ادبیاتفرهنگ و هنر

انشا در مورد پلیس و هفته نیروی انتظامی ⚔️

متن انشا ساده و کودکانه درباره پلیس راهنمایی و رانندگی برای کلاس دوم و هشتم با چند متن مختلف

انشا در مورد پلیس خوب را توصیف کنید: وقتی زیر باران می بینیش می فهمی که چه قدر زحمت کش است و یا در کولاک و برف که همه به دنبال سرپناه هستند، بی سرپناه می ایستد. برای مشاهده متن انشاء در ادامه با ماگرتا همراه باشید.

مطلب پیشنهادی: انشا در مورد روز معلم

انشا در مورد پلیس

انشا در مورد پلیس و نقش آن در جامعه

مقدمه: روزی که در خیابان دستم از دست مادرم رها شد و ترس تمام وجودم را برداشت، شناختمش، روزی که آن سوی خیابان ساک پیرزنی را جابه جا می کرد و روزی که برای حفظ جان کودکی به تنهایی از حرکت یک خودرو جلوگیری کرد، روزی که کیف پر از پول را به صاحبش برگرداند، روزی که در زیر برف برای خودرویی زنجیر می بست. هر بار که کودکان می خواهند از مدرسه تعطیل شوند و یا ساعاتی که همه مردم در خوابند او در حال انجام وظیفه است، من می شناسمش.

بدنه: پلیس در یک جامعه نقش مهمی دارد. مردم جامعه ما به پلیس و همکارانش اعتماد دارند و آنان را امین خود می دانند و برایشان ارزش قائل هستند و به همه احترام خاص می گذارند. پلیس به عنوان حافظ و نگهبان اموال و جان مردم همواره در تلاش و کوشش است. این نهاد مقدس به عنوان حامی مردم بوده و همواره در کنار مردم از همه چیز مردم دفاع می کند.

مردی با لباسی خوش رنگ و دلی دریایی، مردی سخت معتقد که خودم با چشمم دیدم که برای ارج نهادن به جایگاه شهید وطن در حالی که چند ساعت به حالت خبردار بود، اشک می ریخت و با تمام وجودش عزا دار شهید وطن بود. پلیس را دوست می دارم چون وطنم، خاکم و قله های کشورم، چون برایم ثابت کرد که پلیس خودش به تنهایی یک کشور است و یک تنه در مقابل دشمن خواهد ایستاد.

بند چکمه هایش همیشه هموار و آماده حرکت است. خاک وطن را چون جان شیرین دوست می دارد که وطن پرستی از ایمان است، پلیس نباشد، کشور به سمت بی ثباتی می رود.

نتیجه گیری: وطن من به مردانی چون شما افتخار می کند. مردانی از جنس تلاش و مبارزه و اخلاق که در سخت ترین شرایط ملت را تنها نمی گذارند. مسیر شان در کنار مردم بوده و از درد و رنج مردم درد می شکند. پلیس را چون دست راستم، برادرم خانه و کاشانه‌ام دوست می دارم تا در اوج قله عشق و محبت در کنار مردم سختی کشیده وطنم باشی ای سردار عشق و مهر و راستی.

انشاء با موضوع پلیس و مردم

مقدمه: بارها او را در سخت ترین شرایط دیده‌ام، سرنشین خودرویی که بدحال است را جابه جا می کند. وقتی از او آدرسی می پرسی، یا جایی را بلد نیستی، هر بار که می خواهی سفری خوش داشته باشی، در جاده ماشینت خراب می شود و یا دنبال یک آدرس هستی، به نرمی و گرمی دستت را گرفته و تا مقصد می برد. اگر راه مدرسه و خانه را اشتباه رفته باشی و اگر نتوانی از خیابان عبور کنی، اگر چتر نداشته باشد و باران نفست را ببرد و اگر در راه مانده باشی، پلیس را در کنار خودت بدان.

بدنه: پلیس را چون یک نیروی قوی و استوار دوست می دارم تا کشورم با حضورش تماشایی دلخواه شود. او مجری نظم و قانون در کشور است تا دست هیچ خطاکاری به جیب مردم نرود و هیچ چشم ناپاکی جان و روح مردم را تهدید نکند، هیچ زن جوانی در خیابان گیر نامرد نیفتد و دامنش لکه دار نشود. هیچ خودرویی تخلف نکند و مردم در کنار و حوالی هم خوب و آسوده خاطر زندگی کنند.

پلیس وطن را چون فرزندم،خواهر و مادرم دوست می دارم.آنگاه که باغبان مرز وطن را نا امن می کنند و یا زمانی که در روز روشن حق مردم خورد می شود یا وقتی که هنوز همه در خواب رویایی و عمیق هستید، آن روز حضور سبزش را حس می کنید. پلیس را چون مردم چشم مراقبم تا او هم از وطنم مراقبت نماید. پلیس در سرد و گرم روزگار، در کناره پنجره صبح، خورشید را برای وطنم هدیه آورد تا دیگر کسی بی حجاب نشود به اموال و خانه مردم تعرض نکند.

پلیس وطنم نه تنها یک پلیس است، بلکه او یک دوست، پدر و رفیق خوب است. روزی هزار بار برای زنده ماندنت دعا می کنم ای افتخار وطن و دیارم. تو را با آرم مقدس و لباس زیبایت،کلاه خاصت، دل عاشقت، دستان گرمت، نگاه نافذت به مهمانی گل ها می برم تا آنها از تو استقبال کنند و تو در اوج عظمت بمانی و برای من مقدس باشی.

میدانم گاهی درد داری، می دانم حتی زن و فرزند و دختر را در راه وطن رها کرده ای اما بدان که ایمان در وطن پرستی است. تو دادرس مظلومان و همراه مردمی خدا پایدارت کند تا سالهای سال برای وطنم بمانی و بر فراز باشی.

نتیجه گیری: پلیس رکن اصلی و مورد نیاز جامعه است تا در سایه‌اش مردمی به خوبی و خوشی زندگی کنند. پلیس بودن یک شغل نیست بلکه عشق به وطن است که در ایرانیان می جوشد. احترام به پلیس واجب است مانند احترام به معلم. او مجری قانون است و همراه مردم. اگر روزی پلیس نباشد، جامعه به سمت هرج و مرج رفته و هیچ چیز سر جایش نخواهد بود و کم کم بی بند وباری رواج می یابد.

همچنین بخوانید:
انشا در مورد دوست خوب
انشا در مورد خدا
انشا در مورد چگونه میتوانیم یک دانش آموز موفق باشیم

✅ به پایان انشا در مورد پلیس رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.

موسوی پوران

هم‌بنیانگذار مجله ماگرتا ، زندگی ۲۴ ساعته روی خط آنلاین دهکده جهانی وب . تحلیلگر و متخصص تولید محتوای با ارزش و با کیفیت هستم و ۸ سالی می شود که وارد دنیای دیجیتال شدم. مدیر تیم تحقیق و توسعه شرکت هستم. بالاترین لذت برای من انجام کار تیمی ست.

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × دو =