیار
پیام: تشویق به پیکار با دشمنان
۹- یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد / ای یاوران باید ولی را یاوری کرد
معنی: یعنی حضرت موسی (امام خمینی) قصد نابودی سامری (اسرائیل) را کرده است. ای مردم و همرزمان! باید همگی فرمان رهبر را اطاعت کنیم.
قلمرو زبانی: کلیم: سخنگو، لقب حضرت موسی
آهنگ کردن: قصد کردن
سامری: منسوب به سامره، مردی که در نبود موسی مردم را گمراه کرد
ولی: دارنده بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر (ص)، سرپرست، ولی امر
یاوری: کمک
قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت موسی و سامری
کلیم: استعاره از رهبر
سامری: استعاره از اشغالگران
آهنگ جان کسی را کردن: کنایه از قصد کشتن کسی را داشتن
یاور، یاوری: جناس، همریشگی (رشته انسانی)
پیام: کمک به رهبر و ولی امر
۱۰- حُکمِ جلودار است بر هامون بتازید / هامون اگر دریا شود از خون، بتازید
معنی: فرمان رهبر است که به دشمنان حمله کنیم. اگر خون همه دشت را بگیرد و گروهی کشته شوند، نترسید و باز هم به دشمنان یورش برید.
قلمرو زبانی: حکم: فرمان
جلودار: پیشرو
هامون: دشت
تاختن بر: حمله کردن (بن ماضی: تاخت؛ بن مضارع: تاز)
قلمرو ادبی: هامون اگر … شود: تشبیه
هامون اگر از خون دریا شود: کنایه از اینکه خیلی ها کشته شوند
اغراق
واژه آرایی: هامون، بتازید
پیام: فرمان رهبر به پیکار با دشمنان
۱۱- فرض است فرمان بردن از حکمِ جلودار / گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار
معنی: اطاعت از فرمان امام (رهبر) واجب است و در این راه اگر شمشیر از آسمان ببارد، مهم نیست (هیچ چیز نمی تواند مانع راه شود).
قلمرو زبانی: فرض: واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی نهاده شده باشد، لازم، ضروری؛ سفر: مسافرت (شبه هم آوا؛ فرز: چابک)
فرمان بردن: اطاعت کردن
حکم: فرمان
جلودار: پیشرو، رهبر
گر: اگر
تیغ: هر ابزار تیز و برنده
قلمرو ادبی: واژه آرایی: بارد
تیغ باریدن: استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ
واج آرایی: «د»
پیام: وجوب اطاعت از رهبر
۱۲- جانان من برخیز و آهنگ سفر کن / گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر کن
معنی: ای عزیزم بر خیز و عزم سفر کن اگر شمشیر و نیزه ببارد از جان مایه بگذار و بجنگ
قلمرو زبانی: جانان: دوست، یار
آهنگ کردن: قصد کردن
قلمرو ادبی: تیغ باریدن: استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ
جان سپر کردن: کنایه از جان فشانی
سفر، سپر: جناس
پیام: تشویق به جان فشانی
۱۳- جانان من برخیز بر جولان برانیم / زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم
معنی: ای دوست من، برخیز تا به سوی بلندی های جولان حرکت کنیم و از آن جا با تاخت و تاز تا حدّ لبنان برویم.
قلمرو زبانی: راندن: راه بردن و واداشتن به حرکت (بن ماضی: راند؛ بن مضارع: ران)
«جولان» نخست: سرزمینی در سوریه
قلمرو ادبی: جناس: جولان (۱- سرزمینی در سوریه، ۲- تاخت و تاز)
پیام: تشویق به پیکار با اشغالگران
۱۴- آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد / آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
معنی: سرزمینی که هر سویش شهیدی آرمیده است و مردمش یکسره غمگین و دردمندند.
قلمرو زبانی: آنجا: منظور لبنان است
صد: (هم آوا؛ سد: بند)
خفته: خوابیده
کوی: محله، برزن
نهفته: پنهان
قلمرو ادبی: صد: مجاز از بسیار
واژه آرایی: آنجا که هر
شهید خفته: تشبیه (شهیدان مانند انسانهای خفته اند)
کوی: مجاز از مردم کوی
اغراق
پیام: رنج و درد مردم لبنان
۱۵- جانان من اندوه لبنان کُشت ما را / بشکست داغ دیرِ یاسین پشت ما را
معنی: عزیز من! غم لبنان، ما را کشت و کشتار مردم دیر یاسین، کمر ما را شکست.
قلمرو زبانی: جانان: یار، دوست
داغ: بسیار گرم
دیر یاسین: روستایی در فلسطین
قلمرو ادبی: لبنان: مجاز از مردم لبنان
داغ: مجاز از درد و رنج
دیر یاسین: مجاز از مردم دیر یاسین
ما را کشت؛ پشت ما را بشکست: کنایه از بسیار آزرد
کشت، پشت: جناس
واج آرایی: «ن»
عیب قافیه: «کشت» و «پشتِ» با یکدیگر قافیه نمی شوند، زیرا «پشت» دارای کسره است. (رشته انسانی)
تلمیح به رخداد دیر یاسین
اغراق
پیام: همدردی با مردم لبنان
۱۶- باید به مژگان رُفت گَرد از طُور سینین / باید به سینه رَفت زین جا تا فلسطین
معنی: باید از سرزمین فلسطین محافظت کرد گردش را با مژه جارو کرد و سینه خیز تا فلسطین (اگر نیاز باشد) برویم.
