معنی شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم فارسی دوازدهم ♨️+ آرایه ها
گام به گام معنی واژگان و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی بیت های شعر گذر سیاوش از آتش درس 12 دوازدهم ادبیات فارسی دوازدهم
معنی شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم فارسی دوازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی شعر و متن درس ۱۲ دوازدهم شعر گذر سیاوش از آتش کتاب ادبیات فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
همچنین بخوانید: معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی دوازدهم

معنی و ارایه های ادبی و زبانی شعر گذر سیاوش از آتش درس 12 دوازدهم فارسی دوازدهم
در زیر می توانید معنی و قلمروهای ادبی و زبانی بیت های شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم فارسی دوازدهم را مشاهده نمایید:
سیاوش، فرزند کاووس، شاه خیره سر کیانی است که پس از تولّد رستم او را به زابل برده، رستم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم را به آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه به سیاوش دل میبندد امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمیسپارد و به همین دلیل از جانب سودابه متّهم میشود … .
قلمرو زبانی: فرزند کاووس: در نقش مسند
خیره سر: گستاخ و بی شرم، لجوج
فرهیختگی: ادب آموختگی
آزرم: شرم و حیا
عفاف: پاکدامنی
قلمرو ادبی: دل می بندد: کنایه از شیفته می شود
اجناس: رزم و بزم
تن به گناه نمی سپارد: کنایه از گناه نمی کند
۱- چنین گفت موبد به شاه جهان / که دردِ سپهبد نماند نهان
معنی: موبد (روحانی) به شاه گفت که این درد (راز) برای همیشه نمیتواند پنهان بماند [پس باید برای آن راهی پیدا کند].
قلمرو زبانی: موبد: روحانی زردشتی، مجاز از مشاور
شاهِ جهان: منظور ”کاووس شاه”
سپهبد: سردار و فرمانده سپاه، سپه سالار؛ منظور: کاووس شاه [سپه: سپاه، بد: بزرگ]
درد سپهبد: منظور “ارتباط بینِ سیاوش و همسرِ کاووس ،سودابه”.
قلمرو ادبی: قالب: مثنوی
وزن: فعول فعول فعول فعل
جهان : مجازِ اغراق آمیز از “ایران”
جهان، نهان: جناس ناهمسان اختلافی
واج آرایی «ن»
پیام: مصراع دوم: برابر مَثَلِ ”ماه پشت ابر نمی ماند”
۲- چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی / بباید زدن سنگ را بر سبوی
معنی: اگر می خواهی حقیقت آشکار شود باید آنها را (سیاوش یا سودابه را) آزمایش و امتحان کنی.
قلمرو زبانی: گفت و گوی: منظور ”حقیقتِ ماجرای سیاوش و سودابه“
سبو: کوزه، ظرف معمولا دسته دار از سفال یا جنس دیگر برای حمل یا نگه داشتن مایعات
پیدا کردن: آشکار کردن
قلمرو ادبی: سنگ، سبو: تضاد
سنگ بر سبو زدن: کنایه از ” آزمایش و امتحان ”
پیام: آزمون و سنجش برای شناخت حقیقت
۳- که هر چند فرزند هست ارجمند / دل شاه از اندیشه یابد گزند
معنی: هر چند فرزند (سیاوش) عزیز است اما بدگمان بودن نسبت به او، دل شما را آزرده میکند.
قلمرو زبانی: فرزند: سیاوش
اندیشه: بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر
ارجمند: عزیز
گزند: آسیب، آزار
قلمرو ادبی: دل: مجاز از ”وجود”
واج آرایی: «ن»
۴- وزین دخترِ شاه هاماوران / پراندیشه گشتی به دیگر کران
معنی: و از طرف دیگر بدگمانی نسبت به سودابه (که دختر شاه هاماوران است) نیز شاه را آزرده خاطر می کند.
