معنی و آرایه های درس هشتم از پاریز تا پاریس فارسی دوازدهم
گام به گام معنی واژگان و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی متن و بیت های شعر درس از پاریز تا پاریس 8 هشتم ادبیات فارسی دوازدهم
معنی و آرایه های درس هشتم از پاریز تا پاریس فارسی دوازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی متن درس ۸ هشتم از پاریز تا پاریس کتاب ادبیات فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
بعدی: معنی گنج حکمت سه مرکب زندگی دوازدهم
معنی کلمات و آرایه های درس نهم کویر فارسی دوازدهم
جواب قلمروهای کارگاه متن پژوهی درس نهم فارسی دوازدهم
معنی لغات و آرایه های روان خوانی بوی جوی مولیان فارسی دوازدهم
جواب درک و دریافت بوی جوی مولیان فارسی دوازدهم
معنی و ارایه های ادبی و زبانی درس 8 هشتم فارسی دوازدهم از پاریز تا پاریس
در زیر می توانید معنی و قلمروهای ادبی و زبانی درس هشتم از پاریز تا پاریس فارسی دوازدهم را مشاهده نمایید:
پاریز کلاس ششم ابتدایی نداشت. ناچار میبایست ده فرسخ راه را پیموده به سیرجان بروم. عصر با «الاغ تور» از پاریز راه میافتادیم؛ سه فرسخ کوهستانی آب و آبادی داشت؛ امّا از«کرّان» به بعد هفت فرسنگ تمام بیابان ریگزار بود. آب از این ده برمیداشتیم و صبح، هنگامچریغ آفتاب کنار قنات حسنی در شهر سیرجان اتراق میکردیم. نخستین سفر من، شهریور ماه ۱۳۱۶ شمسیبرای کلاس ششم دبستان چنین انجام گرفت. ده فرسنگ راه را دوازده ساعته میرفتیم.
قلمرو زبانی: پاریز: نام روستایی
فرسخ: فرسنگ، شش کیلومتر
پیمودن: طی کردن (بن ماضی: پیمود، بن مضارع: پیما)
الاغ تور: مسافرت با الاغ
چریغ آفتاب: چراغ آفتاب، طلوع آفتاب، صبح زود
اتراق کردن: موقتا در جایی اقامت گزیدن، توقف چند روزه در سفر به جایی
پیام: سفر
از کلاس سوم دبیرستان ناچار میبایست به کرمان برویم؛ بنابراین بعد از دو سه سال ترک تحصیل که دوباره وسایل فراهم شد، ۳۵ فرسنگ راه بین سیرجان و کرمان را دو شبه با کامیون طی کردیم. دو سال دانشسرای مقدّماتی طی شد. ادامۀ تحصیل در تهران پیش آمد. این همان سفری است که هنگام مراجعه به بانک اعتبارات ایران برای من تداعی شد؛ زیرا آن روز سیصد تومان پول مجموعا تهیّه کرده بودم که به تهران بیایم و این، مخارجِ قریب شش ماه من بود.
قلمرو زبانی: دانشسرا: مؤسسه آموزشی برای تربیت آموزگار یا دبیر
تداعی: یاد آوری، به خاطر آوردن
مخارج: هزینه ها
قریب: نزدیک (همآوا؛ غریب: ناآشنا)
وقتی از پاریز به رفسنجان آمدم، به من سفارش شد که بردن سیصد تومان پول تا تهران همراه یک محصّل، خطرناک است! ناچار باید از یک تجارتخانۀ معتبر به تهران حواله گرفت. به سفارش این و آن به تجارتخانه امین مراجعه کردم. اتاقی بود با یک میز و دو صندلی؛ پیرمرد لاغر – که بعداً فهمیدم امین صاحب تجارتخانه است – پشت میز نشسته بود. هیچ باور نداشتم اینجا یک تجارتخانه باشد. گفتم حوالۀ سیصد تومان برای تهران لازم دارم. او گفت بده، پول را بده. خجالت دهاتی مانع شد بگویم شما که هستید؟ بی اختیار سیصد تومان را دادم. پیرمرد از داخل کازیۀ روی میز یک پاکت کهنه را که از جایی برایش رسیده بود، برداشت. کاغذ مثلّث روی پاکت را که برای چسباندن در پاکت به کار میرود، پاره کرد. روی آن حوالۀ سیصد تومان به تهران نوشت و امضایی کرد و به من داد. امضای امین داشت؛ امّا نه نشانۀ تجارتخانه داشت، نه کاغذ بزرگ بود، نه ماشین تحریر و نه ماشین نویس و نه ثبت و نمره؛ هیچ و هیچ … .
