ادبیاتفرهنگ و هنر

معنی درس دوازدهم رستم و اشکبوس فارسی دهم ▶️+ آرایه های ادبی

معنی واژگان و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی شعر رستم و اشکبوس درس 12 دوازدهم کتاب ادبیات فارسی دهم متوسطه دوم

معنی درس دوازدهم رستم و اشکبوس فارسی دهم ؛ در این مقاله معنی و آرایه های ادبی و زبانی شعر درس رستم و اشکبوس ۱۲ دوازدهم کتاب ادبیات فارسی دهم انسانی ، تجربی ، ریاضی و فنی حرفه ای و کاردانش متوسطه دوم را قرار داده ایم. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.

همچنین بخوانید: جواب کارگاه متن پژوهی درس دوازدهم فارسی دهم

معنی درس دوازدهم رستم و اشکبوس فارسی دهم
معنی درس دوازدهم رستم و اشکبوس فارسی دهم

معنی و ارایه های ادبی و زبانی شعر رستم و اشکبوس درس 12 دوازدهم فارسی دهم

در زیر می توانید معنی و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی درس ۱۲ دوازدهم شعر رستم و اشکبوس فارسی دهم را مشاهده کنید:

سـخن بـر سـر پیکار میان ایرانیان و تورانیان اسـت. هنگامی که کیخسـرو در ایـران بر تخت نشسـت، افراسـیاب در سرزمین توران بر تخت پادشاهی نشسته بود. سپاه توران به یاری سردارانی از سـرزمین های دیگر به ایران می تازد. کیخسـرو، رسـتم را به یاری می خواند. اشـکبوس، پهلوان سـپاه تـوران بـه میـدان می آید و مبارز می جوید. یکی دو تن از سـپاه ایران پـای به میدان می نهند، اما سـرانجام، رسـتم پیـاده به میدان می رود. نبرد رسـتم با اشکبوس از عالی تریـن صحنه های نبرد تن بـه تن اسـت که در آن طنزگویی و چالاکـی و دلاوری و زبان آوری با هم آمیخته اسـت.

قلمرو زبانی: بر سر: به خاطر، درباره
کیخسرو: پادشاه ایرانی، فرزند سیاوش
چالاک: چابک
دلاور: دلیر
زبان آوری: خوش سخنی

قلمرو ادبی: بر تخت نشسـتن: پادشاه و فرمانروا شدن
پـای به … نهادن: کنایه از وارد شدن

بازیگران داستان: کیخسرو: پادشاه ایران
افراسیاب: پادشاه توران
طوس: فرمانده سپاه ایران
کاموس: پادشاه سنجاب و خاقان چین
رستم: جهان پهلوان ایران
رهّام: پهلوانی ایرانی
اشکبوس کشانی: پهلوان تورانی

زمینه های حماسه: ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)

قالب و وزن شعر رستم و اشکبوس چیست ؟

پاسخ: قالب: مثنوی / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی)

۱- خروش سواران و اسپان ز دشت / ز بهرام و کیوان همی برگذشت

معنی: فریاد پلهوانان و نعره اسب‌ها در میدان جنگ به اوج آسمان رسید.

قلمرو زبانی: خروش: فریاد
بهرام: ستارۀ مریخ
کیوان: ستارۀ زحل
همی برگذشت: عبور می کرد.

قلمرو ادبی: سواران، اسپان: تناسب
بهرام، کیوان: تناسب
واج آرایی «ا» و «ش»

پیام: شدّت درگیری

۲- همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل / خروشان دل خاک در زیر نعل

معنی: شمشیرها و دست­‌های جنگجویان از شدت خون­ریزی به رنگ لعل(قرمز)شده بود. و بستر زمین هم زیر گام ­های سوارکاران و اسبانشان به دلهره و اضطراب افتاده ­بود.

قلمرو زبانی: تیغ: شمشیر
ساعد: میان مچ و آرنج
لعل: سنگ قیمتی
خروشان: فریاد زنان و ناله کنان

قلمرو ادبی: تیغ و ساعد لعل بود: تشبیه رسا
خاک: مجاز از زمین
دل خاک: استعاره مکنیه
نعل، لعل: جناس.

۳- نماند ایچ با روی خورشید رنگ / به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ

معنی: خورشید هم از آن وضعیت سخت ترسیده­ بود. خاک و سنگ هم از ترس هجوم جنگاوران به اضطراب و دلهره افتاده ­بود.