قلمرو زبانی: وزین: و از این
هاماوران: نامِ کشوری قدیمی. شکلِ فارسی شده حَمیر واقع در یمنِ امروزی
دختر شاه هاماوران: منظور ”سودابه“؛ کی کاووس پس از این که شاه هاماوران را شکست، می دهد، افزون بر گرفتنِ باج و خراج، دخترش، سودابه را نیز به همسری برمی گزیند.
اندیشه: هراسیدن
به دیگر کران: از طرف دیگر
قلمرو ادبی: پراندیشه گشتن: کنایه از نگران و مضطرب شدن
۵- ز هر در سخن چون بدین گونه گشت / بر آتش یکی را بباید گذشت
معنی: چون کار به این جا کشیده شد [مقصّر پیدا نشد] به ناچار باید یکی از آن دو (سودابه یا سیاوش) برای اثباتِ بی گناهی خود از آتش بگذرد.
قلمرو ادبی: تلمیح به باور گذشتگان که برای شناسایی گناهکار از بی گناه، از آتش برمی گذشتند.
پیام: آزمون آتش برای آشکارگی حقیقت (آزمون ور)
۶- چنین است سوگندِ چرخ بلند / که بر بی گناهان نیاید گزند
معنی: سوگندِ آسمان این چنین است که آتش به بی گناهان آسیب نمی رساند.
قلمرو زبانی: گزند: آسیب
قلمرو ادبی: چرخ: استعاره از فلک و آسمان
این بیت به باور گذشتگان اشاره دارد (آتش بی گناهان را نمی سوزاند)
سوگند چرخ: جانبخشی
واج آرایی: «ن»
بیت دارای تمثیل است
پیام: برابر با مثل «سر بی گناه بالای دار نمی رود»
۷- جهاندار، سودابه را پیش خواند / همی با سیاوش به گفتن نشاند
معنی: کیکاوس سودابه را به نزد خود فراخواند و او را با سیاوش روبه رو کرد.
قلمرو زبانی: جهاندار: منظور ”کاووس شاه”
خواندن: صدا کردن
قلمرو ادبی: به گفتن نشاندن: کنایه از “رو به رو کردن“
۸- سرانجام گفت ایمن از هر دوان / نگردد مرا دل، نه روشن روان
معنی: سرانجام کاووس به هر دوی آنها گفت که دلِ (خاطر) من از شما دو تن آسوده نمی شود و روحم آرامش نمی گیرد (من هنوز نسبتِ به شما بدگمانم)
قلمرو زبانی: هردوان: هر دوی آنها (سیاوش و سودابه )
را: نشانه فک اضافه (دلِ من )
قلمرو ادبی: ایمن نگردیدن دل ”و” روشن نگشتن روان: کنایه از نبود آرامش، بد گمانی
دوان، روان: جناس
واج آرایی: «ن»
روان روشن: حس آمیزی
۹- مگر کآتش تیز پیدا کند / گنه کرده را زود رسوا کند
معنی: مگر (امیدوارم) آتش سوزنده، گناهکار را مشخص کند و فوراً او را رسوا نماید.
قلمرو زبانی: پیدا کند: روشن و مشخّص سازد.
تیز: شعله ور
قلمرو ادبی: مگر: ایهام = شاید (قید تردید)، امید است (قید آرزو)
مصراعِ نخست: جانبخشی
پیام: آزمون آتش برای آشکارگی حقیقت
۱۰- چنین پاسخ آورد سودابه پیش / که من راست گویم به گفتار خویش
معنی: سودابه این چنین پاسخ داد که من در سخنان خود راستگو هستم.
