ادبیاتفرهنگ و هنر

معنی شعر نیایش لطف تو فارسی دوازدهم ⏺+ آرایه ها و واژگان

معنی و آرایه های ادبی شعر لطف تو از وحشی بافقی صفحه 163 کتاب ادبیات فارسی دوازدهم متوسطه دوم

معنی و آرایه های ادبی شعر نیایش لطف تو فارسی دوازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و قلمرو ادبی و زبانی و فکری شعر لطف تو وحشی بافقی صفحه ۱۶۳ کتاب ادبیات فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.

همچنین بخوانید: جواب درک و دریافت صفحه ۱۶۲ فارسی دوازدهم

معنی شعر نیایش لطف تو فارسی دوازدهم
معنی شعر نیایش لطف تو فارسی دوازدهم

معنی و ارایه های ادبی شعر نیایش لطف تو صفحه ۱۶۳ فارسی دوازدهم

الهی سینه‌ای ده آتش افروز / در آن سینه، دلی وان دل همه سوز

معنی (قلمرو فکری): خدایا به من سینه ای ببخش که روشن کننده آتش عشق باشد و دلی درون سینه ام قرار بده که آتش عشق در سوز و گداز باشد.

قلمرو زبانی: الهی: منادا
ده: بده، فعل امر
آتش افروز: صفت فاعلی مرخم
فعل [باشد] از آخر مصرع دوم به قرینهٔ معنوی حذف شده است.
سوز: کوتاه شده «سوزنده»

قلمرو ادبی: قالب: مثنوی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
سینه: مجاز از وجود
آتش: استعاره از عشق
آتش افروز: کنایه از سرشار از عشق
سینه، دل: واژه آرایی، تناسب
سوز: استعاره از عشق
آتش: استعاره از عشق

پیام: مرا عاشق کن.

هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست / دل افسرده، غیر از آب و گل نیست

معنی (قلمرو فکری): هر دلی که هیجان عشق نداشته باشد، در حقیقت دل نیست. دلی که عاشق نباشد؛ مانند آب و گل بی ارزش است.

قلمرو زبانی: کوتاه شده «سوزنده»، داغ، درد
را در «دل را که …»: مالکیت و دارندگی
افسرده: بی بهره از معنویت، بی ذوق و حال
سوز: استعاره از عشق یا اندوه عشق
نیست اول: فعل خاص در معنی «وجود ندارد» است.

قلمرو ادبی: افسرده: ایهام تضاد دارد: ۱- افسرده و بی حال ۲- یخ زده و منجمد (با توجه به «سوز»)
واج آرایی: صامت «س»
آب و گل: مجاز از جسم
نیست، دل: واژه آرایی
دل، گل: جناس ناهمسان اختلافی

پیام: ارزش دل به عشق است.

کرامت کن درونی درد پرورد / دلی در وی درون درد و برون درد

معنی (قلمرو فکری): خدایا به من فکر و اندیشه ای عاشق ببخش، در درون من دلی قرار بده که با همه وجود عاشق باشد.

قلمرو زبانی: کرامت کن: ببخش
درد پرورد: پرورده و به وجود آمده از درد؛ صفت مفعولی کوتاه شده

قلمرو ادبی: درد پرورد: کنایه از پر بودن از عشق
درون و برون: تضاد و مجاز از همه و سراسر
واج آرایی: «ر»، «ن»، «د»
درون، درد: واژه آرایی
دل: مجازاً وجود
واج آرایی صامت «د»
درد: تکرار

پیام: درخواست درد عشق کردن

به سوزی ده کلامم را روایی / کز آن گرمی کند آتش گدایی

معنی (قلمرو فکری): خدایا به کلام من با عشق ارزش و اعتبار بده، به طوری که آتش به این کلام حسد ببرد و به آن محتاج باشد.

قلمرو زبانی: کوتاه شده «سوزنده»، داغ، درد
روایی: ارزش، اعتبار
مرجع «آن»: کلام
روایی: رونق، شایستگی
مصراع دوم: اغراق
مراعات نظیر: آتش، سوز و گرمی
گدایی کند: فعل مضارع التزامی

قلمرو ادبی: سوز: استعاره از عشق
گدایی کردن آتش: جانبخشی، اغراق
آتش، سوز، گرمی: تناسب
آتش از آن گرمی را گدایی کند: کنایه از اینکه عشقی که بسیار سوزناک و با سوز و گداز است

پیام: درخواست عشق سوزناک

دلم را داغ عشقی بر جبین نه / زبانم را بیانی آتشین ده

معنی (قلمرو فکری): خدایا، دلم را گرفتار عشق گردان و گفتارم را گرم و عاشقانه کن.

