ادبیاتفرهنگ و هنر

جواب تمرینات درس پنجم نگارش هشتم صفحه ۶۱ ، ۶۲ ، ۶۵ و ۶۶

گام به گام پاسخ و حل تمرین های صفحه 61 ، 62 ، 65 و 66 درس 5 پنجم کتاب نگارش پایه هشتم

جواب تمرینات صفحه ۶۱ ، ۶۲ ، ۶۵ و ۶۶ درس ۵ پنجم نگارش هشتم ؛ در مقاله از بخش آموزش و پرورش ماگرتا با پاسخ و جواب فعالیت های نگارشی و انشا صفحه 61 و 62 ، درست نویسی صفحه 65 و بازنویسی حکایت نگاری صفحه 66 درس پنجم کتاب نگارش هشتم متوسطه اول آشنا می شوید. در ادامه با ما همراه باشید.

همچنین بخوانید: جواب صفحه ۵۲ ، ۵۳ ، ۵۵ و ۵۶ درس چهارم نگارش هشتم
و
جواب درس ششم نگارش هشتم

پاسخ تمرین های صفحه ۶۱ ، ۶۲ ، ۶۵ و ۶۶ درس پنجم نگارش هشتم
جواب تمرینات صفحه ۶۱ ، ۶۲ ، ۶۵ و ۶۶ درس پنجم نگارش هشتم

جواب تمرینات فعالیت های نگارشی صفحه 61 درس پنجم نگارش هشتم

متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که نویسنده در کدام بخش، تحت تأثیر قوّه چشایی، بویایی و لامسه خود قرار گرفته است. (متن صفحه 61)

پاسخ: کتلت مچاله توی دستم باد کرده بود. دلم می خواست همین جوری که مزه خیارشور زیر دندان هایم جا خوش می کرد و روغن کتلت لبم را لیز می کرد، به هیچ چیز فکر نکنم، به هیچ چیز مسخره ای که اشتهایم را کور کند. کتلت، مثل بچّه گنجشک مرده ای، روی دستم مانده بود.

بی اختیار زبانم را چسباندم به پشت دندان هایم و انگشت کوچکم را گذاشتم توی دهانم. پشت گردنم توی دست ناظم بود. برای اولین بار مزه غذا بدون اشک و گریه زیر دندان هایم رفته بود.

جواب صفحه ۶۲ درس پنجم نگارش هشتم

موضوع های زیر چه حس و حالی به شما می دهد؟ یکی را انتخاب کنید و حس و حال خود را درباره آن، بیان کنید.

  • بوی خاک پس از بارش باران
  • طعم بستنی یخی
  • بوی سیر
  • طعم خورشت قورمه سبزی
  • برداشتن یک ظرف داغ
  • طعم لبوی داغ در یک روز برفی
  • حمل یک قالب یخ بدون دستکش

نکته: در این بخش به عنوان نمونه، متن دو مورد از موضوع های گفته شده را برایتان آماده کرده ایم.

متن در مورد بوی خاک پس از بارش باران

بخش آغازین (مقدمه): یادم می‌آید چیزی نزدیک به یک سال قبل بود. باران می‌بارید و با دوستانم مشغول بازی در کوچه بودیم. توپ بازی ما اوج گرفته بود و شدیدتر شدن باران نیز نمی‌توانست تاثیری روی آن داشته باشد. خیال می‌کردیم که این از مسابقات سری اول لیگ قهرمانان اروپاست و اجازه متوقف ساختن آن زیر بارش شدید باران را نیز نداریم!

بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): بارش باران باعث شده بود که حرکات ما کند شود و گویی توپ هم وزن سنگین‌تری به خود گرفته بود. از این جهت ناچار بودیم که ضربات محکم‌تری به توپ بزنیم. یکی از این توپ‌ها با شدت تمام به من برخورد کرد و روی زمین افتادم. با افتادن من روی زمین، صورتم درست روی خاک باغچه کنار کوچه قرار گرفت. دوستانم دور من حلقه زدند و نگران بودند که چه اتفاقی برایم افتاده است.

من تکان نمی‌خوردم، اما بر خلاف تصور آن‌ها اتفاق بدی برایم نیفتاده بود. بوی نم خاک که باران مرطوبش ساخته بود، به مشامم وارد شده بود و داشتم از آن لذت می‌بردم. همین طور خیسی و خنکی خاک روی پوست صورتم برایم دوست داشتنی بود و مایل به ترک آن نبودم. دوستانم با حالتی نگران مرا تکان داده و مرتب اسمم را صدا می‌کردند و من در دل به آن‌ها می‌خندیدم.

خاک و بوی رطوبت آن دوست داشتنی بود و آرزو می‌کردم ساعت‌ها همان جا بمانم. قطرات درشت باران با شدت از آسمان به سمتم می‌بارید و انگار خاک با باران حرف می‌زد. لحظه ای رویایی بود و دوست داشتم همان طور ادامه پیدا کند، اما دوستانم سرانجام مرا از زمین بلند کردند. لباس‌هایم را تکانده و خاک‌های آن را پاک کردند. یکی از دوستانم خاک و گل روی صورتم را نیز با یک دستمال پاک کرد.

بخش پایانی (نتیجه گیری): دستمال را از او گرفتم و در جیبم گذاشتم. دوستم تعجب کرد. به او گفتم بوی خاک باران زده را دوست دارم و می‌خواهم این دستمال گلی را با عطر آن، یادگاری داشته باشم. آن روز تمام شد، اما من دستمال را که از خاک کوچه مرطوب شده و تکه‌های گل روی آن جای داشت، برای همیشه یادگاری نگه داشته و خواهم داشت.

