جواب درس پنجم نگارش هشتم صفحه ۶۱ ، ۶۲ ، ۶۳ ، ۶۴ ، ۶۵ و ۶۶
گام به گام پاسخ و حل تمرین های صفحه 61 ، 62 ، 63 ، 64 ، 65 و 66 درس 5 پنجم کتاب نگارش پایه هشتم
جواب تمرینات درس 5 پنجم نگارش هشتم ؛ در مقاله از بخش آموزش و پرورش ماگرتا با پاسخ و جواب فعالیت های نگارشی و انشا صفحه ۶۱ ، ۶۲ و ۶۳ ، نتیجه بررسی و داوری صفحه ۶۴ ، درست نویسی صفحه ۶۵ و بازنویسی حکایت نگاری صفحه ۶۶ درس پنجم لمس کنیم، ببوییم، بچشیم و بنویسیم کتاب نگارش هشتم متوسطه اول آشنا می شوید. در ادامه با ما همراه باشید.
پاسخ درس بعدی: جواب درس ششم نگارش هشتم
جواب تمرینات فعالیت های نگارشی صفحه ۶۱ درس پنجم نگارش هشتم
🔶 متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که نویسنده در کدام بخش، تحت تأثیر قوّه چشایی، بویایی و لامسه خود قرار گرفته است.
پاسخ: قوه چشایی: مزه خیارشور زیر دندان هایم جا خوش میکرد / روغن کتلت لبم را لیز میکرد / توی سه سوت، ساندویچم را بلعیدم. / برای اولین بار مزه غذا بدون اشک و گریه زیر دندان هایم رفته بود …
قوه لامسه: شکمم قاروقور میکرد و کتلت مچاله، توی دستم باد کرده بود / کتلت، مثل بچه گنجشک مردهای، روی دستم مانده بود.
قوه بویایی: در متن اشارهای به این قوه (حس) نشده است.
جواب صفحه ۶۲ درس پنجم نگارش هشتم
🔶🔶 موضوع های زیر چه حس و حالی به شما می دهد؟ یکی را انتخاب کنید و حس و حال خود را درباره آن، بیان کنید.
- بوی خاک پس از بارش باران
- طعم بستنی یخی
- بوی سیر
- طعم خورشت قورمه سبزی
- برداشتن یک ظرف داغ
- طعم لبوی داغ در یک روز برفی
- حمل یک قالب یخ بدون دستکش
متن در مورد بوی خاک پس از بارش باران
بخش آغازین (مقدمه): یادم میآید چیزی نزدیک به یک سال قبل بود. باران میبارید و با دوستانم مشغول بازی در کوچه بودیم. توپ بازی ما اوج گرفته بود و شدیدتر شدن باران نیز نمیتوانست تاثیری روی آن داشته باشد. خیال میکردیم که این از مسابقات سری اول لیگ قهرمانان اروپاست و اجازه متوقف ساختن آن زیر بارش شدید باران را نیز نداریم!
بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): بارش باران باعث شده بود که حرکات ما کند شود و گویی توپ هم وزن سنگینتری به خود گرفته بود. از این جهت ناچار بودیم که ضربات محکمتری به توپ بزنیم. یکی از این توپها با شدت تمام به من برخورد کرد و روی زمین افتادم. با افتادن من روی زمین، صورتم درست روی خاک باغچه کنار کوچه قرار گرفت. دوستانم دور من حلقه زدند و نگران بودند که چه اتفاقی برایم افتاده است.
من تکان نمیخوردم، اما بر خلاف تصور آنها اتفاق بدی برایم نیفتاده بود. بوی نم خاک که باران مرطوبش ساخته بود، به مشامم وارد شده بود و داشتم از آن لذت میبردم. همین طور خیسی و خنکی خاک روی پوست صورتم برایم دوست داشتنی بود و مایل به ترک آن نبودم. دوستانم با حالتی نگران مرا تکان داده و مرتب اسمم را صدا میکردند و من در دل به آنها میخندیدم.