قلمرو زبانی: مرجع ضمیرِ: ”من” سودابه
۱۱- به پورِ جوان گفت شاه زمین / که رایت چه بیند کنون اندرین؟
معنی:کیکاووس به پسر جوان خود گفت: نظر تو در این باره چیست؟ (چه دفاعی از خود داری؟)
قلمرو زبانی: پور: فرزند پسر
پور جوان: سیاوش
شاه زمین: منظور ”کاووس شاه”
رایت چه بیند: رای و نظر تو چیست؟
اندرین: در این مورد (در مورد سخنان اتّهام آمیزی که سودابه به تو نسبت داده است)
قلمرو ادبی: مصراع دوم: واج آرایی؛ تکرار صامت ”ن”
زمین: مجازِ اغراق آمیز از ” ایران”
۱۲- سیاوش چنین گفت کای شهریار / که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
معنی: سیاوش در پاسخ چنین گفت که: ای پادشاه، تحمل آتش دوزخ در مقابل این تهمت، برایم آسانتر است. (با شنیدنِ این اتّهامات، عبور از آتش برای منِ بی گناه، آسان است)
قلمرو زبانی: شهریار: پادشاه (کاووس)
مرا: برای من (را: حرف اضافه به معنی ”برای“)
خوار: آسان، سهل
قلمرو ادبی: دوزخ: آتش
۱۳- اگر کوه آتش بود بسپَرم / ازین تنگ خوار است اگر بگذرم
معنی: اگر کوهی از آتش باشد از میان آن عبور می کنم و اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد، برای من آسان است.
قلمرو زبانی: تنگ: منظور ”تنگه آتش”
ازین تنگ خوار است اگر بگذرم: اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد، برای من آسان خواهد بود
سپردن: طی کردن، پیمودن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپر)
خوار: آسان، ساده
قلمرو ادبی: کوه آتش: اضافه تشبیهی (آتش: مشبّه / کوه: مشبّه به )
اغراق
پیام: دشواری شنیدن بهتان
۱۴- پراندیشه شد جان کاووس کی / ز فرزند و سودابه نیک پی
معنی: روح و جان کی کاووس به خاطر فرزندش (سیاوش) و همسر نیکو نهادش (یا: نامبارکش) پریشان شد.
قلمرو زبانی: اندیشه: بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر
پراندیشه: بدگمان، اندوهگین، ترسان، مضطرب
جان مجاز از ”وجود”
کی: پادشاه، عنوان پادشاهانِ سلسله کیانی مانند کی قباد، کی کاووس، کی خسرو (کی از نظر دستوری، شاخص است.)
پی: قدم
نیک پی: کنایه از خوش قدم
قلمرو ادبی: کی، پی: جناس
۱۵- کزین دو یکی گر شود نابکار / از آن پس که خواند مرا شهریار؟
معنی: کی کاووس با خود گفت اگر یکی از این دو نفر (زن و فرزندم) بدکار و گناهکار باشند، بعد از این کسی من را به پادشاهی قبول ندارد.
قلمرو زبانی: کزین دو: که از این دو (سودابه و سیاوش )
نابکار: گناهکار، بدکار
که (مصراع دوl): چه کسی (ضمیر پرسشی)
که خواند مرا شهریار: پرسش انکاری (کسی مرا پادشاه نمی داند.)
قلمرو ادبی: دو، یکی: تناسب (مراعات نظیر)
۱۶- همان به کزین زشت کردار دل / بشویم کنم چاره دل گسل
معنی: بهتر است شک و بدگمانی خود را نسبت به این کار زشت برطرف کنم و چاره اساسی بیندیشم.
قلمرو زبانی: به: بهتر (“است” به قرینه معنوی حذف شده است)
زشت کردار: منظور: بدگمانی ، بددلی ، سوءظن
زشت کردار: ترکیب وصفی وارون (کردار زشت)
دل گسل: (صفت فاعلی مرکّب کوتاه ) آنچه سبب گسستن و آزرده شدن دل شود، ناگوار، دل شکن، دلخراش
گسلیدن: (بن ماضی: گسست، بن مضارع: گسل)
چاره کنم: چاره ای بیندیشم، راهی پیدا کنم
قلمرو ادبی: دل شستن: کنایه از خود را رها کردن، قطع امید کردن
واژه آرایی: دل
۱۷- به دستور فرمود تا ساروان / هیون آرد از دشت، صد کاروان
معنی: کاووس به وزیر خود فرمان داد تا شتربان، صد کاروان شتر از دشت بیاورد.
