سبک زندگیمهارت های زندگی

علت بحران ۳۰ سالگی چیست ؟ عوامل بروز آن کدامند 😔

بحران سی سالگی و عوامل باعث بروز آن

بحران سی سالگی تحت تاثیر فشار‌ های اجتماعی و انتظارات جامعه از یک فرد سی ساله ایجاد می‌شود . برای رهایی از آن باید خودتان و نیاز‌ها و خواسته‌های شخصی‌تان از زندگی را بهتر بشناسید .

آیا تا به حال چیزی در مورد بحران سی سالگی شنیده اید؟ در سنین سی سالگی تفکرات و احساسات جدیدی را تجربه می کنید که تا پیش از این دغدغه ای برایتان نبوده یا زیاد به آن فکر نمی کردید؛ تفکرات و احساساتی مانند سردرگمی، ابهام، تردید، افسردگی یا احساس پوچی به سراغ تان می آید.

البته عده ای هم با آرامش بحران ۳۰ سالگی را پشت سر میگذارند، اگر باور داشته باشید که در زندگی انتخاب های صحیحی داشتید و به یک ثبات نسبی رسیدید و اوضاع تان رو به راه است این آرامش را بیشتر تجربه می کنید. 

اگر در آستانه سی سالگی هستید و فکر می کنید با آنچه همیشه دوست داشتید باشید فاصله دارید با ماگرتا همراه شوید تا پدیده بحران 30 سالگی و راه های کنار آمدن با آن را بهتر بشناسید.

بحران سی سالگی

بحران سی سالگی چیست ؟

«اجاز نده زندگیت از بین بره!»، «کی ازدواج می‌کنی؟»، «قصد نداری بچه دار بشی؟»، «توی سن تو باید…» هر کس که حدود سی سال داشته باشد، احتمالا بار‌ها و بار‌ها جملاتی این چنینی را شنیده است!

به نظر می‌رسد که هر چه مردم به سن سی سال نزدیک‌تر می‌شوند انتظاراتشان بیشتر و بیشتر می‌شود و همین انتظارات است که می‌تواند باعث افزایش شک و تردیدها، ترس‌ها و نگرانی‌ها در آن‌ها شده و بحرانی به نام بحران سی سالگی را ایجاد کند. 

آدم ها در هر مرحله ای از زندگی خود با بحران هایی روبرو می شوند. ورود به سی سالگی همان قدر که می تواند هیجان انگیز باشد، چالش برانگیز هم هست. 

بحران سی سالگی معمولا بین سنین 32-28 سالگی رخ می دهد که می تواند با حالت هایی مانند افسردگی، مقایسه خودتان با دیگران، احساس پوچی، اتلاف وقت، بی حوصلگی، ناامیدی، عدم رضایت از زندگی، کاهش انرژی، بی اشتهایی، زود رنجی و گوشه گیری همراه باشد.

با این حال بسته به موقعیت و دستاوردهایتان و میزان رضایتی که از عملکردتان دارید، ممکن است احساس متفاوتی را تجربه کنید یعنی ممکن است بحرانی تجربه نکنید.

بحران ۳۰ سالگی انسان

چرا دچار بحران 30 سالگی می‌شویم ؟

تصویری که جامعه از افرادی که در حال عبور از سی سالگی هستند ترسیم می‌کند، یک فرد دارای خانه مستقل، رابطه پایدار (ازدواج)، بچه، شغل عالی و ثابت است؛ فهرستی از المان‌های یک زندگی موفق و شاد از نظر سنت‌ها و کلیشه‌های حاکم بر جامعه.

بنابراین بدیهی است که بحران‌های سی سالگی بیشتر با فشار‌های اجتماعی و فرهنگی در ارتباط باشد تا با خود سی ساله شدن. از آنجا که بیشتر ما تا سی سالگی این انتظارات را برآورده نمی‌کنیم، به خاطر انجام ندادن کاری که “باید” انجام می‌دادیم  احساس ناراحتی و سرخوردگی می‌کنیم، حتی اگر این کار‌ها چیزی نبوده که واقعا خودمان می‌خواهیم.

