ادبیاتفرهنگ و هنر

معنی درس ۳ فارسی و نگارش دهم فنی حرفه ای ؛ کلاس نقاشی + آرایه ها

معنی ساده و روان متن درس سوم (3) صفحه 24 و 25 فارسی و نگارش دهم هنرستان و فنی حرفه ای

معنی درس سوم «کلاس نقاشی» فارسی و نگارش دهم فنی حرفه ای ؛ در این نوشته معنی ساده و روان متن صفحه ۲۴ و ۲۵ کتاب فارسی و نگارش دهم هنرستان را برای شما دانش آموز عزیز قرار داده‌ایم. با آموزش و پرورش ماگرتا همراه باشید.

پاسخ بعدی: جواب کارگاه درس پژوهی صفحه ۲۶ فارسی و نگارش دهم فنی حرفه ای

معنی درس ۳ فارسی و نگارش دهم فنی حرفه ای

معنی درس سوم فارسی و نگارش دهم هنرستان

پاراگراف اول: زنگ نقّاشی بود، دلخواه و روان بود. خشکی نداشت. به جد گرفته نمی‌شد. خنده در آن روا بود. معلم دور نبود. صورتک به رو نداشت. «صاد» معلمّ ما بود؛ آدمی افتاده و صاف. سالش به چهل نمی‌رسید. کارش نگار نقشۀ قالی بود و در آن دستی نازک داشت. نقش بندی‌اش دلگشا بود و رنگ را نگارین می‌ریخت. آدم در نقشه‌اش نبود و بهتر که نبود. در پیچ و تاب عرفانیِ اسلیمی، آدم چه کاره بود؟!

معنی پاراگراف اول: زنگ نقاشی، آن لحظه‌های دلنشین و زودگذر، هرگز خسته‌کننده نبود. کلاس نقاشی‌مان جایی بود که همه آزادانه می‌خندیدند. معلم فروتن و ساده ما، آقای صاد بود که کمتر از چهل سال سن داشت. او با مهربانی و صمیمیت با ما ارتباط برقرار می‌کرد. او که هنرمندی ماهر در طراحی نقشه‌های قالی بود، نقاشی‌هایی چشم‌نواز و رنگارنگ خلق می‌کرد. آقای صاد به جای تصویر انسان، بر زیبایی‌های انتزاعی و پیچیدگی‌های عرفانی نقش‌های مینیاتوری تمرکز می‌کرد. در پیچ و تاب عرفانیِ نقشه مینیاتور، آدم نقشی ندارد (بهتر است آدم نباشد)!

معنی کلمات پاراگراف اول

کلمهمعنی
خشکی نداشتخسته کننده نبود
رسمی نبود
به جد گرفته نمی‌شدجدی گرفته نمی شد
رواجایز
صاداسم آموزگار
افتادهفروتن
صافپاکدل
صورتکنقاب
نگار نقشهنقاشی
کشیدن نقشه
دستمجاز از نگارگری
نازکظریف
نقش بندینقاشی
دلگشادوست داشتنی
رنگ را نگارین می‌ریختخوب رنگ آمیزی می‌کرد
عرفانیخداشناسی
اسلیمیممال اسلامی

آرایه‌های ادبی پاراگراف اول

۱- خشکی نداشتن کلاس: حس آمیزی
۲- معلم دور نبود: کنایه از اینکه صمیمی بود
۳- صورتک به رو نداشت: کنایه از اینکه دو رو و متظاهر نبود
۳- دستی نازک داشت: کنایه از با ظرافت کار کردن
۴- آدم چه کاره بود=> استفهام انکاری: نقشی ندارد.

پاراگراف دوم: معلمّ، مرغان را گویا می‌کشید؛ گوزن را رعنا رقم می‌زد؛ خرگوش را چابک می‌بست؛ سگ را روان گَرته می‌ریخت؛ امّا در بیرنگ اسب حرفی به کارش بود و مرا حدیثی از اسب پردازی معلمّ در یاد است.