قلمرو زبانی: هیون: شتر، به ویژه شتر قوی هیکل و درشت اندام / کاروان: ممیز (صد کاروان هیون)
قلمرو ادبی: دستور: ایهام تناسب (۱- وزیر، مشاور، رایزن ۲- “امر و فرمان” که با واژه “فرمود” تناسب دارد.)
نهادِ “فرمود”: کاووس شاه
ساروان: شتربان، شتردار
صد: مجاز از بسیار
تناسب: ساروان، هیون، کاروان
ساروان، کاروان: جناس ناهمسان
۱۸- نهادند بر دشت هیزم دو کوه / جهانی نظاره شده هم گروه
معنی: هیزمها را مانند دو کوه بزرگ در آن دشت بر روی هم انباشته کردند و مردم برای تماشا کردن آمده بودند.
قلمرو زبانی: نظاره شدن: تماشا کردن
کوه: ممیز
هم گروه: با همدیگر، به اتّفاقِ هم
قلمرو ادبی: هر دو مصراع آرایه اغراق دارند.
جهان: مجاز از مردم
دشت، کوه: تناسب
۱۹- بدان گاه سوگندِ پرمایه شاه / چنین بود آیین و این بود راه
معنی: در آن زمان (زمان کی کاووس)، راه و رسمِ شاهان در شناسایی خطاکار از درستکار این گونه بود؛ (زیرا به اعتقاد ایشان، آتش پاک و مقدّس هرگز انسانهای پاک را نمی سوزاند.)
قلمرو زبانی: بدان گاه: در زمان کی کاووس
سوگند: (در این بیت) راه و رسم در تشخیص خطاکار از درست
پُرمایه: ارزشمند، گرانبها
این بیت به باور گذشتگان اشاره دارد
قلمرو ادبی: گاه، شاه، راه: جناس ناهمسان
20- وزآن پس به موبد بفرمود شاه / که بر چوب ریزند نفتِ سیاه
معنی: پس از آن، شاه به روحانی دربار دستور داد که نفت سیاه بر چوبها بریزند.
21- بیامد دوصد مردِ آتش فروز / دمیدند گفتی شب آمد به روز
معنی: دویست مرد آتش افروز آمدند و در هیزمها دمیدند. دود زیادی همه جا را فراگرفت به طوریکه هوا در اثر دود، سیاه شد و روز مانند شب، تاریک شد.
قلمرو زبانی: دو صد: دویست نفر
آتش فروز: روشن کننده آتش، صفت فاعلی مرکّب کوتاه (آتش افرورنده)
دمیدند: فوت کردند
گفتی: انگار که، گویی
شب آمد به روز: روز (از شدّت دود) به شب بدل گشت، شب جای روز را گرفت
قلمرو ادبی: گفتی شب آمد به روز: تشبیه، (به علّتِ دودِ بسیارِ آتش روز به شب مانند شد)، کنایه از تاریک شدن هوا
گفتی: در اینجا قید تردید و اداتِ تشبیه است.
شب، روز: تضاد، تناسب
اغراق
واج آرایی: «د»
پیام: شدّت دود
۲۲- نخستین دمیدن سیه شد ز دود / زَبانه برآمد پس از دود، زود
معنی: با اولین دمیدن، دودی به پا شد که همه جا را سیاه کرد، ولی پس از آن آتش به سرعت زبانه کشید و هیزم ها شعله ور شد.