قلمرو زبانی: جبین: پیشانی
را در «دلم را…»: اضافه گسسته؛ جبین دلم
نه: قرار بده؛ فعل امر از «نهادن»
را در «زبانم را»: حرف اضافه به معنای «به»
دلم را: «را» نشانه فک اضافه (داغ عشقی بر جبینِ دلم نه)
داغ نهادن: نشان کردن. بنده‌ها و برده‌ها را داغ می‌نهادند تا با آن نشان شناخته شوند.

قلمرو ادبی: جبین دلم: اضافه استعاری، جانبخشی
داغ عشق: اضافه تشبیهی
جبین دل: تشخیص و استعاره
زبان: مجاز از خود سخنور یا سخن
بیانی آتشین: کنایه از سخن گیرا و اثرگذار، حسّ آمیزی
نه، ده: جناس ناهمسان اختلافی
مصراع اول: کنایه از اینکه مرا عاشق همیشگی و جاودانی خود کن. مرا بندهٔ همیشگی خود ساز.
بیان آتشین: حس آمیزی و کنایه از سخن گرم و گیرا و جذاب
دل، جبین، زبان: تناسب
مصراع اول: کنایه از اینکه مرا عاشق همیشگی و جاودانی خود کن. مرا بندهٔ همیشگی خود ساز
داغ: ایهام تناسب (۱- سوزان ۲- نشان)

پیام: درخواست عشق از خدا

ندارد راه فکرم روشنایی / ز لطفت پرتوی دارم گدایی

معنی (قلمرو فکری): خدایا فکر من گمراه است. من از لطف تو برای روشنایی فکرم و اندیشه ما هرگز نمی تواند تو را بشناسد.

قلمرو زبانی: پرتو: فروغ، روشنایی
لطف: عنایت، توجه

قلمرو ادبی: راه فکر: اضافه تشبیهی
نداشتن روشنایی: کنایه از گمراه بودن
پرتو لطف: استعاره مکنیه
واج آرایی: «ر»

پیام: یاری از حق برای یافتن راه درست

اگر لطف تو نبود پرتوانداز / کجا فکر و کجا گنجینهٔ راز؟

معنی (قلمرو فکری): خدایا اگر تو ما را راهنمایی نکنی و راه را بر ما روشن نگردانی، فکر و اندیشه ما هرگز نمی تواند تو را بشناسد.

قلمرو زبانی: پرتوانداز: روشن کننده، روشنگر، صفت فاعلی کوتاه
مصرع دوم: پرسش انکاری

قلمرو ادبی: لطف … پرتوانداز: استعاره مکنیه؛ لطف تو همچون چراغ پرتو دارد
گنجینه راز: اضافه تشبیهی
واژه آرایی: کجا

پیام: لطف الهی راهگشای ما در زندگی است.

به راه این امید پیچ در پیچم / را لطف تو می‌باید، دگر هیچ

معنی (قلمرو فکری): خدایا برای گذر از راه دشوار شناخت تو، من فقط لطف تو را به عنوان کمک می خواهم. هیچ چیز دیگری نمی خواهم.

قلمرو زبانی: به در «به راه …»: به معنای در
راه: منظور راه عشق است
را در«مرا»: مالکیت و دارندگی
می‌باید: لازم است

قلمرو ادبی: راه پیچ در پیچ: کنایه از راه دشوار
پیچ، هیچ: جناس
واج آرایی: «چ»

پیام: چشم داشت به لطف خداوند

معنی کلمات و واژه های شعر لطف تو وحشی بافقی فارسی دوازدهم

افسرده: بی‌بهره از معنویت، بی‌ذوق و حال
جبین: پیشانی
روایی: ارزش، اعتبار
آتش‌ افروز: روشن کننده آتش

کرامت: جوانمردی و بخشش
برون: بیرون
گنجینه: خزانه
روایی: ارزش و اعتبار

افروختن: روشن کردن
لطف: عنایت، توجه
پرتو: فروغ، روشنایی
پرتوانداز: روشن کننده، روشنگر
می‌باید: لازم است

همچنین بخوانید: معنی گنج حکمت مسافر فارسی دوازدهم

توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله معنی و آرایه های ادبی شعر نیایش لطف تو صفحه ۱۶۳ کتاب فارسی دوازدهم متوسطه دوم ، برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. نظرات خود را در بخش دیدگاه به اشتراک بگذارید. 😊

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

‫3 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 + چهار =