بیوگرافی سعید پورصمیمی: نگاهی به زندگی و مسیر هنری این چهره ماندگار ایرانی
بیوگرافی سعید پورصمیمی ؛ از تئاتر دهه چهل تا درخشش در سینمای بعد از انقلاب، بازیگری که هر نقش را به خاطرهای ماندگار تبدیل کرد.
سعید پورصمیمی، بازیگر پیشکسوت، کارگردان تئاتر و یکی از ستونهای اصلی هنر بازیگری ایران است. او از جمله هنرمندانی است که با سالها تجربه، دانش و درک عمیق از بازیگری، نقشی تأثیرگذار در شکلگیری سینمای مدرن ایران داشته است. چهره آرام، لحن سنجیده و بازیهای کمنظیر او، نام سعید پورصمیمی را به نماد «اصالت در هنر بازیگری» بدل کرده است.
از حضور در فیلمهای ماندگاری چون ناخدا خورشید، دیوار به دیوار، تحفهها و پری گرفته تا نقشهایش در تئاترهای بزرگ دهههای گذشته، پورصمیمی همواره نشان داده که هنر برای او نه حرفه، بلکه شیوهای برای فهم زندگی است. او به حق، یکی از بااخلاقترین و متفکرترین بازیگران تاریخ سینمای ایران محسوب میشود. در ادامه در بخش زندگینامه ماگرتا همراه ما باشید.

| عنوان | توضیحات |
|---|---|
| نام کامل | سعید پورصمیمی |
| زادروز و زادگاه | ۹ اسفند ۱۳۲۲ در تهران |
| تحصیلات | کارشناسی بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران |
| پیشه | بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر، کارگردان تلهتئاتر و نمایش، مدرس و نمایشنامهنویس |
| سالهای فعالیت | از سال ۱۳۴۰ تا امروز |
| قد و فیزیک | بازیگر میانسال با بیان شمرده و زبان بدن مینیمال |
| ویژگی شاخص | لقب «استاد نقشهای دوم» بهدلیل توانایی در وزن دادن به درام با حضور موجز و اثرگذار |
| افتخارات | سه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلمهای «ناخدا خورشید»، «تحفهها» و «پرده آخر» به همراه تقدیرهای صنفی و جشنهای سینمایی |
| خانواده و زندگی شخصی | زندگی شخصی کمحاشیه، تمرکز بر کار و پرهیز از جنجال رسانهای |
ریشهها و سالهای شکلگیری
تهرانِ دهه بیست و سیِ شمسی، با سالنهای کوچک و انجمنهای هنری، بستر شکلگیری نسلهایی بود که بعدها استخوانبندی تئاتر و سینمای ایران شدند. پورصمیمی در چنین فضایی بزرگ شد و خیلی زود جذبِ کارِ گروهی و تمرینِ منظم شد.
ورود به دانشکده هنرهای زیبا مسیر را روشنتر کرد؛ آنجا که بازیگری نه فقط بهعنوانِ ذوق، که بهمثابه دانشی بینرشتهای تدریس میشد. آشنایی با مبانیِ بیان و بدن، تاریخ تئاتر و ادبیات نمایشی، و کارگاههای پرحجمِ تمرینی، برایش یک ستونِ فقراتِ حرفهای ساخت.
او در این سالها با گروههای جوانی که بعدها نامهای بزرگی شدند، همنَفَس بود و در اداره تئاتر و واحد نمایشِ صداوسیما تجربههای اجراییِ مختلف بهدست آورد.

آغاز روی صحنه و زبانِ مشترک با متن
کار را از صحنه آغاز کرد؛ صحنهای که در آن اهمیتِ «ریتم» را میآموزی. در اجرای آثاری از نویسندگانِ کلاسیک و مدرن، از «بازرس» تا «خسیس» و از «آندورا» تا «ریچارد سوم»، بهتدریج لحنِ شخصیاش شکل گرفت. بازیِ او بهجای تکیه بر ادا و اطوار، بر نگاه و مکث استوار شد؛ گویی هر جمله را ابتدا در ذهن مزهمزه میکند و بعد ادا.
همین منش باعث شد وقتی قدم به قابِ تلویزیون و پرده سینما گذاشت، فوراً «قابلِ اعتماد» بهنظر برسد؛ بازیگری که صحنه را برای خودنماییِ شخصی اشغال نمیکند، بلکه آن را برای روایتِ قصه سامان میدهد.

