ادبیاتفرهنگ و هنر

معنی و آرایه های درس اول شکر نعمت فارسی دوازدهم + معنی کلمات

گام به گام معنی واژگان و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی شعر و متن درس شکر نعمت 1 یکم ادبیات فارسی دوازدهم

معنی و ارایه های درس اول شکر نعمت فارسی دوازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی متن درس ۱ اول شکر نعمت کتاب ادبیات فارسی ۳ دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.

بعدی: معنی و پیام گنج حکمت گمان فارسی دوازدهم
معنی شعر مست و هشیار درس دوم فارسی دوازدهم
جواب سوالات کارگاه متن پژوهی درس دوم فارسی دوازدهم
معنی شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم

معنی و آرایه های درس اول شکر نعمت فارسی دوازدهم

معنی و ارایه های ادبی و زبانی درس شکر نعمت اول فارسی دوازدهم

در زیر می توانید معنی و قلمروهای ادبی و زبانی شعر درس 1 اول شکر نعمت فارسی دوازدهم را مشاهده نمایید:

منت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت.

معنی: سپاس ویژه خداوند است (گرامی و بزرگ) که بندگی اش موجب نزدیکی به اوست و سپاس گزاری اش سبب نعمت.

قلمرو زبانی: منّت: نیکویی، سپاس، شکر، جمع آن: مِنَن
منت خدای را: «را» حرف اضافه در معنی برای
به شکر اندرش: دو حرف اضافه برای یک متمم، «در شکرش»
عزّ و جلّ: گرامی، بزرگ و بلند مرتبه است؛ بعد از ذکر نام خداوند به کار می‌رود
قربت: نزدیکی (غربت: دوری)

قلمرو ادبی: قربت، نعمت: سجع  متوازی (رشته انسانی)
طاعتش موجب قربت است: تلمیح به آیه شریفه «واسجد و اقترب»
مزید: افزونی، زیادی
و به شکر اندرش مزید نعمت: تلمیح به آیه شریفه «لئن شکرتم لازیدنکم»
نمونه نثر مسجّع

پیام: فرمانبرداری موجب نزدیک به خداوند است

هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب.

معنی: هر نفسی که فرو می رود یاری دهنده زندگی است و هنگامی که بیرون می آید شادی بخش جان ماست. پس در هر نفسی دو نعمت موجود دارد و برای هر نعمتی شکری واجب می‌گردد.

قلمرو زبانی: نفس: دم
برمی آید: بالا می آید
ممدّ: یاری رساننده، مدد کننده
حیات: زندگی (حیاط: حیاط خانه)
مفرّح: شادی بخش، فرح انگیز
ذات: سرشت، گوهره

قلمرو ادبی: حیات، ذات: سجع
فرو می رود، بر می آید: تضاد

پیام: وجوب شکرگزاری از خدا

از دست و زبان که بر آید / کز عهده شکرش به در آید

معنی: از توانایی و قدرت چه کسی برمی آید که از خداوند سپاس گزاری کند.

قلمرو ادبی: وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (رشته انسانی)
دست، زبان: تناسب 
دست: مجاز از کردار
زبان: مجاز از گفتار
برآید، درآید: جناس ناهمسان
از دست و زبان کسی بر آمدن: کنایه از توانایی داشتن
پرسش انکاری
بیت: دو جمله

پیام: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا

«اِعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ».

معنی: ای خاندان داوود سپاس خداوند را گزارید و بندگان شکرکننده ام اندک اند.

قلمرو ادبی: سعدی آیۀ قرآن را تضمین کرده است
شکر و شکور: اشتشاق

پیام: وجوب شکرگزاری از خدا

بنده همان به که ز تقصیر خویش / عذر به درگاه خدای آورد

معنی: همان بهتر که انسان به خاطر گناه و کوتاهی اش از خداوند پوزش بخواهد.

قلمرو زبانی: به: بهتر
تقصیر: کوتاهی، گناه
عذر: پوزش
حذف فعل «است» به قرینه معنایی در مصراع اول

قلمرو ادبی: وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی)
درگاه: مجاز از خدا
بِه و به: جناس ناقص افزایشی
بنده و خدا: مراعات نظیر (تناسب)

پیام: طلب آمرزش از خداوند

ورنه سزاوار خداوندی اش / کس نتواند که به جای آورد

معنی: وگرنه هیچ کس نمی‌تواند آنگونه که درخور خداوند است از او سپاس گزاری کند.