قلمرو زبانی: دمیدن: فوت کردن
زبانه: زبانه آتش، شعله آتش
برآمد: بلند شد
قلمرو ادبی: دود، زود: جناس ناهمسان
تناسب: سیه، دود؛ دود، زبانه
واج آرایی: «د»
واژه آرایی: دود
ادامه معنی شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم فارسی دوازدهم :
۲۳- سراسر همه دشت بریان شدند / بر آن چهر خندانش گریان شدند
معنی: همه مردم حاضر در دشت از این آزمایش غمگین و ناراحت بودند و همه بر آن چهرهٔ خندان، معصوم و بی گناه سیاوش گریان بودند. (مردم می دانستند که سیاوش بی گناه است پس بر بی گناهی او می گریستند)
قلمرو زبانی: بریان: کباب شده و پخته شده بر آتش
چهر: چهره، صورت
مرجع ضمیر “ش”: سیاوش و نقش مضاف الیه دارد
قلمرو ادبی: دشت: مجاز از “مردمی که در دشت نظاره گر بودند”
بریان: مجاز از ناراحت و مضطرب؛ بریان شدن: کنایه از “غمگین و ناراحت شدن”، در سوز و گداز بودن
بریان، گریان: جناس ناهمسان
خندان، گریان: تضاد
واج آرایی صامت “ن”
۲۴- سیاوش بیامد به پیش پدر / یکی خُود زرین نهاده به سر
معنی: سیاوش در حالی که کلاه جنگی زرینی بر روی سر گذاشته بود، به نزد پدر آمد.
قلمرو زبانی: پدر: کاووس شاه
خُود: کلاهخُود، کلاه جنگی
زرّین: طلایی
قلمرو ادبی: خُود، سر: تناسب
25- هشیوار و با جامههای سپید / لبی پر ز خنده دلی پر امید
معنی: او با آرامش و هوشیاری و در حالی که لباس های سفید بر تن کرده بود خندان و امیدوار بود.
قلمرو زبانی: هشیوار: هشیار، هشیارانه، آگاهانه
دل پر امید بودن: امید فراوان داشتن
فعل “بود” (در مصراع نخست) و فعل “داشت” (در مصراع دوم): حذف به قرینه معنوی
قلمرو ادبی: تناسب: لب، خنده؛ لب، دل
لب پر ز خنده بودن: خندان، کنایه از شادمان بودن
واژه آرایی: پر
۲۶- یکی تازی ای بر نشسته سیاه / همی خاک نعلش بر آمد به ماه
معنی: سیاوش بر اسب تازنده سیاه رنگی نشسته بود و (آن قدر تند می راند که) خاک نعل اسبش به ماه می رسید.
قلمرو زبانی: تازی: اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک، تیزپوی
برنشستن: سوار شدن (فعل پیشوندی)
یکی و سیاه: صفت اند برای “تازی”
نهادِ بیت: سیاوش
قلمرو ادبی: تازی، برنشستن، نعل: تناسب
مرجع ضمیر “ش”: تازی؛ نقش مضاف الیه دارد، وابسته وابسته
ماه: مجاز از آسمان
خاک نعلِ اسب بر ماه رفتن: کنایه از سرعت و تاخت و تاز اسب،
اغراق
۲۷- پراگنده کافور بر خویشتن / چنانچون بود رسم و ساز کفن
معنی: سیاوش به همان صورت که رسم کفن و دفن است، به خودش کافور زده بود.
قلمرو زبانی: کافور: دارویی خوش بو و سفید رنگ که خاصیت ضدعفونی کنندگی دارد و بر جسد می پاشند برای گندزدایی و کاستن بوی بدِ مُرده
رسم و ساز: آیین
قلمرو ادبی: کافور، کفن: تناسب
پیام: آمادگی برای مرگ.
۲۸- بدان گه که شد پیش کاووس باز / فرود آمد از باره، بردش نماز
معنی: آن هنگام که پیش کیکاووس باز آمد، از اسب پیاده شد و رسم احترام و تعظیم به جا آورد.
قلمرو زبانی: بدان گه: آن زمان
بازشد: بازآمد
باره: اسب
فرود آمد: پایین آمد، پیاده شد
نماز بردن: تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم
29- رخ شاه کاووس پرشرم دید / سخن گفتنش با پسر نرم دید
معنی: سیاوش پدرش را بسیار شرم زده دید، چون متوجّه شد کهبا او به نرمی و مهربانی سخن میگوید.