قلمرو زبانی: محصّل: دانش آموز
حواله: نوشته ای که به موجب آن دریافت کننده ملزم به پرداخت پول یا مال به شخص دیگری است
دهاتی: روستایی
کازیۀ: جاکاغذی
نخستین روزی که از پاریز خارج شدم (۱۳۱۶) سیرجان را آخر دنیا حساب میکردم، و امسال (۱۳۴۹) که به اروپا رفتم، گمانم این است که عالمی را دیده ام؛ امّا چه استبعادی دارد که عمری باشد و روزی خاطراتی از سفر ماه هم بنویسم! آرزوها پایان ندارد. آدمی به هر جا میرود، گمان میکند به غایت القُصوای مقصود خود رسیده است؛ در صورتی که دنیا بی پایان است.
قلمرو زبانی: استبعادی: دور دانستن، بعید شمردن چیزی
غایت القصوا: حد نهایی چیزی، کمال مطلوب
عبور هواپیما از روی دریای مدیترانه همیشه آدمی را غرق دریای تصوّرات تاریخی میکند؛ البتّه توقّف ما در امّان و آتن بیش از نیم ساعت طول نکشید و به قول بیرجندیها، در این دو شهر یک «سرپری» زدیم. از امّان به بعد تغییر زمین آشکار شد. سواحل شرقی مدیترانه از زیباترین نواحی عالم است. بیشتر راه را از روی دریا گذشتیم. جزیرههای کوچک و بزرگ، مثل وصلههای رنگارنگ بر طیلسان آبی مدیترانه دوخته شده است.
قلمرو زبانی: سرپر زدن: توقف کوتاه
سواحل: ج ساحل
نواحی: ج ناحیه (همآوا؛ نواهی: نهی شده ها؛ محرمات)
طیلسان: گونه ای ردا
دوختن: بن ماضی: دوخت؛ بن مضارع: دوز
قلمرو ادبی: عبور …غرق میکرد: استعاره
دریای تصوّرات: اضافه تشبیهی
کوچک و بزرگ: تضاد
مثل وصلههای رنگارنگ …: تشبیه
فرودگاه آتن، نوساز و مربوط به دوران حکومت سرهنگهاست و مثل اینکه مردم هم از این حکومت چیزهای چشمگیری دیده اند. شوخی روزگار است که مهد دموکراسی عالم، یعنی آتن، که دو هزار و هشتصد سال قبل حتّی برای آب خوردن در شهر هم، مردم رأی میگرفتند و رأی میدادند، از بیم عقرب جرّارۀ دموکراسی قرن بیستم، ناچار شده به مار غاشیۀ حکومت سرهنگها پناه ببرد.
قلمرو زبانی: چشمگیر: شایان توجه، با ارزش و مهم
مهد: گهواره
بیم: ترس
جراره: ویژگی نوعی عقرب زرد بسیار سمی که دمش روی زمین کشیده میشود
دموکراسی: مردم سالاری
غاشیه: سوره ای از قرآن یکی از نامهای قیامت
مار غاشیه: ماری بسیار خطرناک در دوزخ
قلمرو ادبی: سرهنگها: مجاز از نظامیان
شوخی روزگار: اضافه استعاری
مهد دموکراسی عالم: استعاره از یونان
عقرب جرّارۀ دموکراسی: اضافه تشبیهی
مار غاشیۀ حکومت سرهنگها: اضافه تشبیهی
از بیم عقرب جرّارۀ … به مار غاشیۀ حکومت سرهنگها پناه بردن: زبانزد؛ به معنای از ترس چاله در چاه افتادن
پیام: از ترس چاله در چاه افتادن
رم، پایتخت ایتالیا، شهری است قدیمی، دیوارهای قطور و باروهای دود خوردۀ آن به زبان حال بازگو میکند که روزگاری از فراز همین برجها، فرمان به سواحل دریای سیاه داده میشده و کرانههای فرات، خط از کرانۀ رود تیبر میخواندند و امّا دنیا همیشه به یک رو نمیماند. آخرین چراغ امپراتوری روم را موسولینی روشن کرد که چند صباحی تا حبشه و قلب افریقا پیش راند؛ امّا همه میدانیم که «دولت مستعجل» بود. چه خوش گفته اند که امپراتوری های بزرگ هم مانند آدمهای ثروتمند، معمولاً از سوء هاضمه میمیرند.».