قلمرو زبانی: مژگان: مژه ها
رفت: رُفتن، زدودن، جارو کردن (بن ماضی: رفت؛ بن مضارع: روب)
گرد: غبار
طور سینین: نام کوهی که حضرت موسی برای راز و نیاز با خدا بدانجا رفت. (هم آوا؛ تور: تور ماهیگیری)
قلمرو ادبی: واژه آرایی: باید
با مژگان رفتن: کنایه از بزرگ داشتن
رُفت، رَفت: جناس ناهمسان
با سینه رفتن: سینه خیز رفتن، کنایه از بزرگ داشتن
پیام: بزرگداشت فلسطین
۱۷- جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش / آنَک امام ما عَلم بگرفته بر دوش
معنی: ای عزیز من ،به پا خیز و صدای رهبر را بشنو که اینک امام ،رهبریِ عملیات را برعهده گرفته است و آمادۀ حرکت و قیام است.
قلمرو زبانی: جانان: دوست، یار
بانگ: فریاد، آواز
چاووش: چاووش خوان، آن که پیشاپیش زائران حرکت میکند و با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی میخواند.
آنک: اکنون
علم: پرچم، درفش (هم آوا؛ الم: درد)
قلمرو ادبی: بانگ چاووش را شنیدن: کنایه از آماده حرکت شدن
علم بر دوش گرفتن: آماده حرکت شدن
پیام: تشویق به حرکت
۱۸- تکبیرزن، لبّیک گو بنشین به رهوار / مقصد دیار قدس همپای جلودار
معنی: الله گویان و لبیک گویان بر اسب خود سوار شو . همراه امام بسوی قدس که مقصدمان است حرکت کن.
قلمرو زبانی: تکبیر: الله اکبر
لبّیک: فرمان تو را اطاعت میکنم، چشم
رهوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تندرو
دیار: سرزمین
قدس: بیت المقدس
همپا: همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام میدهند. همپایی: همگامی، همراهی
جلودار: پیشرو
قلمرو ادبی: بنشین به رهوار: کنایه از اینکه آماده حرکت شو
پیام: تشویق به کمک به فلسطینیان
معنی کلمات و واژه های درس دهم فارسی یازدهم شعر بانگ جرس
برگ: توشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه
باره: اسب
بستن: سفت کردن
سد: بند
خاره: سنگ خارا، سنگ
کران: طرف، جهت، کنار
بانگ: آواز، فریاد
رحیل: از جایی به جای دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر کردن
جرس: زنگ
برخاست: بلند شد
وای: فغان، دردا
خموش: خاموش، ساکت
دریادل: بخشنده، دلیر
رکاب: حلقهای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته میشود و سوار پا در آن میگذارد.
راهوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تندرو
گاه: زمان
ره: راه
پروا کردن: ترسیدن
شتافتن: عجله کردن
همّت: اراده و عزم نیرومند
دامن: دامنه کوه
بوسه گاه: مکان بوسه
وادی: سرزمین
وادی ایمَن: جایی در فلسطین که به حضرت موسی وحی رسید.
راندن: راه بردن و واداشتن به حرکت
قبطیان: پیروان و دستیاران فرعون
جلودار: پیشرو
اندر: در
خانه: منزل
اهریمن: شیطان؛ منظور اشغالگران است
کلیم: سخنگو، لقب حضرت موسی
آهنگ کردن: قصد کردن
سامری: منسوب به سامره، مردی که در نبود موسی مردم را گمراه کرد
ولی: دارندۀ بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر (ص)، سرپرست، ولی امر
یاوری: کمک
حکم: فرمان
جلودار: پیشرو
هامون: دشت
تاختن بر: حمله کردن
فرض: واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی نهاده شده باشد،
فرمان بردن: اطاعت کردن
حکم: فرمان
تیغ: هر ابزار تیز و برنده
جانان: دوست، یار
آهنگ کردن: قصد کردن
راندن: راه بردن و واداشتن به حرکت
خفته: خوابیده
کوی: محله، برزن
نهفته: پنهان
جانان: یار، دوست
داغ: بسیار گرم
دیر یاسین: روستایی در فلسطین
مژگان: مژه ها
رفت: رُفتن، زدودن، جارو کردن
جانان: دوست، یار
بانگ: فریاد، آواز
چاووش: چاووش خوان، آن که پیشاپیش زائران حرکت میکند و با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی میخواند.
آنک: اکنون
علم: پرچم، درفش
تکبیر: الله اکبر
لبّیک: فرمان تو را اطاعت میکنم، چشم
رهوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت میکند؛ خوش حرکت و تندرو
دیار: سرزمین
قدس: بیت المقدس
همپا: همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام میدهند.
همپایی: همگامی، همراهی
همچنین بخوانید: معنی و آرایه های شعر یاران عاشق درس یازدهم فارسی یازدهم
توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه یازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.
در انتها امیدواریم که مقاله معنی و آرایه های ادبی و زبانی شعر بانگ جرس درس 10 دهم ادبیات فارسی یازدهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.
ممنون
ممنونم از سایت خوبتون عالی و بدون کم و کاستی ممنونم لطفا هر سال بروز کنید این معلما الان از رو معده صحبت میکنن
عالی
عالی
خیلی خوب بود ممنونم 🙏👌
ممنونم از ماگرتا واقعا بهترین عالی و بدون کم و کاستی
متشکرم بابت سایت مفیدتون
خداقوت
خیلی ممنون.
خیلی مفید بود برام مرسی
خیلی ممنون عالی بود
عالی بود سپاس
سلام اول اینکه وب سایتتون خیلی عالیه خیلی ممنون ازتون
دوم اینکه میشه برنامهش رو درست کنین اگه بشه عالی میشه❤️
عالی بود ممنون
خیلی عالی دمتون گرم واقعا زحمت کشیدید بکارمون اومد
عالی