قلمرو زبانی: ایچ: هیچ

قلمرو ادبی: بر روی خورشید رنگ نماند: رنگش پرید، کنایه از ترسید، جانبخشی، اغراق
به جوش آمده: استعاره مکنیه

۴- به لشکر چنین گفت کاموس گرد / که گر آسمان را بباید سـپرد

معنی: کاموس پهلوان به لشکرش چنین گفت که اگر لازم باشد، برای این جنگ از آسمان هم می‌گذریم.

قلمرو زبانی: با بیت ۵ موقوف المعانی
کاموس: یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب
گرد: پهلوان، دلیر
سپردن: درنوردیدن، پیمودن، طی کردن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپر)

قلمرو ادبی: که گر آسمان را بباید سـپرد: کنایه از کار دشوار و ناشدنی

۵- همه تیغ و گرز و کـمند آورید / به ایرانیان تنگ وبند آورید

معنی: شما شمشیر و گرز و طناب بیاورید و ایرانیان را در تنگنا قرار دهید و به بند و زنجیر بکشید.

قلمرو زبانی: تیغ: شمشیر
گرز: چماق
کمند: طناب
بند: ریسمان
بند آوردن: کنایه از اسیر کردن

قلمرو ادبی: تیغ، گرز، کمند: تناسب
تنگ: در برابر فراخ
تنگ آوردن: در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن.
بند آوردن: کنایه از اسیر کردن

۶- دلیری کجا نام او اشکبوس / همی بر خروشید بر سان کوس

معنی: پهلوانی که (کجا به معنای که) نام اشکبوس بود مانند طبل جنگی فریاد برآورد.

قلمرو زبانی: کجا: که
اشکبوس: پهلوان تورانی
برخروشید: فریاد کشید
کوس: طبل بزرگ، دهل

قلمرو ادبی: اشکبوس: مشبّه
برسان: به مانند، ادات تشبیه
کوس : مشبّهٌ‌به
وجه شبه: برخروشیدن.

۷- بیامد که جوید ز ایران نبرد / سر هم نبرد اندر آرد به گرد

معنی: آمد که با ایرانیان بجنگد و (همرزم و) حریف خود را به زمین بزند و شکست بدهد.

قلمرو زبانی: هم نبرد: حریف
گرد: غبار، گرد و خاک
نبرد: جنگ
اندر: در

قلمرو ادبی: : گرد: مجاز از زمین
ایران: مجاز از لشکر ایران
سر هم نبرد به گرد آوردن: کنایه از شکست دادن، برابر با پوزه کسی را به خاک مالیدن.
واج آرایی «ر»

۸- بشد تیز رهّام با خود و گبر / همی گرد رزم اندر آمد به ابر

معنی: رهّام در حالی که کلاهخود و لباس مخصوص جنگ پوشیده بود، سریع وارد میدان جنگ شد و گرد و خاک مبارزه آن ها به آسمان رسید.

قلمرو زبانی: بشد: رفت
تیز: تند و سریع
خود: کلاهخود
گبر: زره، خفتان، جوشن ، نوعی جامه جنگی
رزم: جنگ
اندر: در

قلمرو ادبی: همی گرد رزم اندر آمد به ابر: کنایه از شدت رزم، اغراق
ابر، گبر: جناس ناهمسان اختلافی
خود، گبر، رزم: تناسب / واج آرایی «ر».

۹- برآویخت رهّام با اشکبوس / برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

معنی: رهّام با اشکبوس درگیر شد و در این ‎حال از هر دو سپاه صدای شیپور و طبل جنگی بلند شد.

قلمرو زبانی: برآویخت: جنگ کرد، گلاویز شد، (بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز)
رهام: پهلوان ایرانی
برآمد: بالا آمد، بلند شد
بوق: شیپور
کوس: طبل بزرگ

قلمرو ادبی: بوس، کوس: تناسب.

۱۰- به گرز گران دست برد اشکبوس / زمین آهنین شد سپهر آبنوس

معنی: اشکبوس گرز سنگین خود را در دست گرفت. زمین (با دیدن این صحنه) مانند آهن محکم و استوار شد و آسمان (از ترس و وحشت) رنگ سیاه به خود گرفت.