قلمرو زبانی: ورنه: وگرنه
به جای آوردن: ادا کردن، انجام دادن
بیت: دو جمله
«شکر» به قرینۀ معنایی حذف شدهاست.

قلمرو ادبی: واج آرایی مصوّت بلند «ا»

پیام: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا

باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده.

معنی: باران رحمت بی شمار خداوند همه را فراگرفته و سفره نعمت‌های بی مضایقه او همه جا پهن است.

قلمرو زبانی: خوان: سفره، سفره فراخ و گشاده
بی دریغ: بی مضایقه
را: حرف اضافه به معنای به (همه را: به همه)
کشیده: گسترده

قلمرو ادبی: باران رحمت: اضافه تشبیهی 
خوان نعمت: اضافه تشبیهی
رسیده، کشیده: سجع پایانی قرینه‌ها و ترصیع هم دارد (تمام واژه‌ها در قرینه دو به دو با هم سجع دارد)
تلمیح به آیه: ربّکم ذو رحمه واسعه 
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده: کنایه از بخشندگی یزدان
خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده: کنایه از بخشندگی یزدان

پیام: بخشندگی یزدان

پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.

معنی: آبروی بندگان را با وجود گناه آشکار نمی‌ریزد و روزی ایشان را به خاطر لغزش زشت قطع نمی‌کند.

قلمرو زبانی: دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)
فاحش: آشکار، واضح
وظیفه: وجه معاش، مقرری
منکر: زشت، ناپسند
روزی: رزق

قلمرو ادبی: پرده ناموس: اضافه تشبیهی 
پرده دریدن: کنایه از رسوا کردن، فاش کردن راز
ندرد، نبرد: سجع
پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد: اشاره به ستارالعیوبی خداوند
وظیفه روزی به خطای منکر نبرد: صفت رزّاقیت یزدان، هو الرزّاق

پیام: پرده پوشی و روزی رسانی خداوند

فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.

معنی: به باد صبا که مانند فراش است گفته تا سبزه و چمن را بگستراند و به ابر بهاری که مانند دایه است گفته تا گیاهان را که همچون دختران اند در زمین پرورش دهد.

قلمرو زبانی: فراش: فرش گستر، گسترنده فرش
دایه: زنی که به جای مادر به کودک شیر می‌دهد یا از او پرستاری می‌کند
بنات: ج بنت، دختر
را: حرف اضافه «به»
نبات: گیاه، رستنی 
مهد: گهواره

قلمرو ادبی: فراش باد صبا، دایه ابر بهاری، بنات نبات، مهد زمین هر چهار مورد اضافه تشبیهی
فرش زمرّدین: استعاره از سبزه و چمن 
فراش، فرش،‌ بگسترد: مراعات نظیر
فراش، فرش: هم ریشگی
باد صبا، ابر بهار، نبات، زمین: تناسب 
دایه، بنات، مهد، بپرورد: تناسب
کل عبارت آرایه تشخیص دارد.
بگسترد، بپرورد، سجع
مهد زمین: الم نجعل الارض مهادا (تلمیح)

ادامه معنی درس اول شکر نعمت فارسی دوازدهم :

درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده.

معنی: خداوند درختان را پربرگ کرده است و برگ‌هایشان مانند قبای سبز رنگ است و شاخه‌ها با آمدن فصل بهار پر از شکوفه شده اند و شکوفه‌هایشان مانند کلاه است.

قلمرو زبانی: خلعت: جامگی
قبا: جامه، جامه‌ای که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه به هم پیوندند
ورق: برگ
شاخ: شاخه
قدوم: آمدن، قدم نهادن، فرارسیدن
ربیع: بهار
بر: پهلو

قلمرو ادبی: جانبخشی در سراسر عبارت
قبای سبز ورق، اطفال شاخ، کلاه شکوفه، اضافه تشبیهی هستند.
اطفال شاخ را: «را» فک اضافه «بر سر اطفال شاخ»
قدوم موسم ربیع: تشخیص / موسم: فصل، هنگام، زمان
خلعت نوروزی، موسم ربیع: مراعات نظیر
شاخ، درخت، ورق، شکوفه، نوروز، ربیع: مراعات نظیر
نوروز، خلعت، قبا: مراعات نظیر
اطفال، کلاه، سر: مراعات نظیر
بر،‌ سر: جناس
گرفته، نهاده: سجع

پیام: آفریندگی

عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته:

معنی: افشره مو با نیروی ایزدی شیرینی برگزیده شده است و تخم خرمایی با پرورش خداوند خرمابن بلندی گشته است.

