انشا در مورد روستا و زیبایی هایش ✔️ با مقدمه و نتیجه
انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد روستا با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا
انشا در مورد روستا : کوچه باغ هایش همه پر از مهر و بوی نم و خاک است و همه ساکنینش مهربان و بی ریا هستند. برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.
انشا پیشنهادی : انشا در مورد ظرفیت
انشا در مورد روستا
مقدمه : بوی گل و گلاب از کوچه هایش می آید و مرد و زن دنبال کار و زندگی هستند و برای خودشان برنامه ای دارند و از کسی توقعی هم ندارند و همیشه دست شکرشان بالاست و کسی هم از دیگری رنجیده خاطر نمی شود.
بدنه: به اتفاق به یک روستا رفته بودم و منتظر طلوع آفتاب بودم و دیدم که پیر زنی قبل از طلوع کوچه را آب و جارو می کند و صدای حرف زدنش هم می آمد که راه می رفت و می گفت تا قبل از طلوع آب و جارو کنم تا خاک روی آفتاب ننشیند و من همچنان داشتم می شنیدم و پنجره اتاق باز بود و لحاف زیبای هفت رنگی روی من کشیده بودند.
با خود فکر کردم که چه تعبیر زیبایی است که پیر زن داشت که گرد و خاک روی آفتاب ننشیند. دل مردم روستا این قدر پاک و بی آلایش است و با هم چه قدر مهربان حرف می زنند و بساط چای عصرشان به راه است و همیشه پای دریچه اتاق روبه کوچه مادر بزرگ سینی چای در دست همه دیده می شود و یک گلدان زیبا هم در کنار پنجره چوبی گذاشته شده است.
صدای هلهله گوسفندان به گوش می رسد و سگ گله هم دوان دوان می رسد و خبر از آمدن گوسفندان می دهد. صبح وقت صبحانه که شده کره، روغن محلی، تخم مرغ و نان پادرازی همه از راه رسید و سفره آرایی هم که بی نظیر بود و مادر و مادر بزرگ با یک آداب خاصی کودکان را سر سفره نشاندند و با دعای سفره صبحانه آغاز شد.
روسری گلدار و بزرگشان به یاد دارم. بعد صبحانه راهی باغ و گندمزار شدیم و در میان گندمزار قدم زنان حرف زدیم و خندیدم . به به چه زندگی زیبایی که در هر طرف خدا را به چشم دیدم و مهربانی را در هر نفس مردم حس کردم. نه قهری و نه اخمی و نه دودی و ماشینی، فقط حرف عشق بود و مهربانی و کار و عشق و احترام.
نتیجه گیری: در عمرتان هر بار که خواستید به آرامش برسید به یک سفر یک روزه بروید و به نزدیکترین روستای شهرتان سری بزنید و مردمش را از نزدیک ببینید که چه قدر مهربان و بی آلایش هستند.
انشا در مورد زیبایی های روستا
مقدمه: در دور دست ها انگار کفتری می خورد آب ( سهراب) مردم روستا این قدر بی آلایش و ساده هستند که دوست دارند آب را برای همه نگاه دارند. مردمی که نه دود می شناسند و نه قبض و نه اجاره خانه هرچه دارند در سفره است و با هم می خورند.
بدنه: صدای تاخت و تاز اسب از دور به گوش می رسید و همه جای روستا پر از گل های روبه آفتاب، آفتاب گردان بود، مردم صبح زود همراه با طلوع بر می خاستند و با ماه به زیر سقف می رفتند.
انگار بوی خاکش هم فرق داشت و مردمش که از اهالی زمین نبودند و از دیار بهشت و آسمان بودند. هر صبح خورشید با ستیغش خودش را نشان می داد و می دیدم که چشمک زنان از راه می رسد.
درختان در کوچه باغ های دوستی خود نمایی می کنند و صدای نهرهای جاری هم گوش نواز است. گاوها از چرا می آیند و گوسفندان هم که جسته و گریخته در راه هستند و من به چشم دیدم که زندگی رنگی دیگر دارد.
مردمش خوب و مهربان، دیارش پر از عشق و همه چیزش خوب و خوش و خرم است. کم کم دیدم که پیرمردان و کشاورزان هم با کوله باری از عشق و دوستی از راه رسیدند و زندگی به جریان افتاد و خدا هم از این همه مهربانی بندگانش هرچه نعمت داشت برسرشان فرو ریخت.
روستا پایگاه بهشت در زمین است و مردمش همه از تبار باران هستند و مهرورزی، درختانش روبه خورشید و ستارگانش پر فروغ، نور مهتابش بی مانند و مردانش بهشتی، بوی گل می دهند و نور ، نه غروری و نه ستمی، همه مهر و داد و دوستی، مزارعش سرسبز، درختانش پر بار و همه جایش سبز و شاید قطعه ای از بهشت.
روستا را خوب و دقیق نگاه کردم و از یک سفر یک روزه لذت بردم ولی این سخن را آویزه گوش کردم که هر جا یاد خدا باشد همه چیز رونق خواهد داشت.
نتیجه گیری: هیچگاه به مردم روستا به دید یک کارگر و یا افراد زیر دست نگاه نکنید که اقتصاد کشور و کشاورزی را این مردمان حفظ کرده اند.
انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد ظاهربینی
و
انشا در مورد عشق به میهن
و
انشا در مورد قرآن
☑️ به پایان انشا درباره روستا رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.
انشا درباره اگر شما دهخدا یک روستا بودید روستای شما چه قوانین خاصی۰ غذا ۰ بازی محلی و لباس هایی داشت؟؟
لطفا سریع جواب دهید