قلمرو زبانی: گرز: چماق
گران: سنگین
آبنوس: درختی است که چوب آن سیاه، سخت، سنگین و گرانبهاست

قلمرو ادبی: زمین آهنین شد: زمین سفت و سخت شد یا زمین پر از زره شد
زمین، سپهر: تضاد، تناسب یا مراعات نظیر
سپهر آبنوس شد: تشبیه رسا یا فشرده، کنایه از این که گرد و خاک بلند شد و چشم چشم را نمی دید، اغراق از سختی رزم.

۱۱- برآهیخت رهّام گرز گران / غمی شد ز پیکار دست سران

معنی: رهام برای مقابله با اشکبوس، گرز سنگین خود را بلند کرد و با او به نبرد پرداخت. بعد از مدتی دست مبارزان، از نبرد با گرزهای سنگین خسته شد.

قلمرو زبانی: برآهیخت: بیرون کشید (بن ماضی: برآهیخت، بن مضارع: برآهیز)
گران: سنگین
غمی شد: غمین شد، خسته شد
پیکار: جنگ
سران: سرداران و فرماندهان
پیکار: جنگ

قلمرو ادبی: سران، گران: جناس ناهمسان اختلافی.

۱۲- چو رهّام گشت از کشانی ستوه / بپیچید زو روی و شد سوی کوه

معنی: وقتی رهام در نبرد با اشکبوس درمانده و عاجز شد، فرار کرد و به سوی کوه رفت.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که
ستوه: درمانده و ملول، خسته و آزرده
شد: رفت

قلمرو ادبی: بپیچید زو روی: کنایه از گریخت.
روی، سوی: جناس ناهمسان

۱۳- ز قلب سپه اندر آشفت توس /  بزد اسب کاید بر اشکبوس

معنی: توس فرمانده سپاه که در مرکز سپاه بود، خشمگین شد و به اسبش ضربه زد تا به سوی اشکبوس برود.

قلمرو زبانی: قلب: مرکز
اندرآشفت: خشمگین شد.
توس: فرمانده سپاه ایران
کاید: که آید

۱۴- تهمتن برآشفت و با توس گفت /  که رهّام را جام باده ست جفت

معنی: رستم خشمگین شد و به توس گفت که رهّام مرد بزم و میخواری است و مرد جنگیدن نیست.

قلمرو زبانی: تهمتن: درشت اندام، لقب رستم
با: به
توس: فرمانده سپاه ایران
جفت: زوج
رهّام: پهلوان ایرانی
باده: می، شراب
را: اضافه گسسته

قلمرو ادبی: جفت بودن: کنایه از همنشین بودن
رهّام را جام باده ست جفت: کنایه از اینکه مرد جنگ نیست و فقط کار زنانه را می برازد
گفت، جفت: جناس.

۱۵- تو قلب سپه را به آیین بدار /  من اکنون پیاده کنم کارزار

معنی: تو (طوس) فرماندهی مرکز سپاه را به عهده بگیر. من اکنون پیاده به جنگ اشکبوس می‌روم.

قلمرو زبانی: قلب: مرکز سپاه
به آیین: به سامان، مرتب
بدار: نگه دار
کارزار: جنگ.

۱۶- کمان به زه را به بازو فکند /  به بند کمر بر، بزد تیر چند

معنی: کمان آماده خود را به بازو انداخت و چند تیر به بند کمربندش آویخت.

قلمرو زبانی: زه: چله کمان، وتر
کمر: کمربند
به بند کمر بر: دو حرف اضافه برای یک متمم، ویژگی سبک خراسانی

قلمرو ادبی: کمان به زه: کنایه از آماده
کمان، زه، تیر: تناسب
بازو، کمر: تناسب
بند، چند: جناس
واج آرایی «ب»

۱۷- خروشید کای مرد رزم آزمای /  هماوردت آمد مشو باز جای

معنی: رستم رو به اشکبوس کرد و فریاد زد که: ای مردِ جنگجو، حریفت آمد. فرار نکن، بِایست.

قلمرو زبانی: خروشید: فریاد زد
رزم آزما: جنگجو
هماورد: حریف، رقیب (آورد: جنگ)
«ت» در کلمه هماوردت: مضافٌ الیه
مشو: مرو
باز: سوی

قلمرو ادبی: مشو باز جای: کنایه از اینکه نگریز.

۱۸- کشانی بخندید و خیره بماند /  عنان را گران کرد و او را بخواند

معنی: اشکبوس خندید و شگفت زده و حیران آن جا ماند.، افسار اسبش را کشید و ایستاد و رستم را صدا کرد.