معنی پاراگراف دوم: معلم، پرندگان را زنده و طبیعی می‌کشید، گوزن‌ها را با زیبایی هرچه تمام به تصویر می‌کشید و خرگوش‌ها را چابک و بازیگوش نقاشی می‌نمود. سگ‌ها را نیز خوب طراحی می‌کرد. با این حال، طراحی اسب‌ها چندان بر وفق مرادش پیش نمی‌رفت و خاطره‌ای جالب از تلاش‌هایش در این زمینه در ذهنم مانده است.

معنی کلمات پاراگراف دوم

کلمهمعنی
گویاسخن گوینده (در اینجا یعنی طبیعی)
رعناقد بلند
می‌بستنقاشی می‌کرد
گرتهگرده یا پودر
بیرنگطراحی
حدیثرخداد

آرایه‌های ادبی پاراگراف دوم

۱- رقم می زد: کنایه از می‌کشید
۲- می‌بست: کنایه از طراحی می‌کرد
۳- گرته می‌ریخت: کنایه از رونوشت گرفتن، طراحی کردن
۴- حرفی به کارش بود: کنایه از ماهر نبودن، ایراد داشتن

پاراگراف سوم: سال دوم دبیرستان بودیم. اوّل وقت بود و زنگ نقّاشی ما بود. در کلاس نشسته بودیم و چشم به راه معلم. «صاد» آمد. بر پا شدیم و نشستیم. لوله‌ای کاغذ زیر بغل داشت. لوله را روی میز نهاد. نقشۀ قالی بود و لابد ناتمام بود. معلم را عادت بود که نقشۀ نیم‌کاری با خود به کلاس آورد و کارش پیوسته همان بود؛ به تختۀ سیاه با گچ، طرح جانوری می‌ریخت؛ ما را به رونگاری آن می‌نشاند و خود به نقطه چینی نقشۀ خود می‌نشست.

معنی پاراگراف سوم: سال دوم دبیرستان بودیم و در زنگ اول نقاشی داشتیم. کلاس ساکت بود و همه منتظر آقای صاد، معلم مهربانمان، بودند. با ورود ایشان، به رسم احترام بلند شدیم و نشستیم. آقای صاد لوله کاغذی بزرگی را زیر بغل داشت. آن را روی میز گذاشت؛ نقشۀ قالی بود، بی‌شک ناتمام بود. معلم ما عادت داشت که نقشه نیمه کاره‌ای را با خود به کلاس می‌آورد و کارش همیشه همین بود: روی تخته سیاه با گچ طرح جانوری می‌کشید و از ما می‌خواست از روی آن طرح، نقاشی بکشیم و خودش به نقطه چینی نقشه قالی خودش می‌پرداخت.

معنی کلمات پاراگراف سوم

کلمهمعنی
لابداحتمالا
رونگاریکپی کردن
معلم را عادت بودعادتِ معلم بود (را حرف اضافه)

آرایه‌های ادبی پاراگراف سوم

۱- چشم به راه: کنایه از منتظر بودن
۲- نقطه چینی: کنایه از نقاشی کردن
۳- جانوری می‌ریخت: حیوانی طراحی می‌کرد

پاراگراف چهارم: معلمّ پای تخته رسید؛ گچ را گرفت؛ برگشت و گفت: «خرگوشی می‌کشم تا بکشید.» شاگردی از درِ مخالفت صدا برداشت: «خرگوش نه!» و شیطنت دیگران را برانگیخت. صدای یکی‌شان برخاست: « خسته شدیم از خرگوش، دنیا پُرِ حیوان است.» و از ته کلاس شاگردی بانگ زد: «اسب!» و تنی چند با او هم صدا شدند: «اسب، اسب!» و معلمّ مشوّش بود. از درِ ناسازی صدا برداشت: «چرا اسب؟ به درد شما نمی‌خورد؛ حیوان مشکلی است.» پی بردیم راه دست خودش هم نیست و این بار اتاق از جا کنده شد. همه با هم دم گرفتیم: «اسب، اسب».

معنی پاراگراف چهارم: معلم به تخته رسید، گچ را برداشت و گفت: «خرگوشی می‌کشم تا شما هم بکشید.» یکی از شاگردان با مخالفت گفت: «خرگوش نه!» این حرف، شیطنت بقیه را بیشتر کرد. یکی دیگر فریاد زد: «خسته شدیم از خرگوش، دنیا پر از حیوان است!» از ته کلاس هم صدای دیگری بلند شد: «اسب!» و بقیه هم با او هم‌صدا شدند: «اسب، اسب!» معلم کمی ناراحت شد و گفت: «چرا اسب؟ به دردتان نمی‌خورد.» ما فهمیدیم که خودش هم تمایلی ندارد و همه با هم بلند گفتیم: «اسب، اسب!»

