ادبیاتفرهنگ و هنر

توصیف حس و حال برداشتن یک ظرف داغ نگارش هشتم

انشا درباره برداشتن یک ظرف داغ صفحه ۶۲ نگارش هشتم متوسطه

انشا درباره حس و حال برداشتن یک ظرف داغ صفحه 62 نگارش هشتم : خیلی خسته بودم و کسی هم نبود که غذا را برایم گرم کند. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.

مطلب پیشنهادی: توصیف حس و حال طعم خورشت قورمه سبزی

توصیف حس و حال برداشتن یک ظرف داغ نگارش هشتم

انشا درباره برداشتن یک ظرف داغ

مقدمه: چه قدر خسته بودم وبی حوصله، تند تند ظرف غذا را از داخل یخچال برداشتم و روی گاز گذاشتم. گرسنگی کلافه‌ام کرده بود و نمی دانستم که چه بخورم و چخ کنم تا کمی حالم بهتر شود. زیر گاز را زیاد کردم و ایستادم کنار گاز

بدنه: کم کم گرسنگی مرا از حال برده بود و قندم شدید افتاده بود و چشمم سیاهی می رفت. هرچه منتظر ماندم تا کسی به خانه بیاید، خبری نشد و مجبور شدم که خودم غذا را گرم کنم. از طرفی گرسنه بودم و از طرفی خواب آلود، صدای جز و جز غذا بلند شد و بوی خوش قورمه سبزی فضای اتاق را پر کرد.

از بس حواسم پرت شده بود، نمی دانستم که ظرف غذا داغ شده و دستم را می سوزاند. با ولع تمام به سمت قابلمه رفتم و دستم را به دو طرف قابلمه گرفتم. چنان صدایی از قابلمه بلند شد که نگو، تازه فهمیدم که چه بلایی بر سرم نازل شده و حالا باید از طرفی سوزش دستم را تحمل کنم و از طرفی جواب مادر را بدهم که ظرف غذا را وسط آشپزخانه انداختم و فقط نگاه کردم و کاری هم از دستم بر نمی آمد.

چنان انگشتان هر دو دستم سوخته بودند که از سوزش به بالا و پایین می پریدم. در همین حال بودم که خواهرم از در وارد شد و آشپزخانه را تمیز کرد ولی سوزش دستم کم نشد و من گاهی از شدت درد و سوزش فریاد می زدم. خواهرم یکی دو داروی خانگی را روی دستم امتحان کرد و انگار سوزش دستم کمتر شد.

به خود که آمدم، دیدم که تمام انگشتان دستم سوخته اند و تاول زده اند و یاد چند جمله حرف بزرگان افتادم که عبارتند از: عجله کار شیطان است، احتیاط شرط عقل است، افتادم و به خود آمدم و دانستم که عامل این همه سوزش بی احتیاطی بوده است.

نتیجه گری: شاید سوختن دست تجربه تلخی باشد که با مرور زمان بهبود یابد، اما ممکن است با یک بی احتیاطی همه عمر شرمنده خود و دیگران شویم. بهتر است در کارهایمان صبور باشیم.

توصیف لحظه برداشتن یک ظرف داغ

مقدمه: ظرف داغ شاید یک بهانه باشد که ما بتوانیم تجربه های خود را برای دیگران بازگو کنیم و خطرت زندگی را برای دوستان گوشزد نماییم.

بدنه: دختر بچه ای بودم که همیشه دوست داشتم یک بار به تنهایی در یک ظرف کوچک نیمرو درست کنم و بخورم و این شاید یکی از بزرگترین آرزوهای من بود. قرار بود مادر برای کمک به خانه خواهرم برود و من در خانه بمانم و نیمرو را بخورم.