ورود به سینما؛ معرفی با «ناخدا خورشید»
گرچه پیش از این هم مقابلِ دوربین قرار گرفته بود، اما معرفیِ جدیِ او به مخاطبِ عام با «ناخدا خورشید» رقم خورد. فیلمی که امروز در فهرستِ کلاسیکهای معاصرِ سینمای ایران جای دارد و بازیِ پورصمیمی در آن، با لحنی کنترلشده و حضوری که درست در زمانِ درست سنگین میشود، بهعنوان نمونهای از نقشِ مکملنویسی و نقشِ مکملپردازی به یاد مانده است.
این حضور، نخستین سیمرغِ او را به همراه داشت و راه را برای دو سیمرغِ دیگر در «تحفهها» و «پرده آخر» هموار کرد. سه جایزهِ پیاپی در یک دهه، او را در تاریخِ جشنواره فجر رکورددارِ این عنوان کرد و اصطلاحِ «استادِ نقشهای دوم» را به توصیفی دقیق از کارنامهاش بدل ساخت.

نقشِ مکمل یا ستونِ پنهانِ درام
برای فهمِ اهمیتِ بازیگری چون پورصمیمی، باید به نقشِ مکمل با نگاهی تازه نگاه کرد. نقشِ مکمل صرفاً پرکنندهِ قاب نیست؛ در بسیاری از آثارِ خوب، ستونِ پنهانِ درام است. او با حضورِ موجز و دقیقش، میدان را برای قهرمان میچیند، تعلیق را جابهجا میکند و بارِ اخلاقی یا اطلاعاتیِ قصه را به دوش میکشد.
در «پرده آخر»، وقتی درِ صحنهای با نگاهِ او باز یا بسته میشود، معنا تغییر میکند. در «دلشدگان» یا «آبادانیها» با یک یا دو سکانس، مسیرِ احساسیِ مخاطب را تغییر میدهد.
زبانِ بدنش گاهی فقط در نحوهِ نشستن و گرفتنِ دستهِ صندلی خلاصه میشود؛ اما همان کافی است تا بفهمیم این مرد، تجربهای پشتِ سر دارد که قرار است در بزنگاهِ داستان، حقیقتی را آشکار کند.

تلویزیون؛ از آثارِ کلاسیک تا مجموعههای معاصر
تلویزیون برای پورصمیمی خانهای آشناست. از «سلطان صاحبقران» که امروز یک کلاسیکِ تلویزیونی محسوب میشود تا مجموعههای خانوادگیِ دهه هفتاد و هشتاد، و تلهتئاترهایی که بهواسطهِ حضورِ کارگردانانِ صاحبنامشان به رخداد تبدیل میشدند.
در سریالهایی مانند «در پناه تو»، «ماه عسل»، «نشانی» و «توطئه فامیلی»، همان اقتصادِ بیان و دقت در ریتم دیده میشود. تلهتئاتر «هنر» بر اساسِ متنِ یاسمینا رضا، فرصتی بود تا دوباره نسبتِ دیرینهِ او با صحنه یادآوری شود؛ نسبتی که هر بار به قاب میآید، کیفیتِ بازیها را بالا میبرد.
بازگشت به صحنه پس از سالها
برای بازیگری که از تئاتر آمده است، بازگشت به صحنه همیشه معنایی بیش از یک پروژه دارد؛ بازگشت به خانه است. پورصمیمی پس از سالها دوری، با «آوازِ قو» به صحنه برگشت و بار دیگر همان انضباطِ تمرینی و دقت در جزئیات را نشان داد.
این بازگشت برای نسلِ جوانترِ تئاتر هم اهمیت داشت؛ آنها میتوانستند از نزدیک ببینند چگونه میتوان با ریتم و سکوت، صحنهای را که پر از کلام است، قابلِ تنفس کرد.