قلمرو زبانی: رخ: چهره، رخسار
شاه: شاخص (وابسته پیشین)
قلمرو ادبی: سخن گفتن نرم: کنایه از ” مهربانی کردن؛ حس آمیزی
شرم، نرم: جناس ناهمسان
۳۰- سیاوش بدو گفت انده مدار / کزین سان بود گردش روزگار
معنی: سیاوش به پدرش گفت که از این مسئله ناراحت و شرم زده مباش؛ زیرا که این کار سرنوشت است [و تو مقصّر نیستی.]
قلمرو زبانی: بدو: به او؛ مرجع ضمیر، کاووس
انده: کوتاه شده “اندوه ”
کزین سان: که این گونه
بود: باشد، (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو)
گردش روزگار: سرنوشت، تقدیر
پیام: پذیرش سرنوشت
۳۱- سرِ پر ز شرم و بهایی مراست / اگر بی گناهم رهایی مراست
معنی: وجود من سراسر ارزشمند و آراسته به شرم و پاکی است، اگر بیگناه باشم، نجات می یابم.
قلمرو زبانی: بهایی: ارزشمند
قلمرو ادبی: سر: مجاز از “وجود ”
بهایی، رهایی: جناس ناهمسان
را: به معنای «دارندگی»
۳۲- ور ایدون که زین کار هستم گناه / جهان آفرینم ندارد نگاه
معنی: و اگر چنانچه مرا گناهی هست، خداوند مرا از آتش نگه نمیدارد [و آتش مرا میسوزاند].
قلمرو زبانی: ورایدون که: و اگر چنانچه
گناه: اسم به جای صفت به کار رفته است در معنی گناهکار
جهان آفرین: خداوند؛ صفت فاعلی مرکب کوتاه (آفریننده جهان)
جهش ضمیر: مرجع ضمیر ”م” در (جهان آفرینم) سیاوش، نقش مفعول دارد (جهان آفرین مرا نگاه نمی دارد)
۳۳- به نیروی یزدان نیکی دهش / کزین کوه آتش نیابم تپش
معنی: به نیروی یزدان نیکی دهنده، هیچ نگرانی و اضطرابی از این آتش ندارم [و در کمال آرامش و اطمینان از آن میگذرم].
قلمرو زبانی: دهش: واژه وندی (ده + ِـ ش)
نیکی دهش: نیکی کننده
تپش: اضطراب ناشی از گرمی و حرارت، گرمی و حرارت
قلمرو ادبی: کوه آتش: اضافه تشبیهی (آتش: مشبه / کوه: مشبه به)
اغراق
تپش یافتن: کنایه از هراسیدن
۳۴- سیاوش سیه را به تندی بتاخت / نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت
معنی: سیاوش بدون ناراحتی و اندوه، اسب سیاهش را تاخت و آماده جنگ و مقابله با آتش شد.
قلمرو زبانی: سیه: اسب سیاه
بتاخت: بتازاند، بدواند (بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز)
بساخت: آماده و مهیّا شد
قلمرو ادبی: تنگ دل شدن: کنایه از “غمگین شدن”
تندی: ایهام (۱- خشم، ۲- سرعت)
بتاخت، بساخت: جناس ناهمسان
۳۵- ز هر سو زبانه همی بر کشید / کسی خُود و اسپ سیاوش ندید
معنی: آتش از همه طرف زبانه میکشید و کسی نمیتوانست کلاهخود و اسب سیاوش را ببیند. (در آتش ناپدید شد.)