خاک و بوی رطوبت آن دوست داشتنی بود و آرزو میکردم ساعتها همان جا بمانم. قطرات درشت باران با شدت از آسمان به سمتم میبارید و انگار خاک با باران حرف میزد. لحظه ای رویایی بود و دوست داشتم همان طور ادامه پیدا کند، اما دوستانم سرانجام مرا از زمین بلند کردند. لباسهایم را تکانده و خاکهای آن را پاک کردند. یکی از دوستانم خاک و گل روی صورتم را نیز با یک دستمال پاک کرد.
بخش پایانی (نتیجه گیری): دستمال را از او گرفتم و در جیبم گذاشتم. دوستم تعجب کرد. به او گفتم بوی خاک باران زده را دوست دارم و میخواهم این دستمال گلی را با عطر آن، یادگاری داشته باشم. آن روز تمام شد، اما من دستمال را که از خاک کوچه مرطوب شده و تکههای گل روی آن جای داشت، برای همیشه یادگاری نگه داشته و خواهم داشت.
متن در مورد طعم بستنی یخی
بخش آغازین (مقدمه): دوران کودکی انسان دورانی شیرین و پر از خاطرات ثبت شده ایی است که با جرقه ایی کوچک آن را به دنیای شیرین پرت می کند و غرق می شود از لحظات شیرینش. جرقه ایی مثل طعم بستنی یخی.
بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): بستنی یخی به تنهایی خاطرات بسیاری از پدر و مادر ها و پدربزرگ و مادربزرگ ها و حتی خود ما را تشکیل داده اند. دقیقا بعد از یک روز گرم تابستانی بعد از سپری کردن روزی سرشار از سختی و گرما، خوردن بستنی یخی صفایی دیگر دارد. طعم های مختلفی مثل پرتقالی و فالوده و طالبی و شاتوت به لذت آن می افزاید و صدای قرچ قرچ آن زیر دندان هایمان روح آدم را جلا می بخشد.
طعمش طعم بهشت کوچکی را دارد که با چشیدن مزه ی آن در سرزمین یخی با طعم های مختلف غرق می شویم و طعم آن را در جزء جزء بدن جذب می کنیم و در ذهن و یاد ما این طعم شیرین و یخی ثبت می شود و تبدیل می شود به همان خاطره ی فراموش نشدنی پدران و مادرانمان که دنیای کوچک کودکیمان را شکل می دهند.
طعم بستنی یخی حتی در روزهای سرد زمستانی هم به نوبه ی خود لذتی خاص دارد، مهم آن است که همراه عزیزانت باشی و تنها دلت گرم باشد آن موقع است که حتی بستنی یخی در برف و سرما و زیر باران هم طعم بی نظیری به خود می گیرد اما بسیاری از آدم ها این را کم عقلی می دانند اما به نظر من این خود نوعی تجربه ی فراموش نشدنی خواهد شد اما این نکته که اصل بستنی یخی در تابستان گرم مورد استفاده است قابل انکار نیست آن طعم خود را دارد و این یک نظر شخصی است.
بخش پایانی (نتیجه گیری): دقیقا سال ها بعد زمانی که نوه ی عزیزت از سر و کولت بالا می رود تا تو برایش یک بستنی یخی آن هم در گرمای تابستان بخری. تو در دوران کودکیت و طعم فراموش نشدنی بستنی یخی غرق می شوی و آن زمان است که پی به خوشبختی و حال خوب گذشته ات می بری.