زندگیِ شخصی
در کارنامهای که اینهمه پر است از نقشها و پروژهها، زندگیِ شخصیاش عمداً کمحاشیه نگه داشته شده است. او کمتر دربارهِ خانه و خانواده حرف زده و ترجیح داده تصویرِ عمومیاش بر اساسِ کار و منشِ حرفهای قضاوت شود.
همین پرهیزِ آگاهانه از جنجال، باعث شده هرگاه نامش در شبکههای اجتماعی زیاد میشود، معمولاً به خاطر نقشی تازه، یک گفتوگوی حرفهای یا بازنشرِ صحنههای قدیمی باشد.
وایرالها و خبرهای پرواکنش
در سالهای اخیر، کلیپهایی از بازیهای قدیمیاش بارها وایرال شده است؛ از سکانسهای «پرده آخر» تا لحظاتِ کوتاهی در سریالهای محبوبِ دهه هفتاد. در هر بازنشر، یک نکته تکرار میشود: چطور میشود با کمترین انرژیِ بیرونی و بیشترین تمرکزِ درونی، در چند ثانیه مسیرِ حسِ صحنه را عوض کرد.
گاهی هم تیترهایی دربارهِ رکوردِ سه سیمرغ و لقبِ «استادِ نقشهای دوم» دستبهدست میشود و برای نسلِ تازهتری که شاید فیلمهای دهه شصت و هفتاد را ندیدهاند، بهانهای میشود برای مراجعه به آرشیو.

تحلیلِ سبکِ بازی
سبکِ بازیِ پورصمیمی سه مؤلفهِ برجسته دارد. نخست «اقتصادِ حرکت»؛ یعنی حذفِ آنچه زائد است و نگهداشتنِ هستهِ ضروریِ ژست و حرکت. دوم «موسیقیِ جمله»؛ او جمله را نه فقط اداء، که اجرا میکند. تأکیدها، مکثها و کششها حسابشدهاند.
سوم «جایگیری در میزانسن»؛ میداند کجای قاب بایستد تا معنایی که باید منتقل شود، کامل شود. همین سه مؤلفه باعث میشود حتی حضورِ کوتاهش در آثاری چون «یه حبه قند» یا «بوسیدن روی ماه» به یاد بماند. او از جنسِ بازیگرانی است که صحنه را «میسازند»، نه اینکه صرفاً از آن عبور کنند.

همکاری با فیلمسازانِ مهم
کارنامهاش پر است از همکاری با نامهای مؤثرِ سینما و تلویزیون؛ از ناصر تقوایی، واروژ کریممسیحی و علی حاتمی تا کیانوش عیاری، احمدرضا معتمدی، خسرو سینایی، رسول ملاقلیپور، رضا میرکریمی و همایون اسعدیان. این تنوع نشان میدهد که او چگونه توانسته میانِ جهانهای رواییِ مختلف، از تاریخی و شاعرانه تا رئالیستی و اجتماعی، رفتوآمد کند و در هر کدام، نقشِ مکمل را به ستونِ درام بدل سازد.
کتاب و دلبستگیهای ادبی
دلبستگیِ او به ادبیات و تاریخ در نوشتهها و گفتارهایش پیداست. نگارشِ اثری با عنوان «خوشدلان» و جذابیتِ روایتهای تاریخی در آن، نشانی از ذهنی است که فقط به بازی کردن بسنده نمیکند، بلکه زبان و روایت را هم تجربه میکند. برای بازیگری که متن را جدی میگیرد، نوشتن، ادامهِ طبیعیِ خواندن است.