قلمرو ادبی: خُود: کلاهخُود، مجاز از ”سیاوش”
پیام: ارتفاع زیاد آتش
۳۶- یکی دشت با دیدگان پر ز خون / که تا او کی آید ز آتش برون
معنی: همه مردم حاضر در آن دشت (از شدت اندوه) خون می گریستند و انتظار می کشیدند تا ببینند کی سیاوش از آتش بیرون بیاید؟
قلمرو زبانی: دیدگان: چشمها
مرجع او: سیاوش
قلمرو ادبی: دشت: مجاز از ”مردم”
دیده پر از خون: کنایه از شدت “غم و اندوه، خون گریه کردن”
اغراق
۳۷- چو او را بدیدند برخاست غو / که آمد ز آتش برون شاه نو
معنی: مردم وقتی سیاوش را زنده و سالم دیدند، با فریاد گفتند که شاه جوان، به سلامت از آتش بیرون آمد.
قلمرو زبانی: مرجع او: سیاوش
برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز)
غو: فریاد، بانگ و خروش
شاه نو: سیاوش
قلمرو ادبی: نو: ایهام (۱- ولیعهد بودن سیاوش ۲- جوان و جان بازیافته)
غو، نو: جناس ناهمسان
۳۸- چنان آمد اسپ و قبای سوار / که گفتی سمن داشت اندر کنار
معنی: اسب و لباس سیاوش چنان سالم و بدون آسیب بود که گویی در آغوش گلهای یاسمن بوده است (انگار در میان باغ گل بوده است)
قلمرو زبانی: قبا: نوعی لباس بلند مردانه
سمن: یاسمن، گونه ای گل
قلمرو ادبی: سمن در کنار داشتن: کنایه از آرامش و تندرستی و آسیب ندیدن
گفتی: گویی، قید تشبیه
اندر: در
کنار: بغل
اسب، سوار: تناسب
به ویژگی خرق عادت حماسه اشاره دارد.
۳۹- چو بخشایش پاک یزدان بود / دم آتش و آب یکسان بود
معنی: زمانی که بخشایش و آمرزش ایزد پاک شامل حال کسی شود. گرمای آتش و سردی آب با هم برابر می گردد.
قلمرو زبانی: بخشایش: آمرزش
یزدان: ایزد، خداوند
دم: دما و گرما
قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت ابراهیم / آتش، آب: تضاد
۴۰- چو از کوه آتش به هامون گذشت / خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت
معنی: هنگامی که سیاوش از کوه آتش به خوبی به دشت آمد، فریاد شادی و همدردی همه مردم به گوش رسید.
قلمرو زبانی: هامون: دشت
قلمرو ادبی: کوه آتش: اضافه تشبیهی، اغراق
شهر، دشت: مجاز از “مردم” (می توان مجاز نیز در نظر نگرفت؛ زیرا ممکن است که از شهر و دشت فریادی به گوش برسد)
کوه، شهر، دشت: تناسب
واج آرایی: ش
۴۱- همی داد مژده یکی را دگر / که بخشود بر بی گنه دادگر
معنی: مردم به یکدیگر مژده می دادند که خداوندِ عادل به بیگناه رحم کرد. (و او را از آتش حفظ نمود)
قلمرو زبانی: را: حرف اضافه به معنی “به”
دگر (دیگر): نهاد
مژده: مفعول
یکی: متمّم
بخشود: آمرزیدن، از گناه درگذشت (بن ماضی: بخشود، بن مضارع: بخشای)
بیگنه: منظور سیاوش است
دادگر: عادل، منظور خداوند است
قلمرو ادبی: مصراع دوم: متناقض نما (پارادوکس) (از این جهت که شخصی بی گناه ، گناهش بخشوده گردد)
42- همی کَند سودابه از خشم موی / همی ریخت آب و همی خست روی
معنی: سودابه از شدّت خشم و اندوه موهای خود را می کند و اشک (عرق شرم) می ریخت و بر چهره خود چنگ می انداخت.
