ادبیاتفرهنگ و هنر

انشا در مورد یک روز از کلاس در یکی از قالب های نوشتاری

انشا یک روز از کلاس در قالب گزارش و طنز از صفحه ۸۱ درس ششم نگارش نهم

انشا در مورد یک روز از کلاس در یکی از قالب های نوشتاری ؛ در این مطلب از بخش آموزش و پرورش ماگرتا به پاسخ و جواب انشا درباره یک روز از کلاس با مقدمه و نتیجه در یکی از قالب های نوشتاری از صفحه 81 در ششم کتاب نگارش نهم پرداخته ایم. در ادامه با ما همراه باشید.

همچنین بخوانید: انشا در مورد کودکی من در یکی از قالب های نوشتاری

انشا در مورد یک روز از کلاس در یکی از قالب های نوشتاری
انشا در مورد یک روز از کلاس در یکی از قالب های نوشتاری

انشا درباره یک روز از کلاس در قالب گزارش با مقدمه و نتیجه نگارش نهم

روز اول مدرسه بود که به کلاس اول می رفتیم. وارد مدرسه که شدیم در حیاط صف کشیده بودند. هرکس وارد مدرسه می شد به انتهای صف می‌رفت. والدین بچه ها هم کنارشان ایستادند. در بالای صحنه آیات قرآن تلاوت شد و سپس مدیر مدرسه پشت بلندگو ایستاد و سخنرانی کرد. سلام کرد و به کلاس اولی ها خوش آمد گفت. بعد راهی کلاس های خود شدیم. قبل از ورود به سالن، هر کدام از ما یک شاخه گل به مناسبت ورود به مدرسه دریافت کردیم.

سالنی که وارد شدیم چهار کلاس داشت و همه کلاس ها تمیز و روشن بود. هر کدام از پدر و مادرمان خداحافظی کردیم و به کلاس های مربوطه رفتیم. هر کس نیمکتی را برای نشستن انتخاب کرد تا معلم آمد. خودش را معرفی کرد و نام آنها را یکی یکی از دفتری که در دست داشت خواند تا دانش آموزان دستشان را بالا بگیرند و خودشان را معرفی کنند.

بعد از اینکه همه خودمان را معرفی کردیم، معلم دلیل رفتن همه ما به مدرس و هدف از تحصیل را توضیح داد و سپس به ما گفت که چه دروسی را یاد خواهیم گرفت. کلاس های ما زبان فارسی، نگارش، ریاضی، علوم و قرآن بود.

آن روز در زنگ های مختلف معلم ما در مورد درس های مختلف برای ما صحبت می کرد و هرچه یاد می داد از ما نظر می خواست و در نهایت سؤال می کرد. وقتی زنگ آخر به صدا درآمد، همه با معلم خداحافظی کردیم و با به صدا درآمدن زنگ، کلاس را ترک کردیم. پدر و مادر بچه ها بیرون کلاس منتظر بچه ها بودند. حتی برخی از دانش آموزان با سرویس مدرسه به خانه بازگشتند.

انشا در مورد یک روز از کلاس در قالب خاطره صفحه ۸۱ نگارش پایه نهم

مقدمه: برای من شرح خاطره آن روز در کلاس تنها بخشی از تمام خاطراتی است که در دوران تحصیل داشتم، زیرا هر روز از حضور من در کلاس در کنار دوستانم برای من یک خاطره است.

تنه یا بدنه انشا: صبح سه شنبه بود که از خواب بیدار شدم. طبق معمول باید برای مدرسه آماده می شدم. فردای آن روز سر کلاس معلممان به ما گفت که فردا که درس زبان داریم باید دو نفری مکالمه زبانی را انجام دهیم.

درس را خوب خواندم تا برای مکالمه زبان آمادگی کامل داشته باشم، به مدرسه رفتم و خیلی زود معلم به کلاس آمد و گفت: باید دو نفره مکالمه را انجام دهید، و به من گفت با یکی از دوستانم که اتفاقا سر یک سری مسایل با هم حرف نمی زدیم باید انجام می دادم، من هم مجبور شدم این کار را انجام بدهم و این مکالمه ما را آشتی داد و از آن روز تا الان با هم دوست شدیم.

این یکی از بهترین خاطرات مدرسه من است. و از آن زمان تا به امروز تمام مکالمات زبان ما با هم است و از آن روز به بعد درس زبان برای من به عنوان شیرین ترین درس نامیده می شود، چون باعث شد با یکی از بهترین دوستانم آشتی کنم.

نتیجه گیری: برخی اتفاقات باعث می شود مسیر درست زندگی را انتخاب کنیم و در زندگی تصمیمات درستی بگیریم.

همچنین بخوانید: جواب سوالات درس ۶ نگارش نهم

✅ به پایان انشا در مورد یک روز از کلاس در یکی از قالب های نوشتاری از کتاب نگارش نهم متوسطه اول رسیدیم، اگر پیشنهاد یا سوالی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات بپرسید تا کارشناسان ما پاسخگوی شما باشند.

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 5 =