قلمرو زبانی: عصاره: افشره، شیره
تاک: انگوربن، درخت انگور، رز
شهد: عسل
فایق: برتر، برگزیده (در اینجا «ناب»)
نخل: خرمابن
باسق: بلند

قلمرو ادبی: فایق، باسق: سجع
شده، گشته: سجع
عصاره تاک، شهد، فایق: تناسب
نخل باسق: «والنخل باسقات»
تخم خرما، نخل باسق: مراعات نظیر، اشاره به صفت قادر بودن خداوند

پیام: قدرت یزدان

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند /  تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

معنی: ابر، باد، ماه، خورشید و آسمان در تکاپویند تا تو روزیت را به دست آوری و با ناآگاهی زندگی ات را نگذرانی.

قلمرو زبانی: غفلت: نادانی
فلک: آسمان
بیت: سه جمله
در کار: نقش مسند
نان: نقش مفعول

قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی)
ابر و باد و مه و خورشید و فلک: تناسب، مجاز از همه جهان
در کار بودن: کنایه از در تکاپو
نان: مجاز از روزی
به کف آوردن: به دست آوردن، کنایه
تشخیص
تلمیح به آیه شریفه: «و سخرلکم الشمس و القمر دائبین»
کف: مجاز از دست

پیام: برتری  انسان

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار / شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

معنی: همه پدیده‌ها به تو خدمت می‌کنند و از تو فرمانبرداری می‌کنند. منصفانه نیست که تو از خداوند فرمان نبری.

قلمرو زبانی: از بهر: برای
سرگشته: حیران، هاج و واج
بیت: سه جمله
حذف فعل «هستند» به قرینۀ معنایی

قلمرو ادبی: تو، فرمان: واژه آرایی
فرمان بردار، فرمان نبری: هم ریشگی (رشته انسانی)
تو: آرایه تکرار
واج آرایی «ر»
تلمیح به آیۀ «هُوَالّذی خَلَقَ لَکُم ما فی الارض جَمیعاً».

پیام: اطاعت از خدا

در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی- صلّی ا… علیه و آله و سلم

معنی: در حدیث آمده است از بزرگ موجودات، باعث افتخار هستی، رحمت جهانیان و برگزیده آدمیان و به جای مانده و پایان بخش زمان محمد مصطفا (پایان بخش نبوت)

قلمرو زبانی: خبر: حدیث
سرور: بزرگ، آقا
کاینات: م. کاینه، همه موجودات جهان
مفخر: آن چه بدان فخر کنند
سرور، مفخر: سجع
صفوت: برگزیده
تتمّه: باقی مانده؛ تتمه دور زمان: مایه تمامی و کمال گردش روزگار، مایه تمامی و کمال دور زمان رسالت
مصطفی: برگزیده و انتخاب شده، لقب پیامبر اسلام (ص)

قلمرو ادبی: رحمت عالمیان: تلمیح به آیه شریفه: «و ما أرسلناک إلّا رحمه للعالمین»
رحمت، صفوت: سجع
عالمیان، آدمیان: سجع
مصطفی: تلمیح به آیۀ «انَّ الله اصطَفَی آدَمَ».

پیام: ستایش پیامبر

شفیع مطاع نبیّ کریم / قسیم، جسیم، نسیم، وسیم

معنی: شفاعت کننده، فرمانروا، پیام آور، رادمرد، خوش چهره، خوش اندام، خوش بو، دارای نشان پیامبری

قلمرو زبانی: شفیع: شفاعت کننده
مطاع: فرمانروا، اطاعت شده
نبی: پیام آور، پیغمبر، رسول
کریم: رادمرد، بخشنده
قسیم: خوش چهره
جسیم: خوش اندام
نسیم: خوش بو
وسیم: دارای مهر و نشان پیامبری

قلمرو ادبی: قسیم، جسیم، نسیم، وسیم: جناس
واج آرایی »َُ-» «س» «ی» «م».

