ادبیاتفرهنگ و هنر

معنی گنج حکمت مسافر فارسی دوازدهم 🔼+ آرایه ها و واژگان

ترجمه و مفهوم و ارایه های ادبی حکایت مسافر صفحه 154 درس 17 کتاب ادبیات فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم

معنی گنج حکمت مسافر فارسی دوازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و مفهوم و آرایه های ادبی حکایت مسافر صفحه ۱۵۴ درس هفدهم کتاب ادبیات فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.

همچنین بخوانید: معنی گنج حکمت کلان تر و اولی تر فارسی دوازدهم

معنی گنج حکمت مسافر فارسی دوازدهم
معنی گنج حکمت مسافر فارسی دوازدهم

معنی و آرایه های ادبی حکایت مسافر فارسی دوازدهم

بازگردانی و معنی گنج حکمت مسافر به زبان ساده فارسی دوازدهم :

دلم می‌خواهد بر بال‌های باد بنشینم و آنچه را که پروردگار جهان پدید آورده، زیر پا گذارم تا مگر روزی به پایان این دریای بی کران رسم و بدان سرزمین که خداوند ! سرحدّ جهان خلقتش قرار داده است، فرود آیم.

معنی: آرزو دارم که با باد همراه شوم و از هر چه که خداوند آفریده عبور کنم . شاید روزی به پایان این آفرینش بی انتها برسم و در سرزمینی که خداوند مرز جهان آفرینش قرار داده فرود بیایم.

آرایه ها: پدید آورده: ماضی نقلی (حذف «است» به قرینۀ معنوی)
نشینم: مضارع التزامی
روزی: قید
سر حد جهان خلقت: سرحد: هسته؛ جهان: مضاف الیه؛ خلقت: مضاف الیه مضاف الیه
بال های باد: اضافۀ استعاری؛ باد همانند پرندهای است که بال دارد.
زیر پا گذاردن: کنایه از دیدن و عبور کردن
دریا: استعاره از جهان آفرینش
بی کران: کنایه از پهناور
به پایان دریای بی کران رسیدن: متناقض نما

پیام: به منزل غایی و هدف نهایی زندگی دست یافتن.

از هم اکنون، در این سفر دور و دراز، ستارگان را با درخشندگی جاودانی خود می‌بینم که راه هزاران ساله را در دل افلاک می‌پیمایند تا به سرمنزل غایی سفر خود برسند امّا بدین حد اکتفا نمی‌کنم و همچنان بالاتر می‌روم. بدانجا می‌روم که دیگر ستارگان افلاک را در آن راهی نیست.

معنی: از همین حالا در این سفر طولانی ، ستارگان را با درخشش همیشگی خود می بینم که راه هزاران ساله را در آسمان ها طی می کنند تا به مقصد نهایی سفر خود برسند امّا من به این بسنده نمی کنم و همچنان بالاتر می روم . به آن جا می روم که ستارگان آسمان راهی به آن جا ندارند.

آرایه ها: پیمودن: طی کردن (بن ماضی: پیمود، بن مضارع: پیما) / جاودانی: دو تلفظی.
راه هزاران ساله: مجاز از راه درازآهنگ
دل افلاک: اضافۀ استعاری، تشخیص

پیام: به منزل غایی و هدف نهایی زندگی دست یافتن.

در یک جاده ٔخلوت، رهگذری به من نزدیک می‌شود؛ می‌پرسد: «ای مسافر، بایست! با چنین شتاب به کجا می‌روی؟» می‌گویم: «دارم به سوی آخر دنیا سفر می‌کنم. می‌خواهم بدانجا روم که خداوند آن را سرحدّ دنیای خلقت قرار داده است و دیگر در آن ذی حیاتی نفس نمی‌کشد.»

معنی: در یک جاده خلوت بودم که یک رهگذر به من نزدیک شد و پرسید؛ ای مسافر وایسا. با این عجله و شتاب به کجا می روی؟‌ من گفتم که دارای به سمت آخر دنیا سفر می کنم. می خواهم به آنجایی بروم که خدا آن را مرز دنیای خلقت قرار داده و دیگر در آن جانداری نفس نمی کشد و زنده نیست.