معنی کلمات پاراگراف چهارم

کلمهمعنی
برانگیختتحریک کرد
مشوشنگران و پریشان
ناسازیمخالفت
تنی چندچند نفر
پی بردیمفهمیدم
دم گرفتیمهم صدا شدیم

آرایه‌های ادبی پاراگراف چهارم

۱- راه دست خودش: کنایه از اینکه مشکل است
۲- اتاق: مجاز از دانش آموزان
۳- از جا کنده شد: کنایه از همه برخاستند و سر و صدا کردند
۴- دم گرفتیم: کنایه از گفتیم

پاراگراف پنجم: که معلم فریاد کشید «ساکت!» و ما ساکت شدیم. معلمّ آهسته گفت: «باشد اسب می‌کشم.» و طراحی آغاز کرد. «صاد» هرگز جانوری جز از پهلو نکشید. خَلفِ صدق نیاکان هنرور خود بود و نمایش نیم رخ زندگان رازی در بر داشت و از سر نیازی بود. اسب از پهلو، اسبیِ خود را به کمال نشان می‌داد.

معنی پاراگراف پنجم: معلم فریاد زد: “ساکت!” و ما بی‌درنگ آرام شدیم. معلم با لحنی آرام گفت: “باشد، اسب می‌کشم” و قلمش را بر کاغذ کشید. صاد، همانند نیاکان هنرمندش، همیشه جانوران را از پهلو تصویر می‌کرد. گویی نمایش نیم‌رخ موجودات، رازی در دل داشت که او را مجذوب خود کرده بود. اسب، از این زاویه، شکل اصیل و کامل خود را به نمایش می‌گذاشت.

معنی کلمات پاراگراف پنجم

کلمهمعنی
خلف صدقجانشین راست
هنرورهنرمند
از سربه خاطر
به کمال نشان می‌دادکامل نشان می‌داد.

آرایه‌های پاراگراف پنجم

۱- رازی و نیازی: سجع

پاراگراف ششم: دست معلمّ از وَقب حیوان روان شد؛ فرود آمد. لب را به اشاره صورت داد. فکّ زیرین را پیمود و در آخُره ماند؛ پس بالا رفت، چشم را نشاند؛ دو گوش را بالا برد؛ از یال و غارِب به زیر آمد؛ از پستی پشت گذشت؛ گُرده را برآورد؛ دُم را آویخت؛ پس به جای گردن بازآمد. به پایین رو نهاد؛ از خمِ کتف و سینه فرارفت و دو دست را تا فراز کُلهّ نمایان ساخت. سپس شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو گرته زد. «صاد» از کار بازماند. دستش را پایین برد و مردّد مانده بود. صورت از او چیزی می‌طلبید؛ تمامت خود را می‌خواست.

معنی پاراگراف ششم: معلم قلمش را از گودی کمر اسب آغاز کرد و خطوطی نرم بر کاغذ کشید. سپس به سمت پایین آمد لب آن را کشید و با ظرافت، فک پایین اسب را شکل داد. خطوطش در زیر گردن اسب قوس زیبایی ایجاد کرد. با حرکت قلم به سمت بالا، چشم‌های اسب را کشید و دو گوش آن را نیز طراحی کرد. یال بلند اسب را با مهارت به تصویر کشید و سپس به سراغ گودی کمر و پشت اسب رفت. با چند حرکت ساده، گرده و دم اسب را شکل داد. مجدداً به گردن اسب بازگشت و این بار به سمت پایین آمد. با خطوطی روان، خم کتف و سینه اسب را نشان داد و دو دست اسب را تا بالای کله نمایان ساخت. شکم اسب را کشید و پاهای آن را تا زیر زانو طراحی کرد. لحظه‌ای مکث کرد و به طرحش خیره شد. گویی صورت اسب هنوز چیزی را طلب می‌کرد. انگار می‌گفت: «هنوز کارم تمام نشده است.»