در حال حاضر، من باید چه کرد …

یک جمله کوتاه، اما وحشتناک! همه این “باید”ها جلوه‌ای از فشار اجتماعی و یک تصویر است از یک مسیر اجباری همگانی. جامعه می‌گوید این مسیر را کامل کن تا یک فرد موفق و قابل تحسین باشی و در غیر این صورت از نظر ما فردی شکست خورده یا غیر عادی هستی.

بیشتر این اهداف ترسیم شده توسط جامعه با موفقیت و کامیابی مرتبط است و به گونه‌ای ارائه می‌شود که گویی عزت نفس و اعتبار شما به دستیابی به آن‌ها وابسته است؛ و هرچه این احکام صادره از طرف جامعه سطح بالاتر باشند، بیشتر به خود انتقاد کرده و خودتان را تحت فشار قرار می‌دهید.

علل بروز بحران سی سالگی

زندگی یک سفر است و در حالی که مسافر آن هستیم قطعا فرصت‌هایی را از دست داده و بدون اینکه خیلی چیزها را شناخته یا تجربه کنیم عبور خواهیم کرد؛ بیشتر مواقع خیلی به آن‌ها فکر نکرده و حتی به راحتی فراموششان می‌کنیم تا اینکه به مرحله‌ای از زندگی مانند سی سالگی‌مان می‌رسیم.

اینجاست که به خاطر تغییراتی که در حال رخ دادن است، بسیاری از افراد دوباره به یاد چیز‌ها و فرصت‌هایی می‌افتند که روز‌ی از دست داده‌اند. همین باعث می‌شود احساس کنیم همه کار‌هایی که یک فرد سی ساله عادی تا به امروز باید انجام داده باشد را انجام نداده و همه چیز‌هایی که باید به دست آورده باشد را به دست نیاورده‌ایم.

و بحران ۳۰ سالگی با این فکر که زندگی را از دست داده و بهره‌ای از آن نبرده‌ایم، آغاز می‌شود. در واقع این بحران حالتی از سردرگمی، گم‌گشتگی و عدم اطمینان ناشی از تعارض بین انتظارات اجتماعی و شخصی و واقعیت است.

شک در انتخاب های مهم زندگی

در این دهه بیشتر خودتان را با همسن و سال هایتان مقایسه می کنید. در سی سالگی گفت و گوی ذهنی با خودتان بیشتر می شود. سوال هایی از خودتان می پرسید “آیا این رشته تحصیلی همان چیزی بود که میخواستم؟ چرا زود ازدواج کردم و درس نخواندم؟ چرا به خواستگارانم جواب منفی دادم که تا الان مجرد باشم؟ کاش ارشد می خواندم! چرا کارم را عوض نکنم؟

چرا زود بچه دار شدم؟ چرا مثل دوستام برای تحصیل خارج کشور اقدام نکردم؟ این همه درس خوندم آخرش چی شد؟ فلانی که رفته سراغ کار آزاد وضعش بهتر از منه”. شاید فکر کنید آنقدر که لایقش بودید نتیجه نگرفتید. پس دچار کلافگی و بی حوصلگی می شوید. این مرحله همان بحران سی سالگی است.

بحران در سن سی سال

بحران 30 سالگی فرصتی برای خودشناسی عمقی

سی ساله های زیادی با این بحران رو به رو می شوند پس نگران نباشید و سعی کنید آرامش خودتان را حفظ کنید. در این سنین به زندگی گذشته خود نگاه می اندازید.

ممکن است به خاطر تصمیماتی که تا الان گرفتید پشیمان باشید ولی بدانید که این ویژگی ها مربوط به سی سالگی است همان طور که نوجوانی و شرایط آن را پشت سر گذاشته اید، از این موقعیت هم به عنوان فرصتی برای خودشناسی استفاده کنید تا بتوانید زوایای دیگر خودتان را بهتر درک کنید.

شما می توانید از نگرش ها، توانایی ها، ارزش ها، ضعف های خود آگاه تر شوید و از یافته های تان برای هدایت مسیر خود در آینده استفاده کنید.