متن در مورد بوی سیر
بخش آغازین (مقدمه): بوی سیر، یکی از آن رایحههایی است که یا دوستش دارید یا از آن فرار میکنید. برای من، این بو همیشه یادآور خاطراتی خاص و احساساتی متناقض است. بوی تند و تیز سیر، وقتی در آشپزخانه پیچیده میشود، گویی فضای خانه را پر از زندگی و انرژی میکند. اما همین بو وقتی روی دستها یا نفسهایمان میماند، گاهی باعث خجالت میشود. در هر حال، بوی سیر بخشی از زندگی روزمرهی ماست و نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): وقتی سیر را پوست میکنم و خرد میکنم، اولین موج از بوی تند آن به مشامم میرسد. این بو، تند و تیز، اما دلنشین است. گویی با هر نفس، انرژیای تازه به من منتقل میشود. وقتی سیر در روغن داغ تفت داده میشود، بوی آن تغییر میکند؛ ملایمتر و خوشبوتر میشود و فضای آشپزخانه را پر از عطر غذاهای خوشمزه میکند. این لحظهها برای من یادآور دورهمیهای خانوادگی و غذاهای خانگی است که با عشق و حوصله پخته میشوند. اما بوی سیر، همیشه خوشایند نیست. گاهی بعد از خوردن غذایی پر از سیر، بوی آن روی دستها و حتی نفسهایمان باقی میماند و این میتواند کمی آزاردهنده باشد. با این حال، حتی این جنبهی کمتر خوشایند سیر هم بخشی از تجربهی زندگی است.
بخش پایانی (نتیجه گیری): بوی سیر، با تمام تندی و شدتاش، بخشی جداییناپذیر از زندگی ماست. این بو، چه در آشپزخانه و چه در غذاها، یادآور خاطرات و احساساتی است که با آنها عجین شدهایم. شاید گاهی اوقات بوی سیر آزاردهنده باشد، اما نمیتوان انکار کرد که این رایحهی تند و تیز، زندگی را پررنگتر و پرجنبوجوشتر میکند. بوی سیر به من یادآوری میکند که گاهی چیزهایی که در نگاه اول آزاردهنده به نظر میرسند، میتوانند بخشی از زیباییهای زندگی باشند.
متن در مورد طعم خورشت قورمه سبزی
بخش آغازین (مقدمه): خورشت قورمه سبزی، یکی از آن غذاهای اصیل ایرانی است که با اولین قاشق، دل و جان را گرم میکند. این خورشت، با ترکیبی از سبزیهای معطر، لوبیا و گوشت، طعمی منحصر به فرد دارد که هر بار خوردنش، یادآور خاطرات و لحظات خوشی است که دور سفرهی خانواده سپری شدهاند. برای من، قورمه سبزی تنها یک غذا نیست، بلکه یک تجربهی حسآمیز است که همهی حواس را درگیر میکند.
بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): وقتی قورمه سبزی روی اجاق میجوشد، عطر سبزیهای تازهی گشنیز، جعفری و تره فضای خانه را پر میکند. این بو، آرامآرام با بوی گوشت و لوبیا ترکیب میشود و اشتها را برمیانگیزد. وقتی اولین قاشق را به دهان میگذارم، طعم غنی و هماهنگ سبزیها، همراه با مزهی لطیف گوشت و لوبیا، کاملم را فرا میگیرد. هر لقمه، ترکیبی از شیرینی سبزیها، نمکاندود بودن گوشت و نرمی لوبیا است که با هم هماهنگ شدهاند. این طعم، نه تنها زبان، بلکه قلب را هم نوازش میدهد. خوردن قورمه سبزی، برای من یادآور دورهمیهای خانوادگی و مهمانیهایی است که با خنده و گفتوگو همراه بودهاند. حتی فکر کردن به آن، حس گرمی و صمیمیت را در من زنده میکند.
بخش پایانی (نتیجه گیری): خورشت قورمه سبزی، تنها یک غذای خوشمزه نیست، بلکه نمادی از فرهنگ و اصالت ایرانی است. این خورشت، با طعم و عطر بینظیرش، نه تنها شکم را سیر میکند، بلکه روح را هم تغذیه میکند. هر بار که قورمه سبزی میخورم، به این فکر میکنم که غذا تنها یک نیاز جسمی نیست، بلکه راهی برای ارتباط با گذشته، خانواده و فرهنگ است. قورمه سبزی، با همهی سادگیاش، یکی از آن غذاهایی است که زندگی را زیباتر و لذیذتر میکند.
متن در مورد برداشتن یک ظرف داغ
بخش آغازین (مقدمه): گاهی اوقات، کوچکترین کارهای روزمره میتوانند حسها و تجربههای جالبی را در ما ایجاد کنند. یکی از این کارها، برداشتن یک ظرف داغ از روی اجاق است. این عمل ساده، نه تنها نیازمند دقت و سرعت است، بلکه میتواند لحظهای پر از هیجان و حتی کمی ترس را ایجاد کند. برای من، برداشتن یک ظرف داغ همیشه ترکیبی از این احساسات بوده است.
بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): وقتی دستکش آشپزی را به دست میگیرم و به سمت ظرف داغ روی اجاق میروم، اولین چیزی که احساس میکنم، گرمای شدیدی است که از فاصلهی دور به دستهایم میرسد. با احتیاط دستهایم را به سمت دستههای ظرف میبرم و سعی میکنم تعادلم را حفظ کنم. لحظهای که دستهایم به دستههای ظرف میرسد، گرمای شدیدتری را احساس میکنم که حتی از طریق دستکش هم قابل لمس است. با سرعت و دقت، ظرف را بلند میکنم و سعی میکنم آن را به آرامی روی میز یا سینک بگذارم. در این لحظه، تمام وجودم متمرکز بر این است که ظرف را محکم بگیرم و آن را به سلامت جابهجا کنم. حتی بعد از گذاشتن ظرف، دستهایم هنوز گرمای آن را احساس میکنند و ضربان قلبم کمی تندتر شده است.
بخش پایانی (نتیجه گیری): برداشتن یک ظرف داغ، اگرچه کار سادهای به نظر میرسد، اما میتواند لحظهای پر از هیجان و تمرکز باشد. این عمل به من یادآوری میکند که حتی در کوچکترین کارها هم باید دقت و احتیاط به خرج داد. هر بار که ظرف داغی را برمیدارم، به این فکر میکنم که زندگی هم گاهی مانند این ظرف داغ است؛ نیازمند تعادل، سرعت و دقت تا بتوانیم از پس چالشهای آن برآییم. این تجربههای کوچک، به من یاد میدهند که در هر لحظه، هوشیار و آماده باشم.
متن در مورد طعم لبوی داغ در یک روز برفی
بخش آغازین (مقدمه): زمستان، فصل برف و سرما، همیشه با خودش لذتهای خاصی به همراه میآورد. یکی از این لذتها، خوردن لبوی داغ در یک روز برفی است. وقتی برف آرامآرام از آسمان میبارد و زمین را سفیدپوش میکند، هیچ چیزی به اندازهی یک لبوی داغ و شیرین نمیتواند حال دلت را خوب کند. این طعم و حس، ترکیبی از گرمای دلنشین و شیرینی سادهای است که در خاطرهها میماند.
بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): وقتی در یک روز برفی، دستهایم را دور لیوان داغ لبوی بخارکرده میگیرم، اولین جرعهها گرمای مطبوعی را به وجودم منتقل میکند. طعم شیرین و ملایم لبو، همراه با کمی آبلیموی تازه، کاملم را پر از شادی میکند. هر قاشق که میخورم، گرمای لبو از درونم را میگیرد و سرمای بیرون را فراموش میکنم. برفهایی که آرام روی شیشهها مینشینند و صدای خرد شدنشان زیر پا، همراه با طعم لبو، لحظهای را میسازد که انگار زمان برای چند دقیقه متوقف شده است. این لحظات ساده، اما عمیقاً آرامبخش هستند و یادآور میشوند که گاهی کوچکترین چیزها میتوانند بیشترین لذت را به ما بدهند.
بخش پایانی (نتیجه گیری): لبوی داغ در یک روز برفی، تنها یک خوراکی ساده نیست، بلکه یک تجربهی حسی کامل است. این طعم و حس، گرمای دلنشین و شیرینی سادهای است که در خاطرهها ثبت میشود. هر بار که در یک روز سرد زمستانی لبوی داغ میخورم، به این فکر میکنم که زندگی پر از این لحظات کوچک و زیباست که اگر با دقت به آنها توجه کنیم، میتوانند روزمان را شیرینتر و گرمتر کنند. لبو، با همهی سادگیاش، یادآور میشود که گاهی بهترین چیزها در سادهترین لحظات نهفتهاند.