قلمرو زبانی: کشانی: کوشانی، کوشان: سرزمینی در بخش شمال شرقی ایران
خیره: شگفت زده
عنان: افسار، دهانه
گران: سنگین
بخواند: صدا کرد

قلمرو ادبی: عنان را گران کردن: کنایه از نگه داشتن اسب

۱۹- بدو گفت خندان که نام تو چیست /  تن بی سرت را که خواهد گریست؟

معنی: اشکبوس به رستم گفت که تو چه نام داری؟ پس از کشته شدنت چه کسی برایت سوگواری خواهد کرد؟

قلمرو زبانی: را: برای

قلمرو ادبی: مصراع دوم: کنایه از اینکه حتماً می میری
تن، سر: تناسب.

۲۰- تهمتن چنین داد پاسخ که نام /  چه پرسی کزین پس نبینی تو کـام

معنی: رستم پاسخ داد که چرا نام مرا می‌پرسی؟ در حالی که به زودی کشته می‌شوی و به آرزویت که کشتن من است نمی‌رسی. [پس نپرس چون دیگر اهمیتی ندارد]

قلمرو زبانی: تهمتن: لقب رستم
چه پرسی: پرسش انکاری
کزین: که از این

قلمرو ادبی: کام: سقف دهان، مجاز از آرزو و مراد، قصد، نیت
نبینی تو کام: کنایه از بدبختی
نام، کام: جناس.

ادامه معنی درس دوازدهم رستم و اشکبوس فارسی دهم :

۲۱- مرا مادرم نام مرگ تو کرد /  زمانه مرا پتک ترگ تو کرد

معنی: مادرم نام مرا «مرگِ تو» گذاشت و روزگار هم مرا پتک کلاهخود (و سر) تو قرار داده است. (من عامل مرگت هستم.)

قلمرو زبانی: زمانه: روزگار
پتک: چکش بزرگ فولادین، آهن کوب
ترگ: کلاهخود
«را» در عبارت (مرا مادرم نام مرگ تو کرد) در مصراع اوّل از نوع فکّ اضافه است. یعنی مادرم نام مرا مرگ تو گذاشت.

قلمرو ادبی: مرگ، ترگ: جناس
مصراع اوّل واج آرایی صامت «م» دارد
قافیه: مرگ و ترگ، ردیف: تو کرد
بیت دارای طنز است.
زمانه … کرد: جانبخشی
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد: تشبیه رسا.

۲۲- کشانی بود گفت بی بارگی / به کشتن دهی سر به یکبارگی

معنی: اشکبوس به او گفت: بدون اسب (آمده ای) و خیلی سریع خود را به کشتن خواهی داد.

قلمرو زبانی: بارگی: اسب
یک بارگی: یکدفعه

قلمرو ادبی: سر: مجازاً از وجود.

۲۳- تهمتن چنین داد پاسخ بدوی / که ای بیهده مرد پرخاشجوی،

معنی: رستم چنین به او پاسخ داد: ای مرد جنگجوی ِ بیهوده گو …

قلمرو زبانی: پرخاشجو: ستیزه جو، جنگجو

۲۴- پیاده ندیدی که جنگ آورد / سر سرکشان زیر سنگ آورد؟

معنی: آیا تا به حال ندیدی که پیاده ای بجنگد و زورگویان را بکشد و نابود سازد؟ (مسلماً دیدی.)

قلمرو زبانی: موقوف المعانی بین بیت ۲۳ و ۲۴
سرکش: یاغی، زورگو
این بیت پرسش انکاری دارد

قلمرو ادبی: جنگ، سنگ: جناس ناهمسان اختلافی
سر زیر سنگ آوردن: کنایه از شکست دادن و کشتن
مصراع دوم بیت واج آرایی «س» دارد.

۲۵-هم اکنون تو را ای نبرده سوار /  پیاده بیاموزمت کارزار

معنی: اکنون ای مرد جنگجو! با پای پیاده نبرد را به تو می آموزم (پیاده‌‎‎‎‎جنگیدن را به تو می‌‎‎‎‎آموزم).

قلمرو زبانی: نبرده: جنگجو
کارزار: جنگ

پیام: خوارداشت و مسخره کردن اشکبوس

۲۶- پیاده مرا زان فرستاده توس /  که تا اسب بستانم از اشکبوس

معنی: طوس به این دلیل مرا پیاده فرستاده است تا از اشکبوس اسبش را بگیرم.