قلمرو زبانی: قطور: ستبر
بارو: دیوار قلعه
فراز: بالا
کرانه: کناره، ساحل
به یک رو نمیماند: به یک گونه
صباح: بامداد، سپیده دم، پگاه
مستعجل: زود گذر، شتابنده
سوء هاضمه: بدگواری
قلمرو ادبی: دود خوردۀ: کنایه از دیرین
سواحل: مجاز از مردم سواحل
کرانه: مجاز از مردم کرانه
خط میخواندند: کنایه از فرمابری می کردند
چراغ روشن کردن: کنایه از رونق دادن
صباح: مجاز از مدت اندک
دولت مستعجل: تلمیح به شعر حافظ (راستی خاتم فیروزه بواسحاقی / خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود)
پیام: گذرا بودن پادشاهی ها، حرص و ولع کشورگشایی موجب نابودی امپراتوریها شده است
دیوارهای کهن روم که هنوز طاق ضربی دروازههای آن باقی است، حکایت از روزگاران گذشته دارد. یک روز دنیایی به روم چشم داشت و از آن چشم میزد؛ امّا امروز به جای همۀ آن حرفها وقتی اعتصاب کارگران فقیر ماهیگیر و کشتی ساز ایتالیا را میبینیم، باید این شعر معروف خودمان را تکرار کنیم (گویا از حاج میرزا حبیب خراسانی است)
قلمرو زبانی: طاق ضربی: سقف خمیده و گنبدی
قلمرو ادبی: دنیا: مجاز از مردم دنیا
روم: مجاز از مردم روم
چشم داشت: کنایه از توجه داشتن
چشم میزد: کنایه از اینکه «میترسید»
پیام: ناپایداری قدرت
۱- کاووس کیانی که کی اش نام نهادند / کی بود و کجا بود و کی اش نام نهادند؟
معنی: کاووس کیانی که او را پادشاه نام نهادند کی زندگی میکرد و کجا بود و کی او را نام نهادند؟
قلمرو زبانی: کیانی: منسوب به کی؛ هر یک از پادشاهان داستانی ایران از کی قباد تا دارا
کی اول: پادشاه
جهش ضمیر
قلمرو ادبی: واج آرایی «ک»، «ن» و «ی»
تلمیح
جناس: کی نخست و دوم (۱- پادشاه ۲- چه زمانی)
قالب: قطعه
پیام: ناپایداری قدرت
۲- خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان / این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند
معنی: این سرزمین، سرزمینی است که به خاطر جان باختن انسانیهای ستم دیده بسیاری از خون رنگین شده است و ما آن را بغداد و ری نام نهاده ایم.
قلمرو زبانی: ملک: سرزمین
قلمرو ادبی: رنگین شده از خون: کنایه از جان باختن
پیام: آبادانی وابسته به جانفشانی مردم است
۳- صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب / تا شد تهی از خویش و نی اش نام نهادند
معنی: بسیار تیغ ستم بر سر و تن چوب نی وارد شد تا اینکه از خویش تهی شد و تبدیل به ساز نی شد.
قلمرو زبانی: صد: مجاز از بسیار
جفا: ستم
قلمرو ادبی: تیغ جفا: اضافه تشبیهی
سر، تن: تناسب
چوب: مجاز از نی
جانبخشی
پیام: با رنج و دشواری پیشرفت به انجام میرسد
۴- دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی / مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند
معنی: امیدواری و غمگینی ما بود که گاهی آن را مردادماه و گاه دی نام نهادند.
قلمرو زبانی: مردادمه: مرداد ماه
قلمرو ادبی: واج آرایی «م» و «د»
دل گرمی: کنایه از امیدواری
دم سردی: کنایه از غمگینی
دل گرمی و دم سردی: تضاد
اغراق
حسن تعلیل
پیام: تأثیر اندیشه انسان
۵- آیین طریق از نفس پیر مغان یافت / آن خضر که فرخنده پی اش نام نهادند
معنی: آن خضر که او را خوش قدم نام نهادند آیین طریقت را از سخن پیر مغان یاد گرفت.
قلمرو زبانی: طریق: طریقت
مغان: موبدان زرتشتی؛ در ادبیات عرفانی، عارف کامل و مرشد
فرخنده پی: خوش قدم
«-َش» در پی اش: مفعول یا مالیه
قلمرو ادبی: نفس: مجاز از سخن
تلمیح به داستان خضر
واج آرایی «ن»
پیام: لزوم پیروی از پیر، لزوم داشتن آموزگار، تأثیر نفس گرم پیر (مرشد) بر مرید
با راه آهن به بروکسل پایتخت بلژیک میرفتیم. در بین راه در کشور فرانسه یک ایستگاه وجود داشت که دسته گلی تازه در کنار بنایی یادبود نهاده بودند و بر بالای آن با خطّ درشت و بسیار روشن نوشته شده بود: «در اینجا چهل و هشت هزار نفر در برابر سپاه نازی ایستادند و همه کشته شدند.» و در آخر آن این جمله به زبان فرانسه نوشته شده بود: «این مطلب را هیچ وقت فراموش نکنید.»