پیام: ستایش پیامبر

بلغَ العُلی بِکمالِه، کشفَ الدُّجی بِجمالِه / حسُنَت جَمیعُ خِصاله، صَلُّوا عَلیه و آلِه

معنی: به سبب کمالش به بلندی رسید، با روی زیبای خودش تیرگی​ها را زدود، همه​ خوی و رفتارش نکوست، بر او و خاندانش درود باد.

قلمرو زبانی: بَلَغَ: رسید
کَشَفَ: کنار زد
دُجی: تاریکی
حَسُنَت: زیباست
جمیع: همه، تمام
خِصال: جِ خصلت، ویژگیها، صفات

قلمرو ادبی: کمال و جمال: جناس ناقص اختلافی
صَلُّوا عَلَیهِ و آلِهِ: تلمیح به آیۀ قرآن
واج آرایی «ل»

پیام: ستایش پیامبر

چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان  /  چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان

معنی: مردمی که همچون تو پشتیبانی دارند اندوه و غمی ندارند. همانگونه که هر کس کشتیبان او نوح باشد از موج دریا نمی هراسد.

قلمرو زبانی: باک: ترس
بحر: دریا (هم‌آوا؛ بهر: بهره)
را: حرف اضافه «برای»
بیت: چهار جمله
هر دو مصراع: استفهام انکاری و «را» تبدیل فعل
تو: نقش متمم

قلمرو ادبی: دیوار امّت: اضافه تشبیهی
بحر: تلمیح به ماجرای حضرت نوح (ع)
نوح، بحر، کشتیبان: تناسب 
پرسش انکاری
پشتیبان، کشتیبان: جناس
بیت اسلوب معادله دارد

پیام: ستایش پیامبر

هر گه که یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق- جلّ و علا- بردارد،

معنی: هر گاه یکی از بندگان گنهکار بدبخت، دستش را به امید برآورده شدن به درگاه خداوند برافرازد،

قلمرو زبانی: انابت: توبه، بازگشت به خدا، پشیمانی
جلّ و علا: بزرگ و والا است
دست انابت: اضافه اقترانی 

قلمرو ادبی: پریشان روزگار: کنایه از بدبخت
انابت، اجابت: جناس

پیام: توبه

ایزد تعالی در او نظر نکند. بازش بخواند باز اعراض کند بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند حقّ سبحانه و تعالی فرماید:

معنی: خداوند به او توجه نمی‌کند. بنده دوباره او را می‌خواند. خداوند دوباره روی برمی گرداند. بنده بار دیگر با زاری خداوند را صدا می‌زند. خداوند می‌فرماید:

قلمرو زبانی: ایزد: خداوند
بازش، بار دیگرش: «ش: مفعول»، جهش ضمیر
خواندن: صدا کردن
اعراض: روی برگرداندن از چیزی، روی گردانی، انصراف
تضرّع: زاری، التماس
سبحانه و تعالی: پاک و والاست خداوند

قلمرو ادبی: باز، بار: جناس
سجع‌های نزدیک به هم را «تضمین المزدوج» گویند (رشته انسانی).

پیام: توبه

یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی و لیس له غیری فقد غفرتُ له. دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.

معنی: ای فرشتگان از بنده ام شرمنده شدم. او به جز من کسی را ندارد؛ پس او را آمرزیدم. دعایش را برآوردم و امیدش را ناامید نکردم که از دعا و زاری بنده ام شرم دارم.

قلمرو زبانی: دعوت: دعا
برآوردم: برآورده کردم

قلمرو ادبی: تضمین: «یا ملائکتی ……….»

پیام: آمرزش خداوند

کرم بین و لطف خداوندگار /  گنه بنده کرده است و او شرمسار

معنی: بزرگواری و لطف خداوندگار را ببین که گناه را بنده کرده است و خداوند شرمسار است.

قلمرو زبانی: کرم: بخشش
او: مرجع ضمیر خداوندگار
شرمسار: شرمنده
حذف «است» در پایان مصراع دوم به قرینۀ لفظی

قلمرو ادبی: خداوندگار، ‌بنده: مراعات نظیر
کرم، لطف: تناسب 
شرمسار: شرمنده
واج آرایی «ن»
تلمیح به «یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی …..»

