مطلب پیشنهادی :
ad
+
ادبیاتفرهنگ و هنر

توصیف حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش نگارش هشتم

انشا در مورد حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش با مقدمه و نتیجه گیری

انشا درباره توصیف حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش از فعالیت نگارشی درس 5 صفحه 62 با مقدمه و نتیجه را می توانید در ادامه در بخش آموزش و پرورش ماگرتا مطالعه فرمایید.

مطلب پیشنهادی: توصیف حس و حال بوی سیر نگارش هشتم

توصیف حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش نگارش هشتم

انشا کوتاه درباره حمل یک قالب یخ بدون دستکش

مقدمه : در این جهان مشاغل مختلفی وجود دارد که هر کدام سختی خاص خود را دارد، حمل قالب یخ نیز یکی از همین مشاغل است و به نظر من جزو سخت ترین کارهایی است که تا به حال دیده‌ام زیرا انسان برای انجام آن باید خیلی سختی بکشد.

بدنه : دیدن پیرمرد با دستان یخ زده‌اش، در آن سرمای زمستانی و لبخندی که با چند اسکناس روی لبانش بود، بسیار خوب و دلگرم کننده بود. اما وقتی میزان یخ زدگی انگشتانش را تصور کردم خیلی ناراحت شدم و برای چند لحظه دلم لرزید. کاش می توانستم در آن لحظه جلوی سرمای بی رحم یخ بایستم و به پیرمرد کمک کنم و از گرمای قلبم که مانند چشمه بود برای گرم کردن دستانش استفاده کنم.

نتیجه گیری : تجربه‌های سخت همیشه تلخ نمی‌شوند، گاهی اوقات تجربه‌های سخت به خاطرات شیرین و فراموش نشدنی تبدیل می‌شوند و می توانیم از آن ها چیزهای خوبی یاد بگیریم.

توصیف حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش

یک روز در مدرسه با دوستانمان جشنی داشتیم و هرکس وظیفه ای را بر عهده داشت و من هم مسئول آوردن یک تکه یخ بزرگ بودم! من آنقدر عجله داشتم و ذوق زده بودم که یخ را بدون دستکش برداشتم، در ابتدا فقط سرمای معمولی را حس می کردم اما وقتی از حیاط مدرسه گذشتم فکر می کردم دستانم در حال سوختن هستند و دیگر نمی توانستم به راهم ادامه دهم، از طرفی فقط همین یک تکه یخ را داشتیم و نباید آن را زمین می انداختم.

خلاصه عجیب گرفتار شده بودم و کسی هم در آن اطراف نبود که از او کمک بگیریم. در نهایت به هزار مصیبت تکه یخ را به آرامی با انگشتانم به ساعدم فشار می دادم تا احساس سوزش انگشتانم برطرف شود تا اینکه به سالن مدرسه رسیدم و قالب یخ را شستم تا بهداشتی و تمیز شود. سپس با کمک دوستانم یخ را داخل ظرف بزرگ شربت آلبالو انداختیم تا خنک شود. چه شربتی شود!

سپس به آبدارخانه رفتم و با حرارت شعله چند دقیقه انگشت‌هایم را گرم کردم تا سوزش آن کم تر شود و در همین حال دوستانم نیز به من می خندیدند. من هم چاره ای جز خندیدن با آنها نداشتم! خلاصه روز قشنگ و یخی ای در روز گرم بهاری داشتیم!

همچنین بخوانید:
توصیف حس و حال طعم لبوی داغ در یک روز برفی
و
توصیف حس و حال بوی خاک پس از بارش باران

⭕️ به پایان متن های انشا درباره توصیف حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش نگارش هشتم رسیدیم، اگر شما نیز دیدگاهی در این رابطه دارید حتما آن را از بخش نظرات با ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.

موسوی پوران

هم‌بنیانگذار مجله ماگرتا ، زندگی ۲۴ ساعته روی خط آنلاین دهکده جهانی وب . تحلیلگر و متخصص تولید محتوای با ارزش و با کیفیت هستم و ۸ سالی می شود که وارد دنیای دیجیتال شدم. مدیر تیم تحقیق و توسعه شرکت هستم. بالاترین لذت برای من انجام کار تیمی ست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

8 + 10 =