در نظر داشتن تفاوت های فردی و شخصی

معمولا فرض بر این است که شما در سنین سی سالگی باید ازدواج کرده باشید یا به فکر بچه دار شدن باشید. شاید این جمله را از اطرافیان خود شنیده باشید که “دیگر سن ات داره بالا می رود ” اما این یک قانون ثابت برای تمام افراد نیست. شما متفاوت با دیگران هستید. شاید دوست دارید ازدواج کنید یا ممکنه هدف های دیگری داشته باشید. بنابراین خودتان را با دیگران مقایسه نکنید.

شرایط زندگی شما با دیگران تفاوت دارد و بسیاری از این عوامل خارج از اراده شما بوده و زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده است با این حال اختیار و اراده ای که اکنون دارید سهم زیادی در ساختن آینده شما دارد. دلیلی وجود ندارد که برنامه های زندگی تان شبیه دیگران باشد ولی مهم است که برای بهبود شرایط تلاش کنید.

بحران در سن سال آدم

چگونه فشار اجتماعی می‌تواند باعث بروز بحران سی سالگی شود؟

رها شدن از فشار‌های اجتماعی غیر ممکن است. انسان موجودی اجتماعی است و هیچ کس در انزوا کامل زندگی نمی‌کند. اما اگر در حال تجربه کردن بحران سی سالگی هستید، باید راهی برای مقابله و رها شدن از فشار‌های جامعه پیدا کنید. یک روش مؤثر این است که از خود بپرسید، چرا از زندگی خود راضی نیستید؟ آیا می‌ترسید هرگز به اهداف یا رویا‌های خود نرسید؟ که هرگز انتظارات دیگران را برآورده نمی‌کنید؟

یا واقعا همان چیزی هستید که از زندگی می‌خواهید؟ مهم این است که به خودتان نگاه کرده، نیاز‌ها و خواسته‌های شخصی خود را بفهمید و مطابق آن عمل کنید. نکته اصلی این است که افکار، انتظارات و ارزش‌های خودمان را از آنچه از رسانه‌ها یا افراد دیگر می‌شنویم جدا کنیم. در غیر این صورت، فشار‌های بیرونی به تدریج می‌توانند شادی شما را از بین ببرند.

اگر تنها قرار باشد یک نکته از این مقاله بیاموزید این است که دستیابی به یک زندگی شاد و پربار، نتیجه برآورده کردن کامل انتظارات اجتماعی نیست. زمانی می‌توانید احساس خوشبختی کنید که کنترل زندگی خود را به دست گرفته و به یاد داشته باشید که گاهی اوقات حتی بهترین‌ها نیز با موانع برخورد کرده و ممکن است راه خود را گم کنند.

راه خودتان را بروید و به رویاهاتون بپردازید

تنها یک نفر مسئول تصمیمات شماست و آن هم خودتان هستید. فشار‌های اجتماعی همیشه وجود دارند و مدام تمام کار‌هایی را که شما “باید” “تاکنون” انجام داده باشید را به شما یادآوری می‌کنند؛ بنابراین کلید موفقیت شما در نگرش درست است. به خاطر داشته باشید این کاملا به شما بستگی دارد که مسیری را بروید که همه می‌روند یا بخواهید از راهی بروید که کمتر طی شده است.

خوشبختی نتیجه انجام آنچه دیگران از شما انتظار دارند نیست، بلکه در این است که بتوانید بفهمید واقعا در زندگی چه می‌خواهید و همان کار را انجام دهید. برای اینکه بفهمید چه می‌خواهید به جای اینکه به دیگران نگاه کنید، نگاهی به آینه بیندازید.