متن در مورد حمل یک قالب یخ بدون دستکش
بخش آغازین (مقدمه): گاهی اوقات، کارهایی که به نظر ساده میرسند، میتوانند تجربههایی به یاد ماندنی و حتی دردناک را برایمان رقم بزنند. یکی از این کارها، حمل یک قالب یخ بدون دستکش است. این عمل، که شاید در نگاه اول بیخطر به نظر برسد، میتواند حسها و احساساتی را در ما ایجاد کند که هرگز فراموششان نخواهیم کرد. برای من، حمل یک قالب یخ بدون دستکش، تجربهای بود که درسهای زیادی به من داد.
بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): وقتی تصمیم گرفتم قالب یخ را بدون دستکش بردارم، فکر نمیکردم که این کار تا این حد سخت باشد. با اعتماد به نفس، دستهایم را به سمت قالب یخ دراز کردم و آن را محکم گرفتم. در همان لحظه، سرمای شدید و تیز یخ، مانند هزاران سوزن کوچک، به پوست دستهایم نفوذ کرد. درد سریعاً در انگشتها و کف دستهایم پخش شد و من را مجبور کرد که سریعتر از آنچه برنامهریزی کرده بودم، قالب یخ را جابهجا کنم. هر قدم که برمیداشتم، سرمای یخ بیشتر به دستهایم میچسبید و دردش بیشتر میشد. حتی بعد از گذاشتن قالب یخ در جای مورد نظر، دستهایم هنوز سرد و بیحس بودند و گرم کردن آنها چند دقیقهای طول کشید.
بخش پایانی (نتیجه گیری): حمل یک قالب یخ بدون دستکش، تجربهای بود که به من یادآوری کرد گاهی اوقات، حتی سادهترین کارها هم میتوانند چالشبرانگیز و دردناک باشند. این تجربه به من آموخت که همیشه باید برای انجام کارها آماده باشم و از ابزارهای مناسب استفاده کنم. هر بار که به این خاطره فکر میکنم، به این نتیجه میرسم که زندگی هم گاهی مانند حمل آن قالب یخ است؛ اگر بدون آمادگی و احتیاط قدم برداریم، ممکن است با درد و سختی مواجه شویم. اما با یادگیری از این تجربهها، میتوانیم در آینده بهتر عمل کنیم.
پاسخ نتیجه برسی و داوری صفحه ۶۴ درس ۵ نگارش هشتم
🔶🔶🔶 یکی از نوشتههای تمرین ٢ را انتخاب کنید و آن را بررسی و نقد کنید.
پاسخ: نوشته پیشنویس دارد، نشانههای نگارشی رعایت شده است. نویسنده با حاشیه نویسی و درست نویسی توجه کرده است. متن مقدمه، میانه و بخش پایانی دارد.
جواب درست نویسی صفحه ۶۵ درس ۵ نگارش هشتم
🟪 دانش آموز نتیجه آزمایشهای علوم را برای معلم بیان کرد.
🟪 دانش آموز نتیجه آزمایشات علوم را برای معلم بیان کرد.
جمله اول درست است. «آزمایش» واژهای فارسی است و با نشانه فارسی «ها» جمع بسته میشود. کلماتی چون «گرایش، پیشنهاد، گزارش، فرمایش» فارسی هستند و بهتر است در کاربرد آنها به این نکته توجه کنیم.
🔶 جمله های زیر را ویرایش کنید:
🟪 گزارشات زیادی از توانایی نویسندگی دانش آموزان به دست ما رسیده است.
پاسخ: گزارش های زیادی از توانایی نویسندگی دانش آموزان به دست ما رسیده است.
🟪 در شهر شیراز، باغات زیبایی پر از درخت نارنج، وجود دارد.
پاسخ: در شهر شیراز، باغهای زیبایی پر از درخت نارنج، وجود دارد.
جواب بازنویسی حکایت نگاری صفحه ۶۶ درس پنجم نگارش هشتم
🔶 حکایت زیر را به زبان ساده امروز، بازنویسی کنید.