متن در مورد طعم بستنی یخی

بخش آغازین (مقدمه): دوران کودکی انسان دورانی شیرین و پر از خاطرات ثبت شده ایی است که با جرقه ایی کوچک آن را به دنیای شیرین پرت می کند و غرق می شود از لحظات شیرینش. جرقه ایی مثل طعم بستنی یخی.

بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): بستنی یخی به تنهایی خاطرات بسیاری از پدر و مادر ها و پدربزرگ و مادربزرگ ها و حتی خود ما را تشکیل داده اند. دقیقا بعد از یک روز گرم تابستانی بعد از سپری کردن روزی سرشار از سختی و گرما، خوردن بستنی یخی صفایی دیگر دارد. طعم های مختلفی مثل پرتقالی و فالوده و طالبی و شاتوت به لذت آن می افزاید و صدای قرچ قرچ آن زیر دندان هایمان روح آدم را جلا می بخشد.

طعمش طعم بهشت کوچکی را دارد که با چشیدن مزه ی آن در سرزمین یخی با طعم های مختلف غرق می شویم و طعم آن را در جزء جزء بدن جذب می کنیم و در ذهن و یاد ما این طعم شیرین و یخی ثبت می شود و تبدیل می شود به همان خاطره ی فراموش نشدنی پدران و مادرانمان که دنیای کوچک کودکیمان را شکل می دهند.

طعم بستنی یخی حتی در روزهای سرد زمستانی هم به نوبه ی خود لذتی خاص دارد، مهم آن است که همراه عزیزانت باشی و تنها دلت گرم باشد آن موقع است که حتی بستنی یخی در برف و سرما و زیر باران هم طعم بی نظیری به خود می گیرد اما بسیاری از آدم ها این را کم عقلی می دانند اما به نظر من این خود نوعی تجربه ی فراموش نشدنی خواهد شد اما این نکته که اصل بستنی یخی در تابستان گرم مورد استفاده است قابل انکار نیست آن طعم خود را دارد و این یک نظر شخصی است.

بخش پایانی (نتیجه گیری): دقیقا سال ها بعد زمانی که نوه ی عزیزت از سر و کولت بالا می رود تا تو برایش یک بستنی یخی آن هم در گرمای تابستان بخری. تو در دوران کودکیت و طعم فراموش نشدنی بستنی یخی غرق می شوی و آن زمان است که پی به خوشبختی و حال خوب گذشته ات می بری.

جواب درست نویسی صفحه 65 درس 5 نگارش هشتم

جمله های زیر را ویرایش کنید:

گزارشات زیادی از توانایی نویسندگی دانش آموزان به دست ما رسیده است.

پاسخ: گزارش های زیادی از توانایی نویسندگی دانش آموزان به دست ما رسیده است.

در شهر شیراز، باغات زیبایی پر از درخت نارنج، وجود دارد.

پاسخ: در شهر شیراز، باغ های زیبایی پر از درخت نارنج، وجود دارد.

جواب بازنویسی حکایت نگاری صفحه ۶۶ درس پنجم نگارش هشتم

حکایت زیر را به زبان ساده امروز، بازنویسی کنید.

حکایت : حاکمی دو گوشش ناشنوا شد مداوای طبیبان هم اثری نکرد. حاکم از این پیش آمد که باعث شد او دیگر صدای هیچ مظلومی را نشنود، بسیار ناراحت بود و نمی دانست چه کند. روزی شخص دانا این از دست رفت و با اشاره به کمک نوشتن به او گفت: ای سلطان چرا غمگین هستید؟ شما یکی از اعضای خود را از دست داده اید خداوند به شما حس دیگری هم داده است که سالم اند، آنها را به کار بگیر. حاکم کی اندیشید و گفت: راست می گویی، من از نعمت های دیگر غافل بوده ام.

باز نویسی حکایت صفحه 66 درس پنجم نگارش هشتم

بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد :

روزی روزگاری در یکی از شهر ها پادشاهی بود که به مردمان فقیر کمک می کرد. پادشاه یک روز که از خواب بلند شد و رفت که به فقرا کمک کند، که ناگهان فهمید دیگر هیچ صدایی را نمی شنود و طبیب ها را فرا خواندند تا او را درمان کنند. اما طبیبان هر چه تلاش کردند نتوانستند پادشاه را معالجه کنند. تا اینکه شخص دانایی از آن شهر می گذشت و حال پادشاه را که فهمید به پیش پادشاه رفت و خواندن و نوشتن را به پادشاه آموخت و به پادشاه گفت فقط یکی از حس های خود را از دست داده ای و خداوند به شما حواس دیگری هم داده که میتوانی با کمک آنها به فقیران کمک کنی. پادشاه کمی فکر کرد و گفت آری تو درست میگویی من از نعمت های دیگر غافل بوده ام.

همچنین بخوانید: جواب فعالیت های درس سوم نگارش هشتم

توجه: شما دانش آموزان عزیز اگر می خواهید به راحتی به جواب های نگارش هشتم دسترسی داشته باشید، تنها کافیه جواب درس مورد نظرتان را به همراه عبارت « ماگرتا » در گوگل جست و جو کنید.

در این مقاله جواب تمرینات فعالیت های صفحه 61 ، 62 ، 65 و 66 درس 5 پنجم کتاب نگارش هشتم را به صورت کامل بررسی کردیم، شما دانش آموزان عزیز می توانید از قسمت دیدگاه، نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

‫7 دیدگاه ها

  1. عالی بود من همیشه به این سایت میایم و امید وارم همیشه اینجوری باشه ممنون خلاصه بگم عالی بود 🌺🌺🌺⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده + هفت =