من بعد از خواندن این مطلب متوجّه شدم که دنیا عجیب فراموشکار است! بیست سی سال پیش چه کارها کرده که امروز اصلاً به خاطر نمیآورد! امّا نه، تاریخ فراموشکار نیست. در کنار بروکسل کوه و تپّههای بسیاری وجود دارد که «واترلو» خوانده میشوند. این همان جایی است که جنگ عظیم ناپلئون روی داد و سرنوشت او را تعیین کرد. یک تپّۀ یادگاری بزرگ که حدود پنجاه متر ارتفاع دارد، در آنجا بر پاست که اطراف آن را چمن کاشته اند و بر بالای آن مجسّمۀ شیری را نهاده اند. خواهید گفت این تپّه چگونه پیدا شده؟ زنانی که در جنگهای ناپلئونی شوهر و اقوام خود را از دست داده بودند، هر کدام، یک طَبَق پر از خاک کرده اند و در اینجا ریخته اند. مجموع این طبقهای خاک، این تپّه را به وجود آورده است تا ما به بالای آن برویم و محوّطۀ میدان را تماشا کنیم.
قلمرو زبانی: اقوام: خویشاوندان؛ م قوم
طبق: سینی گرد
قلمرو ادبی: دنیا: مجاز از مردم دنیا
تاریخ: مجاز از تاریخ نگار
از دست دادن: کنایه از دچار فقدان شدن
علاوه بر آن، یک پانوراما در اینجا ساخته شده که از شاهکارهای هنری است. یک چادر بزرگ که قطر آن از پنجاه متر بیشتر است، در وسط زده اند. بر دیوارۀ آن از اطراف، منظرۀ جنگ واترلو را به صورت نقّاشی مجسّم کرده اند. تمام میدان به خوبی نقّاشی شده؛ یک طرف سرداران ناپلئون با سپاهیان منظّم، در آن گوشه، توپخانه، در جای دیگر سپاهیان دشمن و بالاخره ناپلئون در آن دور دست بر اسب سفید، متفکّر، به دورنمای جنگ مینگرد. چند شعاع کم نور خورشید از پس ابرها این نکته را بازگو میکند که روزی آفتابی نیست. وحشت ناپلئون از بارندگی است که توپخانۀ او را از تحرّک باز خواهد داشت.
جالب آنکه راهنمای ما میگفت تمام این مناظر بر اساس تعریف ویکتورهوگو از میدان جنگ – در جلد دوم کتاب بینوایان – ساخته شده؛ یعنی نقّاش و طرّاح همان توصیفات ویکتورهوگو را نقاشی کرده اند. من شاید حدود سی و پنج سال پیش این شرح را در پاریز خوانده بودم. حالا دوباره در ذهنم مجسّم میشد.
قلمرو زبانی: پانوراما: پرده نقاشی که در ساختمانی که سقف مدور دارد به دیوار سقف بچسبانند چنان که هر کس در آنجا بایستد گمان کند که افق را در اطراف خود میبیند؛ سراسرنما (مصوبه فرهنگستان)
مناظر: ج منظره
مجسّم کرده اند: جسمیّت دادن
وقتی در پاریس بودم، یک روز، نامهای از پاریز به پاریس به نام من رسید. نامه را آقای هدایت زاده، معلمّ کلاس سوم و چهارم ابتدایی من، برایم نوشته بود؛ به یاد گذشتهها و خاطرات پاریز و خواندن بینوایان ویکتورهوگو.
این معلمّ شریف باسواد سفارش کرده بود که اگر سر قبر ویکتور هوگو رفتم، از جانب او فاتحهای برای این نویسندۀ بزرگ طلب کنم. این نامه مرا به فکر انداخت. متوجّه شدم که قدرت قلم این نویسنده تا چه حد بوده است که فرهنگ و تمدّن فرانسوی را حتّی در دل دهات دورافتادۀ ایران مثل پاریز، هم فرا برده است. کاری که نه سپاه ناپلئون میتوانست بکند و نه نیروی شارلمانی و نه سخنرانیهای دوگل.