متن حکایت : حاکمی دو گوشش ناشنوا شد مداوای طبیبان هم اثری نکرد. حاکم از این پیش آمد که باعث شد او دیگر صدای هیچ مظلومی را نشنود، بسیار ناراحت بود و نمی دانست چه کند. روزی شخص دانا این از دست رفت و با اشاره به کمک نوشتن به او گفت: ای سلطان چرا غمگین هستید؟ شما یکی از اعضای خود را از دست داده اید خداوند به شما حس دیگری هم داده است که سالم اند، آنها را به کار بگیر. حاکم کی اندیشید و گفت: راست می گویی، من از نعمت های دیگر غافل بوده ام.
باز نویسی حکایت صفحه ۶۶ درس پنجم نگارش هشتم
بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد : روزی روزگاری در یکی از شهرها پادشاهی بود که به مردمان فقیر کمک میکرد. پادشاه یک روز که از خواب بلند شد و رفت که به فقرا کمک کند، که ناگهان فهمید دیگر هیچ صدایی را نمیشنود و طبیب ها را فرا خواندند تا او را درمان کنند. اما طبیبان هر چه تلاش کردند نتوانستند پادشاه را معالجه کنند. تا اینکه شخص دانایی از آن شهر میگذشت و حال پادشاه را که فهمید به پیش پادشاه رفت و خواندن و نوشتن را به پادشاه آموخت و به پادشاه گفت فقط یکی از حسهای خود را از دست دادهای و خداوند به شما حواس دیگری هم داده که میتوانی با کمک آنها به فقیران کمک کنی. پادشاه کمی فکر کرد و گفت آری تو درست میگویی من از نعمتهای دیگر غافل بودهام.
بازنویسی دیگر: روزی مرد خردمندی به شهری زیبا سفر کرد که در آن حاکمی دلسوز و مهربان بر مردم حکومت میکرد. مرد خردمند در خیابانهای شهر قدم میزد که متوجه شد مردم با چهرههای غمگین و اشکآلود در حال گریه و زاری هستند. از آنها پرسید: «چه اتفاقی افتاده است؟» مردم پاسخ دادند: «حاکم ما بیمار شده و دیگر نمیتواند مانند گذشته به داد مظلومان برسد.»
مرد خردمند به سمت قصر حرکت کرد و پس از گذشتن از دروازهها و موانع، بالاخره توانست به حضور حاکم برسد. او با استفاده از اشاره و نوشتن، از حاکم پرسید: «چرا اینقدر ناراحت هستید؟» حاکم پاسخ داد: «از این ناراحتم که دیگر نمیتوانم صدای مردم مظلوم را بشنوم و به آنها کمک کنم.»
مرد خردمند با لبخندی آرام گفت: «شما هنوز نعمتهای بزرگی دارید که خداوند به شما عطا کرده است. شما میتوانید ببینید و از بسیاری دیگر از موهبتهای زندگی بهرهمند شوید.» حاکم با شنیدن این سخنان، به فکر فرو رفت و دریافت که حتی در شرایط سخت نیز میتوان با نگاهی مثبت به زندگی ادامه داد و از نعمتهایی که دارد، قدردانی کند.
پاسخ درس قبلی: جواب درس چهارم نگارش هشتم
توجه: شما دانش آموزان عزیز اگر می خواهید به راحتی به جواب های نگارش هشتم دسترسی داشته باشید، تنها کافیه جواب درس مورد نظرتان را به همراه عبارت « ماگرتا » در گوگل جست و جو کنید.
در این مقاله جواب تمرینات فعالیت های درس 5 پنجم کتاب نگارش هشتم را به صورت کامل بررسی کردیم، شما دانش آموزان عزیز می توانید از قسمت دیدگاه، نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.
دمتون گرم خیلی خیلی خوب است. دمتون گرم😍😍🤩
ممنون از تون
عالین
واقعا عالیه ممنون
واقعا عالی
عالی بود من همیشه به این سایت میایم و امید وارم همیشه اینجوری باشه ممنون خلاصه بگم عالی بود 🌺🌺🌺❤️❤️❤️❤️
عالی هستن مطالب هاتون خیلی بددرد بخور هستن خیلی خیلی م
نوون
خلاصه بگم عالی بود ممنون ❤️🖤