پیام: لطف خدا

عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ماعبدناک حق عبادتک و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک.

معنی: اعتکاف کنندگان در کعبه بزرگی اش اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و می‌گویند که: حق بندگی تو را ادا نکرده ایم و وصف کنندگان زیور زیبایی اش سرگشته اند که تو را آنگونه که شایسته‌ای نشناخته ایم.

قلمرو زبانی: عاکف: اعتکاف کننده، کسانی که در مدت معین در مسجد بمانند و به عبادت پردازند؛ مسجد نشین
جلال: بزرگی، شُکوه
تقصیر: کوتاهی، سستی، لغزش
معترف: اعتراف کننده، اقرار کننده
واصف: وصف کننده
حلیه: زیور، زینت
جمال: زیبایی
تحیّر: سرگشتگی
منسوب: نسبت داده شده (منصوب: نصب شده)
معترف و منسوب: نقش مسند
حذف فعل «هستند» به قرینۀ معنایی (معنوی)

قلمرو ادبی: کعبه جلال، حلیه جمال: اضافه تشبیهی 
سجع
عاکف، کعبه، عبادت: تناسب
جلال، جمال: تناسب، جناس
ما عبدناک حق عبادتک، ما عرفناک حق معرفتک: تضمین

پیام: ناتوانی در شکرگزاری از خدا

گر کسی وصف او ز من پرسد / بیدل از بی نشان چه گوید باز

معنی: اگر کسی وصف خداوند را از من بخواهد، نمی‌توانم سخنی بگویم؛ زیرا من عاشق هستم و خداوند بی نشان است.

قلمرو زبانی: مرجع او: خداوند
بیدل: عاشق (در اینجا خود سعدی)
بی نشان: منظور خداوند بی نشان است
مصراع دوم: پرسش انکاری
بیت: دو جمله
وصف و چه: هر دو نقش مفعول.

قلمرو ادبی: تلمیح به «إنّ الله لا یوصف و لا یدرک»
بیدل: کنایه از عاشق
بی نشان: کنایه از خداوند (معشوق ازلی)

پیام: وصف ناپذیری خدا

عاشقان کشتگان معشوقند  /  بر نیاید ز کشتگان آواز

معنی: عاشقان به دست معشوقشان کشته می‌شوند. از کشته صدایی شنیده نمی‌شود.

قلمرو ادبی: بیت دوم تلمیح به حدیث «من عرف الله کلّ لسانه» کسی که خدا را شناخت زبانش کند می شود و نمی تواند چیزی بگوید.
کشتگان: واژه آرایی
عاشق، معشوق: هم ریشگی (رشته انسانی)
عاشق و معشوق: اشتقاق و مراعات نظیر
کشتگان: آرایۀ تکرار
واج آرایی «ش»

پیام: خاموشی عاشق

یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده آن گه که از این معاملت بازآمد، یکی از یاران به طریق انبساط گفت: از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟

معنی: یکی از عارفان که در حال مراقبت بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود آن گاه که از این این حالت بازگشت، یکی از دوستانش از روی شادی و خودمانی شدن به او گفت: از این حالت عرفانی که بودی، به ما چه سوغاتی پیش کش می‌کنی؟

قلمرو زبانی: صاحبدلان: عارف، دل آگاه
جیب: گریبان، یقه
ما را: برای ما (ما: نقش متمم)

قلمرو ادبی: سر به جیب فروبردن: کنایه از گوشه نشینی
جیب مراقبت: اضافه اقترانی 
مکاشفت: کشف کردن و آشکار ساختن، در اصطلاح عرفانی پی بردن به حقایق است
بحر مکاشفت: اضافه تشبیهی
مستغرق: غرق شده
معاملت: اعمال عبادی، احکام و عبادات شرعی، در متن درس مقصود همان کار مراقبت و مکاشفت است
بازآمد: بازگشت
انبساط: حالتی که در آن احساس بیگانگی و ملاحظه و رودربایستی نباشد؛ خودمانی شدن
بوستان: استعاره از معرفت الهی یا همان حالت خوش عرفانی که عارف داشته
ما را: حرف اضافه«برای ما»
بحر، مستغرق: تناسب 
سجع
تحفه: هدیه، ارمغان
کرامت کردن: عطا کردن، بخشیدن

گفتم  به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!

