انشا در مورد خش خش برگ ها ♨️+ کوتاه و با مقدمه و نتیجه گیری
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد صدای خش خش برگها با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا در مورد خش خش برگ ها : چه قدر آرام آرام از روی درخت می افتند. با صدایی کم و بی ناز و من چه قدر این برگ ریزان را دوست دارم. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا همراه ما باشید.
انشا پیشنهادی : انشا در مورد خاطره یک روز بارانی
انشا در مورد صدای خش خش برگ ها
مقدمه: خش خش را می شنوم که چگونه زیرپای عابران له می شوند و صدایشان دل را به درد می آورد. و من چه قدر این درد را حس می کنم. همان برگهایی که بهار همراه عروس بهار از راه رسیدند، حال دیگر زیر پای عابران خورد می شوند و با قدم زدن عاشقان موسیقی می نوازند.
بدنه : پادشاه فصل ها همراه خدم و حشم از راه می رسد، مهر با کلی ناز وعشوه ازراه می رسد و کم کم تاج رنگین تابستان را از سر برداشته و به سر پاییز می گذارد. چه قدر این خنکای مرموز را دوست دارم.
کم کم درختان بید و نارون و کاج در حوالی پاییز جشن تاج گذاری دارند و من می دانم که به زودی این فصل عاشق جشن عشاق را برگزار می کند. روزی که نیمکت ها پر از حضور عاشقان می شود، صدایی نرم نرم خش خش برگها را می شنوی، صدایی غریب که انگار در دوردست ها نجوای دل زده می شود و من همچنان در حوالی مهتاب جشن برگ ریزان را قاب می گیرم.
کم کم برگها هم از راه می رسند و من با تمام لذت صدای انها را به گوش فلک می رسانم. روزی که پاییز یا بهار عاشق مرا به مهمانی برگهای قرمز و اخرایی دعوت کرد، روزی که خورشید هم تسلیم زیبایی پاییز می گردد و من خاطره را به دست خورشید می نویسم.
روزهایی پر از عشق در حوالی برگهای ریخته شده رقم خورد و من همچنان در حوالی پاییز قدم می زدم. چه قدر این صحنه جذاب است که پاییز هم خودش از این همه جذابیت در رویا و بهت است.
نتیجه گیری: شکر خالق زیبایی و عاشقی را که با پس زمینه نقاشی برگها، پاییز را به حوالی خورشید مهمان می کند و من چه زود این روزهای خوب و خوش برگ ریزان را به آلبوم ذهنم می سپارم.
خدای این همه جذابیت را شکر که بی رنگ و تابلو همه چیز را چنین زیبا خلق کرده است. من از دیدن این همه رنگ و زیبایی همه را از درخشش نور بی مثال تو می دانم.
انشاء در مورد صدای خش خش برگ های پاییزی
مقدمه: کم کم با حکایت های جذاب و زیبا از راه می رسند و هر درختی حکایتی با خود دارد و من چه قدر زیبا و جذاب این مهمانی را دعوتم. نم نم برگها به زیر پای عابران و عاشقان می ریزند و دفتر خاطرات یک ساله طبیعت را می بندند و گاهی تک برگ هایی هم داخل حوض می افتند و خط آینه را می شکنند.
بدنه: خش خش برگها هم مناجات پاییز است که در حوالی خانه دلها رخ می دهد. کم کم سبدی سرخ وزرد با دسته های چوبی و زیبا از راه می رسند. من هر برگ را می بینم که در از رو به روی خورشید می گذرند و رنگ عوض می کنند.
من و دوستم در حالی که از روزهای خوب و دلچسب پاییز حرف می زنیم کم کم به جشن برگها می رویم و عاشقانه دل را به دست پاییز می سپاریم. چه قدر این صدای بی ادعای برگ ها را می شنوم که ریز ریز می شوند تا کلکسیون پاییز کامل شود.
شاید این صدا هم تسبیح خداوند است و ما نمی دانیم و خدا می داند که چه قدر کاروان برگها بی ادعا و عاشقانه از راه می رسند. خش خش برگها یعنی حمد خدا و بازگویی قصه لیلی و مجنون که چه قدر بی دغدغه قصه عشق را باز گو می کنند.
عابران و مسافران پاییزی از راه می رسند و کم کم به بزم پاییزی می رسند و آنجا جشن تولد یلدای عزیز را به دست تاریخ می سپارند. خدای برگها و پاییز تو را شکر که این همه نعمت و عشق را ارزانی داشته اید. همه خاطرات کودکی من در حوالی باغی بود که یک تابی روان بسته شده بود و من با تکان دادن های دو عاشق تاب می خوردم.
صدای آن دو را خوب به یاد دارم که می گفتند سال بعد این موقع جشن وصال است. نمی دانم سال بعدی در کار بود یا نبود. اما روزگار صدای خش خش این برگها را شاهد عقدشان کرد و عشق آغاز شد.
نتیجه گیری: خدای برگ و رنگ و تگرگ، خدای ابر و باد و باران تو را سپاس که چنین بی دریغ همه چیز را دراختیار همگان قرار دادی، خدای تابستان و پاییز و دشت و کوه ودریا تو را بسیار سپاس که این همه زیبایی از هنر توست. خدایا شکرت.
انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد حفظ محیط زیست
و
انشا در مورد پاییز
☑️ به پایان انشا درباره خش خش برگ ها رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.