وقتی گذشته خودتان را مرور می کنید می بینید درگذشته آرزوهای دور و دست نیافتنی زیادی داشتید. به تدریج برخی از آرزوهایتان را واقع بینانه حذف کردید برخی دیگر را به دلیل اینکه پشتوانه ای نداشتید مجبور شدید رها کنید و برخی دیگر از آرزوهایتان را با جدیت دنبال کردید. با وجود این که الان دستاوردهای کوچک و بزرگ زیادی دارید به مرحله ای رسیدید که می گویید خب حالا چی؟


اما الان فرصت مناسبی است، می توانید برای رسیدن به رویاهایی که داشتید تلاش کنید به شرطی که با آگاهی، مدیریت و مطابق با توانمندی های خودتان باشد. انتخاب درست و منطقی، برنامه ریزی و تعیین اهداف می تواند علاقه و اشتیاق شما را به زندگی بیشتر کند. جالب است که بدانید زکریای رازی بعد از چهل سالگی زکریای راضی شد! یا خیلی از انسان های موفق با اینکه دیر هنگام به سمت علایق خود رفتند ولی موفقیت های چشمگیری داشتند.

اگرچه بحران سی سالگی ممکن است تمام رویا‌ها و اهدافی که هنوز به آن نرسیده‌اید را به یادتان بیاورد، در عین حال می‌تواند یادآوری کند که هنوز زمان زیادی برای زندگی کردن باقی مانده است. ممکن است در این مدت اولویت‌های شما تغییر کرده باشد و حتی دیگر نخواهید آن اهداف را دنبال کنید. این تصمیمات شخصی شماست که مسیر زندگی‌تان را مشخص می‌کند و همه آزادند که مسیر شخصی خودشان را انتخاب کنند.

داشتن رویا در بحران سی سالگی

سخن پایانی

در آخر خودتان را با بی انصافی قضاوت نکنید. به نقاط مثبت خود توجه کنید و دستاوردهایی که تا الان داشتید بررسی کنید. به سال های گذشته خود نگاه کنید و ببینید واقعا دنبال چه چیزی هستید.

همانطور که اشاره شد سی ساله شدن به خودی خود بحران‌زا نیست. آنچه باعث آشفتگی و سردرگمی در اویل دهه سی زندگی یا همان بحران سی سالگی می‌شود، تعارض بین تعریف جامعه از یک فرد بالای سی سال با آنچه که ما هستیم یا می‌خواهیم باشیم است.

بحران سی سالگی می‌تواند برای زنان شدیدتر از مردان بوده و حوزه‌های گسترده‌تری را در بر بگیرد؛ چرا که فرهنگ حاکم بر اکثر جوامع، زن را بر اساس جوانی و زیبایی ارزش‌گذاری کرده و بیش از مردان برای بایدهایی چون ازدواج یا بچه دار شدن تا زمانی خاص، تحت فشار قرار می‌دهد.

اما آنچه در این مقاله به آن تاکید شد رها کردن خود از این فشار‌ها و انتخاب مسیر شخصی زندگی است.در نهایت اینکه زندگی یک برنامه ریزی از پیش تعیین شده و یکسان برای همه نیست.

همان طور که جان لنون می‌گوید: «زندگی چیزی است که برایت اتفاق می‌افتد، وقتی داری برای چیز دیگری برنامه‌ریزی می‌کنی.» من هم به شما می‌گویم که قسمت ترسناک سی سالگی تنها در ذهن شماست و سن حقیقتا تنها یک عدد است.

با شناختی که از خودتان دارید سعی کنید اهداف واقع بینانه ای برای خودتان تعیین کنید و به جای هدر دادن زمان و از این شاخه به آن شاخه پریدن روی اهداف اساسی خود تمرکز کنید. با استفاده از تجارب دیگران سعی کنید این مسیر را با اشتباهات کمتر و سرعت بیشتر طی کنید.

طهرانی

بنیانگذار مجله اینترنتی ماگرتا و متخصص سئو ، کارشناس تولید محتوا ، هم‌چنین ۱۰ سال تجربه سئو ، تحلیل و آنالیز سایت ها را دارم و رشته من فناوری اطلاعات (IT) است . حدود ۵ سال است که بازاریابی دیجیتال را شروع کردم. هدف من بالا بردن سرانه مطالعه کشور است و اون هدف الان ماگرتا ست.

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار + 16 =