معنی: گفتم  به یاد داشتم که هنگامی که به درخت گل می‌رسم، به عنوان هدیه برای دوستانم دامنم را از گل پر کنم. چون به بوستان حقایق رسیدم بوی گل چنان مرا مست کرد که سرگشته و بی خود شدم.

قلمرو زبانی: بوی گلم: جهش ضمیر
هدیه اصحاب را: را به معنای«برای» حرف اضافه
اصحاب: ج صحابه، یاران

قلمرو ادبی: درخت گل: استعاره از معارف و حقایق الهی، مشاهده جمال حق، حالت عرفانی حاصل از مراقبه و مکاشفه 
درخت: بوته
درخت گل، بوی گل: تناسب
بوی گل: استعاره از جلوه جمال حق
دامن از دست رفتن: کنایه از اختیار از دست دادن، از خود بی خود شدن، در اینجا فنای کامل
بوی گلم چنان مست کرد: استعاره مکنیه
مست، دست: جناس 
واج آرایی « س».

پیام: خاموشی عاشق راستین

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

معنی: ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوخته جان درگذشت؛ اما سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش می‌دهد و هیچ سخن و اعتراضی نمی‌کند.)

قلمرو زبانی: کان: که آن
شد: رفت، نابود شد
را: فک اضافه (جان آن سوخته)
آواز: صدا
بیت: چهار جمله
مرغ سحر: منادا

قلمرو ادبی: ای مرغ: جانبخشی
مرغ سحر: بلبل نماد عاشق ظاهری 
پروانه: نماد عاشق راستین
جان، عشق، مرغ، سحر، پروانه: تناسب
تشخیص
مصراع اول: دو تشخیص
سوخته: کنایه از عاشق راستین
مصراع دوم: تلمیح به »مَن عَرَفَ الله کَلَّ لِسانُهُ
جان شدن: کنایه از مُردن

پیام: خاموشی عاشق راستین

این مدعیان در طلبش بی خبران اند /  کان را که خبر شد خبری باز نیامد

معنی: این ادعا کنندگان هیچ آگاهی از خدا و عرفان ندارند؛ زیرا هر کس در راه عرفان به مقصود راستینش برسد، هیچ گاه سخنی نمی‌گوید.

قلمرو زبانی: طلب: خواست، اولین وادی عرفان
مدعی: ادعا کنند، لاف زننده
کان: که آن

قلمرو ادبی: خبر: واژه آرایی 
تلمیح به «من عرف الله کلّ لسانه»