جدولِ آثارِ سینمایی
| سال | نام اثر | کارگردان | توضیحات |
|---|---|---|---|
| ۱۳۶۵ | ناخدا خورشید | ناصر تقوایی | نقشآفرینی اثرگذار و کسب سیمرغ نقش مکمل |
| ۱۳۶۶ | تحفهها | ابراهیم وحیدزاده | سیمرغ نقش مکمل برای دومین سال پیاپی |
| ۱۳۶۷ | هی جو | منوچهر عسگرینسب | حضور در ژانر اجتماعی |
| ۱۳۶۷ | تا غروب | جعفر والی | تجربه ملودرام |
| ۱۳۶۹ | پرده آخر | واروژ کریممسیحی | سومین سیمرغ نقش مکمل |
| ۱۳۷۰ | مدرسه پیرمردها | علی سجادی حسینی | نقشآفرینی در کمدی موقعیت |
| ۱۳۷۰ | دلشدگان | علی حاتمی | حضور در درام موسیقایی |
| ۱۳۷۱ | آبادانیها | کیانوش عیاری | نقش مکمل مؤثر در رئالیسم اجتماعی |
| ۱۳۷۴ | چهره | سیروس الوند | ملودرام شهری |
| ۱۳۷۵ | سرزمین خورشید | احمدرضا درویش | درام تاریخی |
| ۱۳۷۷ | ایران سرای من است | پرویز کیمیاوی | تجربه شاعرانه |
| ۱۳۷۷ | زشت و زیبا | احمدرضا معتمدی | درام فلسفی معاصر |
| ۱۳۷۸ | نسل سوخته | رسول ملاقلیپور | اجتماعی پرتنش |
| ۱۳۷۸ | عروس آتش | خسرو سینایی | درام قومی اثرگذار |
| ۱۳۷۸ | عشق طاهر | محمدعلی نجفی | درام عاشقانه |
| ۱۳۸۱ | اینجا چراغی روشن است | رضا میرکریمی | معنوی و انسانی |
| ۱۳۸۱ | تب | رضا کریمی | ملودرام شهری |
| ۱۳۸۲ | معادله | ابراهیم وحیدزاده | ادامه همکاری با تیم «تحفهها» |
| ۱۳۸۵ | قاعده بازی | احمدرضا معتمدی | جدال اخلاق و قدرت |
| ۱۳۸۶ | تکدرختها | سعید ابراهیمیفر | فیلم شاعرانه طبیعتگرا |
| ۱۳۸۹ | یه حبه قند | رضا میرکریمی | نقش کوتاه اما بهیادماندنی |
| ۱۳۹۰ | بوسیدن روی ماه | همایون اسعدیان | درام انسانی |
| ۱۳۹۴ | در سکوت | ژرژ هاشمزاده | تجربه متفاوت فرم |
| ۱۳۹۵ | نرگس مست | سید جلالالدین دری | نقش تاریخی |
| ۱۳۹۵ | برگ جان | ابراهیم مختاری | حضور در اثر مستقل |
| ۱۳۹۷ | کُلمبوس | هاتف علیمردانی | حضور مهمان |
| ۱۳۹۸ | دوزیست | برزو نیکنژاد | نقش مکمل درام اجتماعی |
| ۱۴۰۰ | برادران لیلا | سعید روستایی | کمدی تلخ و حضور پُروزن |
| ۱۴۰۲ | پرویز خان | علی ثقفی | نقش مکمل در اثر معاصر |
جدولِ آثارِ تلویزیونی و تلهتئاتر
| سال | نام اثر | نوع | کارگردان | توضیحات |
|---|---|---|---|---|
| ۱۳۵۴ | سلطان صاحبقران | سریال تاریخی | علی حاتمی | ایفای نقش در اثر کلاسیک تلویزیونی |
| ۱۳۵۵ | جاز / گاو مالِ کیه؟ / پزشک دهکده | تلهتئاتر | – | کارگردانی و اجرا |
| ۱۳۵۷ | پنج قطعه نمایشی ویژه نوروز | تلهتئاتر | – | اجرای تلویزیونی |
| ۱۳۷۳–۱۳۷۴ | در پناه تو | سریال | – | اجتماعی محبوب دهه هفتاد |
| ۱۳۷۵ | زندگی (قصهها) | سریال اپیزودیک | – | مجموعه اپیزودیک با نام اولیه «قصهها» |
| ۱۳۷۹ | خسیس | تلهتئاتر | علی رفیعی | اجرای کلاسیک موفق |
| ۱۳۸۲ | بچههای خیابان | سریال | – | درام شهری شبکه تهران |
| ۱۳۸۲ | پیشپرده | تلهفیلم | – | با فضای نوستالژیک |
| ۱۳۸۳ | شبی از شبها | سریال | – | اثر مناسبتی |
| ۱۳۸۶–۱۳۸۷ | نشانی | سریال خانوادگی | رامبد جوان | حضور شاخص در نقش مکمل |
| ۱۳۸۷ | هنر | تلهتئاتر | – | بر اساس متن یاسمینا رضا |
| ۱۳۸۷ | آخرین گره خورشید | تلهفیلم | همایون اسعدیان | درام اجتماعی |
| ۱۳۸۹ | توطئه فامیلی | سریال کمدی | رامبد جوان | کمدی اجتماعی پرمخاطب |
| ۱۳۹۰ | دستها نگاه میکنند | اثر تلویزیونی | – | مضمون معاصر |
| ۱۳۹۰ | سیر و سرکه | سریال نوروزی | – | پخش از شبکه دو |
| ۱۳۹۱–۱۳۹۲ | هنوز زندهایم | تلهفیلم | – | پخش سراسری |
| ۱۳۹۲ | آخرین روز | اثر تلویزیونی | – | حضور کوتاه اما مؤثر |
جوایز و افتخارات
سه سیمرغِ بلورینِ بهترین بازیگرِ نقشِ مکملِ مرد برای «ناخدا خورشید»، «تحفهها» و «پرده آخر» که رکوردِ این بخش به شمار میآید. تقدیر در «جشنِ کمدیِ گلآقا» بهعنوانِ پیشکسوت، نامزدیها و جوایزِ متفرقه در جشنهای سینمایی و تلویزیونی و انتخابهای منتقدان.
این افتخارات، در کنارِ کارنامهِ پر از نقشهای مکملِ اثرگذار، چهرهای از او ساخته که برای نسلهای مختلف، بازیگرِ «استانداردِ نقشِ مکمل» است.