قلمرو زبانی: توس: فرمانده سپاه ایران
بیت: تحقیر و تمسخر اشکبوس
ستاندن: گرفتن، (بن ماضی: ستاند، ستد؛ بن مضارع: ستان)

۲۷- کشانی بدو گفت با تو سلیح /  نبینم همی جز فسوس و مزیح

معنی: اشکبوس به رستم گفت: من سلاحی غیر از مسخره کردن و شوخی با تو نمی‌بینم. (تنها سلاح تو برای جنگ، تحقیر و تمسخر است.)

قلمرو زبانی: سلیح: جنگ افزار، ممال سلاح
فسوس: مسخره کردن
مزیح: شوخی، ممال مزاح.

۲۸- بدو گفت رستم که تیر و کمان /  ببین تا هم اکنون سرآری زمان

معنی: رستم به اشکبوس گفت کافی است که تیر و کمانم را نگاه کنی تا از ترس بمیری.

قلمرو زبانی: سر آری: پایان آوری

قلمرو ادبی: تیر، کمان: مراعات نظیر
سرآری زمان: کنایه از بمیری، زمان تو به پایان برسد
کمان، زمان: جناس ناهمسان اختلافی.

۲۹- چو نازش به اسب گران مایه دید /  کمان را به زه کرد و اندر کشید

معنی: زمانی که رستم دید افتخار او به اسب گرانبهایش است، کمان را آماده‌ تیراندازی کرد و زه را کشید.

قلمرو زبانی: : زه: چله کمان، وتر
ناز: افتخار
گران مایه: گران ارج، ارزشمند
به زه کرد: آماده کرد

قلمرو ادبی: کمان، زه: تناسب
بیت: واج آرایی دارد.

۳۰- یکی تیر زد بر بر اسب اوی /  که اسب اندر آمد ز بالا به روی

معنی: رستم تیری به پهلوی اسب اشکبوس زد که اسب با سر به زمین خورد و مرد.

قلمرو زبانی: بر اوّل: به؛ بر دوم: پهلو؛ جناس همسان
از بالا به روی اندرآمد: سکندری خورد

قلمرو ادبی: بر اوّل؛ بر دوم: جناس همسان
اوی، روی: جناس ناهمسان اختلافی
اسب: واژه آرایی
واج آرایی: «ب»، «ر»

۳۱- بخندید رستم به آواز گفت /  که بنشین به پیش گران مایه جفت

معنی: رستم خندید و با صدای بلند گفت که اکنون در کنار دوست عزیزت بنشین.

قلمرو زبانی: آواز: صدای بلند
گران مایه: گران ارج
جفت: زوج، این قسمت طنز دارد، منظور اسب است.

قلمرو ادبی: گفت، جفت: جناس ناهمسان اختلافی

۳۲- سزد گر بداری سرش در کنار /  زمانی برآسایی از کارزار

معنی: شایسته است که سر اسب را در آغوش بگیری و برای لحظه‌ای از جنگ کردن آسوده باشی.

قلمرو زبانی: سزد: سزاوار است
کنار: آغوش
برآسایی: استراحت کنی، دست برداری
کارزار: جنگ

۳۳- کمان را به زه کرد زود اشکبوس /  تنی لرز لرزان و رخ سندروس

معنی: اشکبوس، فوراً ،کمانش را آماده ی پرتابِ تیر کرد و در حالی که می لرزید و چهره‌اش از ترس زرد شده بود،

قلمرو زبانی: با بیتِ ۳۴ موقوف المعانی
به زه کردن: زه کمان را انداختن
سندروس: صمغی زرد است که روغن کمان از آن گرفته می‌شود

قلمرو ادبی: واج آرایی: « ر»، « ز»
رخ سندروس: تشبیه رسا
تن، رخ: تناسب
تنی لرز لرزان: کنایه از ترسان.

۳۴- به رستم بر آنگه ببارید تیر /  تهمتن بدو گفت بر خیره خیر،

معنی: به طرفِ رستم، تیرهای زیادی پرتاب کرد. رستم به او گفت: این گونه ،بیهوده ….

قلمرو زبانی: تهمتن: درشت اندام، لقب رستم
خیره خیر: بیهوده
به رستم بر: دو حرف اضافه برای یک متمم

قلمرو ادبی: : واج آرای «ب»، «ر».