پیام: ناآگاه بودن مدعی

معنی کلمات درس اول فارسی دوازدهم

منّت: سپاس، شُکر، نیکویی
عَزَّوَجَلَّ: گرامی، بزرگ و بلندمرتبه است؛ بعد از ذکر نام خداوند به کار میرود
طاعت: اطاعت، فرمانبرداری
قربت: نزدیکی
به شکر اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم (ویژگی سبکی)
مزید: افزونی، زیادی
مُمِد: یاری رسان، کمک کننده
حیات: زندگی
مُفرِّح: شادی بخش، فرح انگیز
ذات: وجود
تقصیر: گناه، کوتاهی، کوتاهی کردن
عذر: توبه
ورنه: مخفّف و اگر نه
سزاوار: شایسته
به جای آورد: ادا کند
بی حساب: بی اندازه
خوان: سفره، سفرۀ فراخ و گشاده
بی دریغ: بدونِ چشمداشت
کشیده: گسترده
ناموس: آبرو، شرافت
فاحش: آشکار، واضح
وظیفه: مقرّری، وجه معاش
روزی: رزق، مقدار خوراک یا وجه معاش که هر کس روزانه به دست می آورد یا به او میرسد؛ وظیفۀ روزی: رزق مقرّر و معیّن
منکَر: زشت، ناپسند
نبُرد: قطع نمی کند
*فرّاش: فرش گستر، گسترندۀ فرش
صبا: بادی که از جانب شمال شرق می وزد
گفته: دستور داده
زمرّدین: سبز رنگ
دایه: زنی که به جای مادر به کودک شیر میدهد یا از او پرستاری میکند
بنات: جِ بنت، دختران
نبات: گیاه، رُستنی
مهد: گهواره
خلعت: لباس دوخته شدهای که بزرگی به کسی بخشد
قبا: جامه، جامه ای که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه
به هم پیوندند
ورق: برگ
در بر گرفته: بر تن پوشانده
شاخ: شاخه
قدوم: آمدن، قدم نهادن، فرارسیدن
ربیع: بهار
موسم: فصل، هنگام، زمان
عُصاره: آبی که از فشردن میوه یا چیز دیگر به دست آورند، افشره، شیره
تاک: درخت انگور، رَز
شهد: عسل؛ شهد فایق: عسل خالص
فایق: برگزیده، برتر
باسق: بلند، بالیده
فلک: آسمان
غفلت: بی خبری
از بهرِ: برای
سرگشته: حیران
شرط انصاف نباشد: دور از عدالت است
خبر: سخن پیامبر، حدیث
کاینات: جِ کاینه، همۀ موجودات جهان
مَفخر: هرچه بدان فخر کنند و بنازند، مایۀ افتخار
صَفوَت: برگزیده، برگزیده از افراد بشر
تَتمّه: باقیمانده؛ تتمّۀ دور زمان: مایۀ تمامی و کمال گردش روزگار، مایۀ تمامی و کمال دورِ زمین رسالت
دورِ زمان: روزگار
مصطفی: برگزیده و انتخاب شده، لقب پیامبر اسلام (ص)
شفیع: شفاعت کننده، پایمرد
مُطاع: فرمانروا، اطاعت شده، کسی که دیگری فرمان او را میبَرَد
نبی: پیغمبر، پیام آور، رسول
کریم: بخشنده
قَسیم: صاحب جمال
جَسیم: خوش اندام
نَسیم: خوش بو
وَسیم: دارای نشان پیامبری
بَلَغَ: رسید
کَشَفَ: کنار زد
دُجی: تاریکی
حَسُنَت: زیباست
جمیع: همه، تمام
خِصال: جِ خصلت، ویژگی‌ها، صفات
باک: ترس، نگرانی
بحر: دریا
پریشان روزگار: بدبخت
*انابت: بازگشت به سوی خدا، توبه، پشیمانی
اجابت: پذیرفتن
جَلَّ وَ عَلا: بزرگ و بلندمرتبه است
اعراض: روی گرداندن از کسی یا چیزی، روی گردانی
تضرّع: زاری کردن، التماس کردن
کَرَم: بخشش، بزرگی
شرمسار: شرمنده، خجالت زده
عاکفان: جِ عاکف، کسانی که در مدّتی معیّن در مسجد بمانند و به عبادت پردازند
جلال: بزرگی
تقصیر: گناه، کوتاهی، کوتاهی کردن
معترف: اقرار کننده، اعتراف کننده
واصفان: جِ واصف، وصف کنندگان، ستایندگان
حیله: زیور، زینت
جمال: زیبایی
تحیّر: سرگشتگی، سرگردانی
منسوب: نسبت داده شده
وصف: نشان، توصیف
صاحب دل: عارف
جَیب: گریبان، یقه
مکاشفت: کشف کردن و آشکار ساختن، در اصطلاح عرفانی، پی بردن به حقایق است
مستغرق: غرق شده
معاملت: اعمال عبادی، احکام و عبادات شرعی، در متن درس، مقصود همان کار مراقبت و مکاشفت است
انبساط: حالتی که در آن، احساس بیگانگی و ملاحظه و رودربایستی نباشد؛ خودمانی شدن
تحفه: هدیه، ارمغان
کرامت کردن: عطا کردن، بخشیدن
خاطر: دل، یاد
مرغ سحر: بلبل
مدعی: ادعا کنند، لاف زننده
طلب: خواست، اولین وادی عرفان
کان: که آن

توجه: برای مشاهده پاسخ سوالات درس اول فارسی دوازدهم، وارد لینک «جواب کارگاه درس پژوهی درس اول فارسی دوازدهم» شوید.

قبلی: معنی شعر ستایش ملکا ذکر تو گویم فارسی دوازدهم

توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله معنی کلمات و آرایه های ادبی و زبانی درس ۱ اول شکر نعمت ادبیات فارسی دوازدهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

‫۳ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − 15 =