ظرف تخم مرغ را برداشتم و روی گاز گذاشتم و روشن کردم و به هر ترتیب که بود تخم مرغ را پختم و سفره را باز کردم و به سمت آشپزخانه رفتم و بی دقت و کاملا ناشیانه و با پیراهن تنم، ظرف تخم مرغ داغ را گرفتم و حرکت کردم که ناگهان دردی و سوزشی عجیب در ناحیه شکمم حس کردم و به ناچار ظرف نیمرو را رها کردم و ظرف داغ به وسط اتاق پرت شد و ریخت، وای که چه کاری کرده بودم، روغن نیمرو روی فرش ریخت و من هم از ترس در گوشه ای ایستادم و منتظر ورود مادر شدم.

تازه فهمیدم که مادر چرا اجازه نمی داد که من نیمرو بپزم. شکم سوخته بود و من هم سر و صدا می کردم. من با دادن تاوان درس های خوبی آموختم که مادرم دشمن نیست و خوبی مرا می خواهد، هرکسی را بهر کاری خلق کردند و بهتر است که در شرایط مختلف سخنان بزرگترها را قبول کنیم و دست به کارهای خطرناک نزنیم. ظرف را رها کردم و افتاد اما چیزهای بهتری یافتم. تجربه ای که هر بار که با خطر مواجه می شوم، خود را نبازم و آرامش خود را حفظ کنم.

مادر این فرشته آسمانی از روی دلسوزی و نگرانی اجازه بعضی از کارها را نمی دهد، چون می داند که ممکن است خسارتهای جبران ناپذیری به همراه داشته باشد. شکمم سوخت ولی این حرف مادر را آویزه گوشم کردم که وقتی می گوید من دو پیرهن از تو بیشتر پاره کرده‌ام، چه معنایی دارد.

نتیجه گیری: در زندگی از بزرگان بیاموزیم و گفته هایشان را آویزه گوش کنیم. شاید با برداشتن یک ظرف داغ فقط برای یکی دو روز دستمان بسوزد، اما گاهی خودسر عمل کردن و عدم پذیرش پند بزرگان موجب بروز خطراتی می شود که هیچ وقت قابل جبران نخواهد بود.

انشا در مورد ظرف داغ

مقدمه: هر انسانی در زندگی با شرایط سخت و گاهی هم تنهایی رو به رو می گردد که مجبور می شود خودش کارهایش را انجام دهد. یکی از این کارها همان گرم کردن غذاست که اغلب خطراتی مانند سوختن دست به همراه دارد.

بدنه: یک روز صبح وقتی برای مدرسه رفتن آماده می شدم، مادر به من گفت که امروز ناهار منزل نیست و باید خودم تخم مرغ نیمرو کنم.  وقتی از مدرسه برگشتم بسیار گرسنه بودم و خسته، ظرف نیمرو را روی گاز قرار دادم و کمی روغن داخل آن ریختم و هر طور بود نیمرو را پختم.

سفره را باز کردم و دنبال دستگیره و یک پارچه ای بودم که چیزی پیدا نکردم و جایش را هم نمی دانستم. پیراهن خودم را به جای پارچه استفاده کردم و ناگهان دیدم که قسمتی از شکمم سوخت، چنان دادی زدم و ظرف داغ از دستم افتاد و تخم مرغ هم ریخت، نه غذایی داشتم و نه اعصابی، بالا و پایین می پریدم و داد و بیداد می کردم.

در همین حال و هوا بودم که زنگ خانه به صدا در آمد و رفتم باز کردم دیدم که همسایه از سر و صدای من احساس خطر کرده و به در خانه أمده، زن همسایه وارد شد و دید که تخم مرغ ریخته و من هم خیلی درد دارم، سریع از منزل خودش برایم پمادی آورد.

دوباره تخم مرغ پخت و من خوردم، اینجا بود که فهمیدم مادر چه نعمت بزرگی است. بعد از آن همیشه تمرین می کردم که ظرف داغ و قوری و کتری را جا به جا کنم تا در صورت تنهایی بتوانم خودم کارهایم را انجام دهم.

والدین باید به کودکان خود شیوه زندگی تنها و شرایط سخت را آموزش دهند تا کودک بتواند در جامعه و روزهایی که در محیط خوابگاه و کار زندگی می کند از پس کارهایش برآید‌.

