انشا در مورد مکالمه در و پنجره مدرسه با مقدمه و نتیجه گیری
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد مکالمه در و پنجره با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا درباره مکالمه در و پنجره : گفت و گوی میان اشیا اغلب شنیدنی و بسیار جذاب است و نوعی جان بخشیدن به اشیا می باشد. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.
انشا پیشنهادی : انشا در مورد تجربه
انشا در مورد مکالمه در و پنجره
مقدمه: دو عضو اصلی یک اتاق یا ساختمان درب و پنجره هستند که اگر یکی از این دو نباشد، اتاق یک چهار دیواری بی مصرف خواهد بود و هیچ کارایی نخواهد داشت. اما گاهی به اجبار بودن درب واجب تر بوده و گاهی بنا به ضرورت می توان از پنجره گذشت.
بدنه: درب گفت : من عضو اصلی و همیشگی یک اتاقم که باید حتما کار گذاشته شوم، اگر من نباشم رفت و امدی صورت نمی گیرد و همه در محلی که هستند زندانی می شوند. با کار گذاشتن من اتاق کارایی دارد و نامش اتاق می گردد. من در هر اندازه ای که باشم خوب و مفید هستم.
پنجره: من خیلی زیبا و دوست داشتنی هستم و می توانم بهترین رویدادهای طبیعی را برای مردم و ساکنان اتاق منعکس کنم، بارش برف، باران، خزان و وزش باد را من زیباتر نشانتان می دهم و می توانید از دنیا لذت ببرید. من در بهترین جای اتاق و در قسمت نور گیر نصب می شوم.
درب: چه روزهایی که بسته می مانم و منتظر کسی که مرا بگشاید و هوای اتاق تازه شود، چه روزگارانی که من از تنهایی و بی کسی در ظلمت بودم و منتظر روزنه نوری که نجاتم دهد. من راه رهایی هستم و همه از من می گذرند و چشمشان به نور روشن می شود. من در گذشته از چوب ساخته می شدم و حالا از فلزات با قیمت های مختلف ساخته می شوم.
پنجره: در قدیم ازجنس چوب بودم و بسیار شکننده، ولی سادگی در من موج می زدو گاهی جر جر هم می کردم، شیشه های رنگارنگی هم داشتم و با تابش خورشید دو چندان زیبا می شدم، اما امروزه من هم درگیر صنعت و فلز و اهن شده ام.گاهی شیشه های سکوریت و دو جداره با نقش های متفاوت ولی دوست خوبم، درب جانم، من هر جا که باشم همواره درکنار توام و دوستت دارم. با بودن تو مرا هم کار می گذارند و من به تنهایی به کار نمی آیم.
انشا در مورد مکالمه در و پنجره مدرسه
مقدمه : درب و پنجره سالها در کنار هم هستند ولی با هم سخن نمی گویند، ولی من می خواهم از زبانشان برایتان حرف دل بزنم. درد و دل انسانها گاهی از زبان درب و پنجره جذاب و خواستنی می شود.
بدنه: پنجره: جنسم از بلور و شیشه است و هیچ کدورت و سیاهی در من دیده نمی شود، من روزنه خورشید به خانه هستم و با حضور من است که درب هم سرحال می شود. گاهی دوجداره، زمانی ساده، روزگاری هم شیشه های دودی و تیره، اما من رابطه دیرینه با روشنایی و نور دارم.
درب: روزهایی که من فقط یک تخته چوب در جنگل بودم را به یاد دارم، بی فایده بودم و حس خوبی نداشتم، کم کم سرنوشتم مشخص شد و به سمت کارگاه نجاری رفتم و حالا یک درب شیکی شده ام و رنگ زیبای روغنی هم دارم، تنوع رنگ من زیاد است و بسیار خوشحالم که عاقبت خوبی دارم و حالا می توانم در همه منازل خود نمایی کنم.
پنجره: دوست خوبم، خوشحالم که عاقبت خوبی داری و در کنار هم فضای زیبایی برای مردم ایجاد کرده ایم. من هم روزگاری سرنوشتی نامعلوم داشتم و حالا در کنار توام. شیشه های من از هر جنسی که باشند، پاییز را دلخواه تر، بهار را سبز تر، زمستان را عالی تر به مردم نشان می دهم. قطرات باران در من زیباتر جلوه می کند، نور خورشید در من تابلوی هفت رنگ رنگین کمان ایجاد می کند، من در کنار تو کارایی بیشتری دارم و گاهی هم راه خروج اضطراری هستم.
درب: من هم از بودن در کنار همه پنجره ها خوشحالم، اما گاهی مردم در مورد من کلماتی به کار می برند که دردم زیاد می شود، مانند کناردرب چشم به راه فرزند شهیدم هستم، یا درب را نیمه باز می گذارم تا مسافرم از راه برسدو یا گاهی مادرانی از مادران شهدا هستند که سالها رنگ مرا تغییر نمی دهند تا مبادا فرزندشان بیاید و خانه را پیدا نکند. آری دوست خوبم، من و تو در کنار هم کامل می شویم و مجموعه یک ساختمان را شکل می دهیم.
نتیجه گیری: جان بخشیدن به اشیا و مناظره از شیوه های بسیار زیبای نگارش است که موجب تقویت سخن وری و غنی شدن متن می گردد، بهتر است این نوع نوشته ها را خوب مطالعه کنیم تا بتوانیم چنین نوشته هایی خلق کنیم.
انشاء های پیشنهادی :
انشا طنز از زبان نخ و سوزن
و
انشا در مورد عدالت
و
انشا از زبان یک قاشق و چنگال
☑️ به پایان انشا درباره مکالمه در و پنجره رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.