قلمرو زبانی: خست: زخمی کرد، مجروح کرد (بن ماضی: خست، بن مضارع: خل)
قلمرو ادبی: موی کندن: کنایه از “شدت خشم و اندوه”
آب: مجاز از اشک، عرق شرم
موی، روی: جناس ناهمسان، تناسب
43- چو پیش پدر شد سیاوش پاک / نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک
معنی: هنگامی که سیاوش، بی گناه (یا: با لباس تمیز) نزد پدر رفت و هیچ اثری از دود و آتش و گرد و خاک بر لباس نداشت
قلمرو زبانی: شد: رفت
قلمرو ادبی: پاک: ایهام (۱- پاکیزه ۲- بی گناه)
تناسب: دود، آتش، گرد، خاک
تناسب: آتش، خاک (عناصر چهار گانه)
پاک، خاک: جناس ناهمسان
واج آرایی: صامتهای “پ” و “ش” / نه: واژه آرایی
پیام: بی گناهی سیاوش
۴۴- فرود آمد از اسپ کاووس شاه / پیاده سپهبد پیاده سپاه
معنی: کاووس شاه به احترام سیاوش از اسب به زیر آمد و با پیاده شدنِ شاه، سپاهیان نیز از اسب به زیر آمدند.
قلمرو زبانی: فرود: پایین
سپهبد: منظور کاووس است
قلمرو ادبی: مصراع دوم: واج آرایی صامت “پ”
واژه آرایی: پیاده
سپهبد، سپاه: تناسب، اشتقاق
۴۵- سیاوش را تنگ در بر گرفت / ز کردار بد پوزش اندر گرفت
معنی: (کاووس شاه) سیاوش را محکم در آغوش کشید و از کردار ناپسند خود پوزش خواست.
قلمرو زبانی: تنگ: محکم
بر: آغوش، بغل
کردار بد: منظور ”بدگمانی نسبت به سیاوش”
پوزش: عذرخواهی
اندرگرفت: آغاز کرد
قلمرو ادبی: بر، بد: جناس
قافیه: بر، اندر
گرفت: ردیف
خلاصه داستان درس گذر سیاوش از آتش 12 دوازدهم فارسی دوازدهم
یکی از شورانگیزترین و غم آلوده ترین، داستانهای شاهنامه فردوسی، سوگ سیاوش است. سیاوش فرزند کاووس، شاه خیره سرِ کیانی است که پس از زاده شدن، رستم او را به زابل برده، رسم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم بدو می آموزد.
در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه، به سیاوش دل می بندد؛ امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمی سپارد و به همین دلیل از سوی سودابه متّهم می شود.
سیاوش، برای اثبات بی گناهی خویش از میان آتش می گذرد و از این آزمایش، سرافراز بیرون می آید. پس از چندی، (برای دور ماندن از وسوسههای سودابه و خیره سریهای کاووس) داوطلبانه، از جانب پدر برای جنگ با افراسیاب به سوی توران زمین می رود. افراسیاب گروگانهایی را به نزد او می فرستد و سیاوش آشتی را می پذیرد.
از دیگر سو، کاووس از سیاوش می خواهد که گروگانها را بکشد؛ اما سیاوش نمی پذیرد و به توران پناه می برد. در آنجا با جریره، دخت پیران ویسه (وزیر خردمند افراسیاب) و فرنگیس، دخت افراسیاب ازدواج می کند، از جریره، فرود و از فرنگیس، کیخسرو، زاده می شود. سیاوش دو شهر “گنگ دژ” و”سیاوش گرد” را در توران بنا می نهد.
پس از چندی به تحریک گرسیوز، میانه سیاوش و افراسیاب به تیرگی می گراید و سرانجام، خونِ او در غربت و بی گناهی ریخته می شود.
همچنین بخوانید: جواب تمرین های کارگاه متن پژوهی درس سیزدهم فارسی دوازدهم
توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.
در انتها امیدواریم که مقاله معنی و آرایه های ادبی و زبانی شعر گذر سیاوش از آتش درس 12 دوازدهم ادبیات فارسی دوازدهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.