انشا در مورد باغچه اطفال ☑️ با مقدمه و نتیجه گیری

انشا در مورد باغچه اطفال : بیل کوچکی دارد و سطلی و گلدانی و هر روز که از خواب بیدار می شود کارش رفتن به سوی باغچه است. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.

مطلب پیشنهادی : انشا در مورد هدف زندگی

انشا در مورد باغچه اطفال کلاس چهارمب

مقدمه : کودکان دنیای عجیبی دارند و افکاری خوش و پر از عشق و زندگی و سرزندگی،کاش گاهی هم پای حرفشان بنشینیم و از صحبت های آنان لذت ببریم. پسر بچه هایی که دوست دارند باغچه ای داشته باشند و دخترانی که می خواهند خاله بازی کنند، برای پسر بچه ها گلدانی و باغچه ای مهیا کنیم و بخواهیم که برای خود کاری کنند.

بدنه : پسرک آرام آرام به سمت پدر آمد و گفت کدام قسمت باغچه را من باید بکارم و آب دهم. شاخه گلی را که در دست داشت داخل خاک گذاشت و گفت، این گل برای من است و من خودم از این گل زیبا مراقبت می کنم. کم کم و هر روز به این تک گل سر می زد و در لب باغچه می نشست و حرف می زد، می گفت گل من تناه گل باغچه خانه پدری کی بزرگ می شوی و گل می دهی، کب بویت همه جا را پر می کند، من منتظرت نشسته‌ام.

هر روز با خواهر و برادرش کنار باغچه و لب حوض آبی رنگ می نشست و حرف می زد. پدر هم دیگر می دانست که چه قسمت از باغ را برای فرزندش کنار گذاشته است و کاری به آن بخش نداشت و فقط گاهی مراقب بود که آب کافی برسد. روزها سپری شد و یک سال از کاشت گل سرخ باغچه گذشت و در کمال ناباوری دیدند که تنها گل باغچه که سبز شده گلی است که ان پسر بچه کاشته است.

از ان روز به بعد هر بار که می خواستند گلی و یا سبزه ای بکارند از کودک خانه می خواستند که چنین کاری را انجام دهد. کودکان آرزوهای قشنگی دارند که خیلی ساده بیان می کنند و خدا هم ساده و بی دردسر عطا می کند و کودکان می خندند.

نتیجه گیری : فرزندان ما هم آرزوهایی دارند که باید به آنها اهمیت داده شود، گاهی کاشتن گلی و درختی و یا خرید اسباب بازی و یا داشتن یک وسیله، باید برایشان مهیا کنیم و کمک کنیم تا رشد کنند و کاری و حرفه ای بیاموزند و مهارتشان بالا رود.

متن انشاء با موضوع باغچه اطفال با مقدمه و نتیجه

مقدمه : پدر هر سال در مزرعه ای خارج از خانه درخت و گل و سیفی می کاشت و من چه قدر دوست داشتم که آنجا قطعه زمینی کوچه به من بدهد تا من هم آنچه را که می خواهم بکارم، صبح روزی که پدر عازم باغچه بود، گفتم من هم می آیم و شروع کردم.

بدنه : دوست داشتم از نزدیک رشد دانه و گل و گیاه را ببینم و خوب نگاهشان کنم. ان سال به کمک پدر در قطعه ای بسیار کوچک خیار و گوجه و سیفی کاشتم. خدایا چه قدر دنیا زیبا بود و خواستنی و من کم کم عاشق باغ و گل و گیاه می شدم. روزهایی که پدر می رفت سر از پا نمی شناختم و می دویدم. به آنجا که می رسیدم انگار دنیا را به من داده اند و خوشحال در باد می دویدم.

هر بار یک مطلب از پدر یاد می گرفتم ولی آنچه تجربه خودم بود این بود که به هر موجودی خوب رسیدگی شود، محصول خوبی می دهد و سرحال می شود و ما انسانها اگر به فرزندان و دانش آموزان خوب رسیدگی کنیم به درجات خوبی می رسند. کم کم گیاهانی که کاشته بودم رشد کردند و بزرگ شدند و من دریافتم که در هر سن و دوره و زمانی که باشیم اگر از خدا بخواهیم و خوب تلاش کنیم او حتما نتیجه زحمت و تلاش مرا می دهد و این بود که برای خودم هدفی تعیین کردم.

اول اینکه همه چیز دست خداست و ما می توانیم با کار و تلاش و زحمت همه چیز را به دست اوریم و اینکه خواستن توانستن است و من با سن کم در کنار راهنمایی پدرم به بهترین محصولات دست یافتم باغچه ای سبز و دوست داشتنی که وقتی از دور نگاه می کردم حالم خوب می شد و خوشحال در باد می رقصیدم.

از ان سال به بعد همیشه باغچه ای داشتم و هزار آرزو و کم کم با ان باغچه بزرگ شدم و گلخانه ای دارم که از ان باغچه کوچک برایم یادگار مانده است. کودکی های قشنگی در ان باغ پدر داشتم و بسیاری مطالب خوب و مفید را آموختم.

نتیجه گیری : کودکان دنیای شیرینی دارند. کاش با آنان هم قدم شویم و یه آرزوهایشان نخندیم. دنیای آنها هرچند کوچک است ولی دنیایشان است. گاهی کمک کنیم دنیای قشنگشان مجسم شود و با آنها همفکر و همراه شویم. برایشان بذری بکاریم و توضیح دهیم که چگونه گیاه رشد می کند و دلش را خوش کنیم.

انشاهای پیشنهادی:
معنی ضرب المثل جایی که عرب نی انداخت
و
معنی ضرب المثل یک شب هزار شب نمیشه

☑️ به پایان متن های انشا در مورد باغچه اطفال رسیدیم، اگر دیدگاهی درباره این موضوع دارید حتما آن را از بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.