۳۵- همی رنجه داری تن خویش را /  دو بازوی و جان بد اندیش را

معنی: جِسمت را خسته می کنی و دو بازو و جانِ بدخواه و ناپاکت را می آزاری.

قلمرو زبانی: دو بیت ۳۵ و ۳۶ موقوف المعانی اند
رنجه داری: می آزاری
بداندیش: بدخواه، دشمن

۳۶- تهمتن به بند کمر برد چنگ /  گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ

معنی: رستم به تیردان که در کمربندش بود دست برد و یک تیر محکم از جنس چوب خدنگ انتخاب کرد.

قلمرو زبانی: : تهمتن: درشت اندام، لقب رستم
کمر: کمربند
گزین: انتخاب
چوبه: واحد شمارش تیر
خدنگ: چوبی که از آن تیر و نیزه و زین اسب سازند .

۳۷- یکی تیر الماس پیکان چو آب /  نهاده بر او چار پرّ عقاب

معنی: تیری انتخاب کرد که نوک آن همانند الماس تیز بود و چهار پرّ عقاب هم بر آن نهاده شده بود.

قلمرو زبانی: چار: چهار

قلمرو ادبی: الماس پیکان: تشبیه رسا؛ پیکان: مشبّه، الماس: مشبّهٌ به
چو آب: مانند آب درخشان بود، تشبه
تیر، پیکان، پر: تناسب
پر، بر: جناس.

۳۸- کمان را بمالید رستم به چنگ / به شست اندر آورده تیر خدنگ

معنی: رستم کمان را به دست گرفت و تیر خدنگ را در انگشت‌‎‎‎‎دانه کمان قرار داد و آماده تیراندازی شد.

قلمرو زبانی: بمالید: لمس کرد
شست: قلاب
خدنگ: چوبی سخت که از آن تیر و نیزه و زین اسب سازند

قلمرو ادبی: کمان، شست، تیر: تناسب.

۳۹- بزد بر بر و سینه‌ اشکبوس /  سپهر آن زمان دست او داد بوس

معنی: تیر را به پهلو و سینه اشکبوس زد و همان موقع آسمان (به نشانه قدردانی) دست او را بوسید.

قلمرو زبانی: سپهر: آسمان
بر نخست: حرف اضافه، بر دوم: بغل

قلمرو ادبی: بر، بر: جناس تام
بوسیدن سپهر: جانبخشی
کلّ بیت اغراق دارد.

۴۰- کشانی هم اندر زمان جان بداد /  چنان شد که گفتی ز مادر نزاد

معنی: اشکبوس در همان لحظه جان داد و نابود شد، به گونه ای که انگار اصلا از اول به دنیا نیامده بود.

قلمرو زبانی: هم اندر زمان: بی درنگ، فوراً
گفتی: گویی
نزاد: زاده نشده است

قلمرو ادبی: جان داد: کنایه از مردن

خلاصه داستان درس دوازدهم رستم و اشکبوس فارسی دهم

پادشاه ایران یعنی کیخسرو، از رسـتم، پهلوان ایران کمک می‌خواهد. در میدان نبرد، «اشکبوس» پهلوان تورانیان به میدان می‌آید و مبارز می‌طلبد. ابتدا رهام که یک پهلوان ایرانی است به میدان می‌رود اما در برابر اشکبوس کم می‌آورد و فرار می‌کند.

سپس طوس، یکی دیگر از سرداران ایران می‌خواهد به مبارزه با اشکپوس بپردازد اما رستم عصبانی شده و از طوس می‌خواهد که مراقب لشکر ایران باشد و خودش آن هم پیاده و بدون اسب، به میدان جنگ با اشکبوس می‌رود. در ادامه شعر مبارزه رستم و اشکبوس و پهلوانی رستم توصیف می‌شود و در نهایت اشکبوس شکست می‌خورد و به دست رستم تیر خورده و کشته می‌شود.

همچنین بخوانید: معنی شعر خاک آزادگان درس یازدهم فارسی دهم

توجه: شما دانش آموز پایه دهم رشته های نظری ریاضی ، تجربی و انسانی می توانید برای دسترسی سریع و آسان تر به معنی کلمات و جواب سوالات تمرین درس های کتاب ادبیات فارسی دهم متوسطه دوم ، در انتهای عنوان خود عبارت «ماگرتا» را نیز در گوگل جستجو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله معنی و آرایه های ادبی و زبانی شعر رستم و اشکبوس درس دوازدهم ادبیات فارسی دهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

‫۲۴ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × پنج =