خوانشِ چند نقشِ شاخص
«ناخدا خورشید»: نقطهِ معرفیِ عمومی؛ بازیِ در سایه که بدونِ فریاد، التهاب را به صحنه تزریق میکند. «پرده آخر»: نمونهِ درخشانِ میزانسنپذیری؛ حرکتهای کم اما دقیق و نگاهی که سرنخِ معما را جلو میکشد. «دلشدگان» و «آبادانیها»: نقشهای کوتاه با تأثیرِ بلند؛ کیفیتی که فقط از بازیگرِ بخردهِ متن برمیآید.
«یه حبه قند» و «بوسیدن روی ماه»: حضورهایی انسانی که بارِ اخلاقیِ روایت را بیادعا منتقل میکند. «برادرانِ لیلا»: بازگشت به قابِ پرخبر، با درکی از طنزِ تلخ و فاصلهگذاریِ اجتماعی.
همکاریها و نسبت با نسلهای تازه
یکی از جذابیتهای کارنامهِ پورصمیمی، «پل زدن» میانِ نسلهاست. او با کارگردانانِ کلاسیک و مؤلفِ دهههای شصت و هفتاد کار کرده و در دهههای نود و اکنون نیز کنارِ کارگردانانِ نسلِ جدید ایستاده است. این نسبت میانِ سنت و نو، در صفحهِ بازیاش هم دیده میشود؛ از یکسو اتکاء به متن و میزانسن و از سویِ دیگر پذیرشِ فرمهای تازه و روایتهای جسورانه.