معنی کلمات پاراگراف ششم

کلمهمعنی
وقبهر فرورفتگی
فرودپایین آمد
فکآرواره
پیمودطی کرد
یالموی گردن اسب
غاربگودی میان دو کتف
آخرهقوس زیر گردن
گردهپشت، بالای کمر
فرا رفتبالا رفت
بازآمدبازگشت
کلهبرآمدگی پشت اسب
گرته زدطراحی کرد
از کار بازماندکار را ول کرد
مردددو دل

آرایه‌های ادبی پاراگراف ششم

۱- تصویر سازی از مرحله مرحله نقاشی معلم

پاراگراف هفتم: کُلۀ پاها مانده بود، با سُم‌ها، و ما چشم به راه آخرِ کار و با خبر از مشکلِ «صاد». سراپایش از درماندگی اش خبر می‌داد، اما معلم درنماند. گریزی رندانه زد که به سود اسب انجامید؛ شتابان خطهایی درهم کشید و علفزاری ساخت و حیوان را تا ساق پا به علف نشاند. شیطنت شاگردی گُل کرد؛ صدا زد: «حیوان مچ پا ندارد، سم ندارد.» و معلم که از مَخمصه رَسته بود، به خونسردی گفت: «در علف است؛ حیوان باید بچرد.» معلم نقاشی مرا خبر سازید که شاگرد وفادار حقیرت، هر جا به کار صورتگری درمی‌ماند، چارۀ درماندگی به شیوۀ معلم خود می‌کند.

معنی پاراگراف هفتم: پشت پای اسب با سم‌هایش هنوز کشیده نشده بود. ما هم منتظر پایان کار بودیم و از مشکل و نگرانی “صاد” باخبر بودیم، با تمام وجود درماندگی‌اش را فریاد می‌زد. اما آموزگار زیرکانه راهی یافت. با چند خط سریع، علفزاری سرسبز کشید و اسب را تا مچ پا در آن فرو برد. شیطنت شاگرد گل کرد و فریاد زد: «اسب مچ پا و سم ندارد!» اما آموزگار با لبخندی آرام پاسخ داد: «در علف پنهان شده‌اند، اسب دارد می‌چرد!». به معلم نقاشیم بگویید شاگرد کوچکش هر گاه در بن‌بست نقاشی گرفتار شد، راه حل خلاقانه آموزگار را به یاد می‌آورد.

معنی کلمات پاراگراف هفتم

کلمهمعنی
گریز زدنخلاص شدن، راه فرار پیدا کردن
انجامیدنبه پایان رسیدن
درنماندگیر نیفتاد
رندانهزیرکانه
مخمصهتنگنا، بدبختی و گرفتاری
رستننجات یافتن
گل کردنشکفتن
شیطنتش گل کردشیطنتش گرفت
خونسردیآرامش
حقیرناچیز
صورتگرینقاشی چهره

آرایه‌های ادبی پاراگراف هفتم

۱- درنماند: کنایه از گیر نیفتاد، عاجز نشد
۲- گل کردن: کنایه از شکفتن
۳- و ما چشم … مشکلِ «صاد»: حذف فعل به قرینه لفظی (بودیم)

توجه: شما دانش آموزان عزیز می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی فارسی و نگارش دهم برای رشته های مشترک فنی حرفه ای، کلمه و عبارت «ماگرتا» را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.

پاسخ قبلی: جواب مثل نویسی صفحه ۲۳ فارسی و نگارش دهم فنی حرفه ای

✅ در انتها امیدواریم که این معنی درس ۳ فارسی و نگارش دهم هنرستان، برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد و توانسته باشید تا از آن استفاده و بهره برده باشید.

موسوی پوران

هم‌بنیانگذار مجله ماگرتا ، زندگی ۲۴ ساعته روی خط آنلاین دهکده جهانی وب . تحلیلگر و متخصص تولید محتوای با ارزش و با کیفیت هستم و ۸ سالی می شود که وارد دنیای دیجیتال شدم. مدیر تیم تحقیق و توسعه شرکت هستم. بالاترین لذت برای من انجام کار تیمی ست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × 5 =