قلمرو زبانی: پاریز: نام روستایی
شارلمانی: بنیانگذار پادشاهی روم
دوگل: رئیس جمهور فرانساه
قلمرو ادبی: جناس: پاریز؛ پاریس
فاتحه: مجاز از سوره الحمد
قلم این نویسنده: مجاز از نوشته
دل دهات: اضافه استعاری
پیام: برتری دانش و نویسندگی بر نیروی نظامی
معنی کلمات و قسمت های سخت درس هشتم ادبیات فارسی دوازدهم
در زیر می توانید معنی لغات و کلمه های سخت و جدید درس ۸ هشتم ادبیات فارسی دوازدهم را مشاهده نمایید:
اتراق: توقف چند روزه در سفر به جایی
استبعاد: دور دانستن
پانورما: پرده نقاشی که در ساختمانی که سقف مدور دارد، به دیوار میچسبانند؛ به طوری که هر کس آنجا بایستد، فکر میکند که افق را در اطراف خود میبیند.
تداعی: یادآوری
جراره: ویژگی نوعی عقرب زرد بسیار سمی که دمش روی زمین کشیده میشود.
چریغ آفتاب: طلوع آفتاب
چشمگیر: باارزش و مهم
حواله: نوشتهای که به موجب آن دریافت کننده ملزم به پرداخت پول یا مال به شخص دیگر است.
رواق: بنایی با سقف گنبدی یا به شکل هرم
سر پر زدن: توقف کوتاه
سوء هاضمه: بدگواری و دیرهضمی (هر اختلالی در هضم غذا)
صباح: بامداد
طاق: سقف خمیده و محدب
طبق: سینی گرد بزرگ و معمولا چوبی، مخصوص نگهداری و حمل اشیا که بیشتر آن را بر سر میگذارند.
طیلسان: نوعی ردا
عجین آمدن: آمیخته و ترکیب شدن
غایتالقصوی: حد نهایی چیزی
فرخندهپی: خوش قدم
فرسخ: فرسنگ، واحد اندازه گیری مسافت (تقریبا معادل شش کیلومتر)
کازیه: جاکاغذی
کی: پادشاه
کیانی: منسوب به پادشاه
مار غاشیه: ماری بسیار خطرناک در دوزخ
مستعجل: زودگذر
مغان: موبدان زرتشتی
نمط: بساط شطرنج
از بیم عقرب چرا به مار غاشیه پناه بردن
معنی: این مثل برای کسانی به کار میرود که دچار سختی و دشواری شدهاند؛ به طوری که سختی و دشواری کمتر از آن مصیبت اولیه را زود قبول میکنند و آن را نعمت میدانند.
دنیا به یک رو نمیماند: اوضاع تغییر میکند.
آخرین چراغ امپراطوری روم را موسولینی روشن کرد که تا چند صباحی تا حبشه قلب آفریقا نیز پیش راند اما همه میدانیم که دولت مستعجل بود
معنی: آخرین کسی که توانست به امپراطوری روم، شکوه و عظمت ببخشد، موسولینی بود که توانست بخشهایی از اروپا و آفریقا را مستعمره ایتالیا کند. ولی زیاد دوام نداشت و با شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، کار ایتالیا نیز تمام شد و این امپراطوری از هم پاشید.
امپراطوریهای بزرگ هم مانند انسانهای ثروتمند، معمولا از سوءهاضمه میمیرند
معنی: آدمهای ثروتمند به دلیل پرداختن همیشگی به ثروت خود و غافل شدن از سلامتیشان، معمولا به بیماری سوءهاضمه دچار میشوند. امپراطوریهای بزرگ هم به دلیل غفلت از اوضاع داخلی کشور خود، عاقبت از درون ضربه میخورند و از هم میپاشند.
توجه: برای مشاهده پاسخ سوالات درس هشتم فارسی دوازدهم، وارد لینک «جواب قلمروهای کارگاه متن پژوهی درس هشتم فارسی دوازدهم» شوید.
قبلی: جواب درک و دریافت شعر صبح ستاره باران فارسی دوازدهم
معنی و آرایه های شعر صبح ستاره باران فارسی دوازدهم
جواب تمرین های کارگاه متن پژوهی درس هفتم فارسی دوازدهم
معنی و آرایه های درس هفتم در حقیقت عشق فارسی دوازدهم
توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.
در انتها امیدواریم که مقاله معنی کلمات و آرایه های ادبی و زبانی درس 8 هشتم از پاریز تا پاریس ادبیات فارسی دوازدهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.
عالی بود ممنونم