نتیجه گیری: ظرف داغ شاید یک لحظه کوتاه در زندگی باشد که ما را با بحران رو به رو می کند. اما باید بدانیم که زندگی سرشار از روزهایی است که ما باید خود را برای آن آماده کنیم. روزهایی که مجبور هستیم بار مشکلات را تنها به دوش بکشیم. خود ساخته شویم و به قله رفیع موفقیت دست پیدا کنیم.

انشا در مورد برداشتن یک ظرف داغ طنز

مقدمه: ظرف داغ در زندگی نشان دهنده شرایط سخت و گاهی هم بحران هایی است که انسان با آنها رو به رو می شود و باید تلاش کند که سربلند و موفق بیرون بیاید.

بدنه: هر بار که می دیدم مادر به راحتی کتری داغ و قابلمه را بدون حفاظ بر می دارد با خود می گفتم چه دستی دارد، یک بار از او پرسیدم که مادر جان چرا دستت نمی سوزد و او در جواب دستش را به من نشان داد و گفت دست من زیاد کار کرده و پوستش مقاوم شده است.

بارها که خواستم بدون دستگیره ظرف را بردارم، نتوانستم. یک روز که قرار بود دور همی در کوه و کمر داشته باشیم، پدرم را دیدم که چگونه آتش را روشن کرد و پس از آن بی آنکه دستش بسوزد قابلمه ها را گرم می کرد و پایین می آورد، من هر بار که خواستم چنین کاری انجام دهم با ترس و لرز متوقف می شدم و کنار می رفتم.

باید دستان مقدس پدر و مادر را بوسه بزنم که چنین مانند محافظی از ما مراقبت می کند. من هر بار که نمی توانستم به ظرف داغ دست بزنم مادر را صدا می کردم و کمک می خواستم تا دستم نسوزد. کم کم تمرین کردم و یاد گرفتم که چگونه و چه طور این ظرف را جا به جا کنم و بتوانم کارهایم را خودم انجام دهم.

ظرف داغ را می توان نماد سختی، نا همواری، درد و مشکلات است که گاهی افراد به ویژه نوجوانان با آن رو به رو می شوند. گاهی جوانان و نوجوانان می توانند این مشکلات را حل کنند و زمانی هم از پس مشکلات بر نمی آیند و به کمک نیاز دارند.

افراد کم تجربه همواره برای بلند کردن طرف داغ نیاز به پارچه دارند و حتما باید از دستان خود مراقبت نمایند. پس بهتر است کودکان خود را برای روزهای ناملایم و پر از کار و زحمت آماده نماییم تا بتوانند در هر شرایط از سختی ها بگذرند. مادر و پدر عزیزم از شما سپاسگزارم که همواره سپر بلای من هستید.

نتیجه گیری: انسان باید برای دست یافتن به هر مهارتی نیاز به تمرین و تکرار دارد، پس به خود و کودکان یاد آوری کنیم که هر کاری با تمرین و تدوام میسر می گردد، بهتر است از سنین کم کار کردن، انجام آموز شخصی را به آنها بیاموزیم تا در صورت رو به رو شدن با شرایط دشوار نگران نشوند.

انشاهای پیشنهادی:
توصیف حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش
و
توصیف حس و حال بوی سیر نگارش هشتم

✅ به پایان توصیف حس و حال برداشتن یک ظرف داغ نگارش هشتم رسیدیم، اگر دیدگاهی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.

موسوی پوران

هم‌بنیانگذار مجله ماگرتا ، زندگی ۲۴ ساعته روی خط آنلاین دهکده جهانی وب . تحلیلگر و متخصص تولید محتوای با ارزش و با کیفیت هستم و ۸ سالی می شود که وارد دنیای دیجیتال شدم. مدیر تیم تحقیق و توسعه شرکت هستم. بالاترین لذت برای من انجام کار تیمی ست.

‫۲ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × سه =