نسبت با تئاتر در تمام این سالها
حتی وقتی سالها از صحنه دور بود، نفسِ تئاتر در بازیهایش پیداست. در تلهتئاترها و حضورهای تلویزیونی، تأکید بر متن و ریتم، همان یادگارِ تمرینهای طولانیِ صحنه است. بازگشت به «آوازِ قو»، نه فقط نوستالژی، بلکه تمرینِ دوبارهِ همان منشِ حرفهای بود که در تمامِ کارنامهاش ثابت مانده است.
اخلاقِ حرفهای و زیستِ هنری
از گفتوگوها و روایتهای همکاران، دو خصلتِ دائمی به چشم میآید؛ وقتشناسی و احترام. او زود به صحنه میرسد، تمرین را جدی میگیرد و در اجرا، همانقدر که به نقشِ خود وفادار است، به نقشِ مقابل هم احترام میگذارد.
این اخلاقِ حرفهای باعث شده همکاران دربارهاش بگویند: «با حضورِ او، کیفیتِ گروه بالا میرود»؛ جملهای که شاید بهترین تعریف برای یک بازیگرِ نقشِ مکمل باشد.

سوالاتِ متداول
سعید پورصمیمی کجا و چه سالی به دنیا آمده است؟ در تهران و در ۹ اسفند ۱۳۲۲.
چرا به او «استادِ نقشهای دوم» میگویند؟ به خاطر کارنامهای پر از نقشهای مکملِ اثرگذار و سه سیمرغِ بلورینِ پیاپی برای همین عنوان که رکوردِ جشنوارهِ فجر است.
مهمترین فیلمهایش کداماند؟ «ناخدا خورشید»، «تحفهها»، «پرده آخر»، «دلشدگان»، «آبادانیها»، «ایران سرای من است»، «نسل سوخته»، «عروسِ آتش»، «اینجا چراغی روشن است»، «قاعده بازی»، «یه حبه قند»، «بوسیدن روی ماه»، «برادرانِ لیلا» و چند اثرِ مهمِ دیگر.
در تلویزیون چه آثاری دارد؟ از «سلطان صاحبقران» و «در پناه تو» تا «نشانی»، «توطئهِ فامیلی»، «سیر و سرکه» و چند تلهتئاترِ شاخص مانندِ «هنر».
آیا در تئاتر هم فعال بوده است؟ بله؛ ریشهِ او در تئاتر است و در نمایشهای متعددی از کلاسیک تا معاصر بازی کرده و کارگردانیِ تلهتئاترها را نیز بر عهده داشته است.
جمعبندی
سعید پورصمیمی فقط رکورددارِ سیمرغِ نقشِ مکمل نیست؛ او نمونهای از منشِ حرفهای در بازیگری است. از دانشکدهِ هنرهای زیبا تا ادارهِ تئاتر و از پردهِ سینما تا قابِ تلویزیون، هرجا که بوده کیفیت را بالا برده است.
بازیاش بهجای جلبِ توجه، جلبِ معنا میکند و بهجای فریاد، با سکوت حرف میزند. برای همین است که در حافظهِ جمعی، حتی سکانسهای کوتاهِ او هم ماندگار میشود.
اگر بخواهیم فرقِ میانِ «حضور» و «خودنمایی» را به دانشجویانِ بازیگری بیاموزیم، کافی است چند صحنه از کارهای او را نشان دهیم. این کارنامه نشان میدهد که چگونه میتوان با نقشهای مکمل، ستونهای یک روایت را ساخت و قصههای بزرگ را کامل کرد.
نظر شما چیه؟
سعید پورصمیمی برای بسیاری از ما یادآور بازیهای بینقص و صحنههایی است که تا همیشه در ذهن میمانند. شاید شما هم در یکی از فیلمها یا سریالهایش، تحت تأثیر سکوت پرمعنایش یا نگاهی کوتاه اما عمیق قرار گرفته باشید.
به نظر شما ماندگارترین نقش سعید پورصمیمی در کدام فیلم یا سریال بوده است؟ آیا او را بیشتر در نقشهای درام میپسندید یا در آثار فلسفی و اجتماعی؟ لطفاً دیدگاهها و احساس خود را در بخش کامنتها با ما در میان بگذارید تا این مقاله با همراهی شما کاملتر و ارزشمندتر شود. 🎬🌟


