آرایه ها: نفس کشیدن: کنایه از زنده بودن
مسافر: منادا
بایست: فعل امر
جاده خلوت: متمم قیدی
رهگذری: نهاد
نزدیک: مسند
می‌شود: فعل
رهگذری می‌پرسد: سه جزئی مفعولی
به کجا می‌روی: دو جزئی ناگذر
خداوند آن را سر حد دنیای خلقت قرار داده است: چهار جزئی با مفعول و مسند
دیگر: قید
ذی حیاتی: جاندار
ذی حیاتی نفس نمی‌کشد: سه جزئی مفعولی
ترکیب وصفی: یک جادۀ خلوت
ترکیبات اضافی: آخر دنیا، سر حد دنیای خلقت.

پیام: اندیشه و خیال دور پرواز شاعر برای کشف حقیقت

می‌گوید: «اوه، بایست؛ بیهوده رنج سفر بر خویش هموار مکن. مگر نمی‌دانی که داری به عالمی بی پایان و بی حدّ و کران قدم می‌گذاری؟»

معنی: فرد رهگذر می گوید: اوه وایسا؛ الکی سختی سفر را بر خودت وارد نکن. مگر تو نمیدانی که داری به دنیایی بی پایان و بی مرز و انتها پا می گذاری؟

آرایه ها: رنج سفر را بر خود هموار کردن: کنایه از تحمل کردن سختی‌های سفر. / قدم گذاشتن: کنایه از وارد شدن
می‌گوید: مضارع اخباری
اوه: شبه جمله یا صوت بیانگر تعجب
بایست: فعل امر
هموار(مسند) مکن: فعل امر
مگر: قید استثناء
نمی‌دانی: مضارع اخباری
داری قدم می‌گذاری: مضارع مستمر
بیهوده رنج سفر را بر خویش هموار مکن: چهار جزئی با مفعول و مسند
داری به عالمی بی پایان و بی حد و کران قدم می‌گذاری: سه جزئی مفعولی.

ای فکر دور پرواز من، بال‌های عقاب آسایت را از پرواز بازدار و تو ای کشتی تندر و خیال من، همین جا لنگر انداز؛ زیرا برای تو بیش از این اجازهٔ سفر نیست.

معنی: ای اندیشه بلندپرواز من !به بال هایت که مانند عقاب است اجازه سفر نده! و ای خیال من که مانند کشتی تندرو درحال حرکت هستی همین جا توقّف کن ؛ برای اینکه تو بیشتر از این اجازه سفر نداری و در همین جا باید بمانی.

آرایه ها: ای فکر دور پرواز: تشخیص
دور پرواز: کنایه از ژرف و عمیق
تشبیه: ای فکر دور پرواز: مشبه؛ عقاب: مشبه به؛ آسا: وجه شبه
ای کشتی: تشخیص
اضافۀ تشبیهی: کشتی تندروی خیال من؛ خیال: مشبه؛ کشتی: مشبه به؛ تند رفتن: وجه شبه
کشتی، تندرو، لنگرانداز: تناسب
تناسب: بال، عقاب، پرواز
لنگر انداختن: کنایه از توقف.
فکر دور پرواز من: منادا، دارای وابستۀ وابسته
بال های عقاب آسا: ترکیب وصفی
کشتی تند روی خیال من: منادا، دارای وابستۀ وابسته
عقاب آسا: وندی
تندرو: مرکب

مفهوم و پیام گنج حکمت مسافر فارسی دوازدهم

این حکایت در مورد بلندپروازی های بیهوده و پوچ و رها کردن بلندپروازی و نیز محدودیّت انسان از درک جهان بی پایان می باشد.

معنی کلمات و واژه های حکایت مسافر فارسی دوازدهم

مگر: قید استثناء
کران: کناره، ساحل
سرحد: مرز، کرانه
خلقت: آفرینش
افلاک: آسمان‌ها

پیمودن: طی کردن (بن ماضی: پیمود، بن مضارع: پیما)
سرمنزل: منزلگاه، مقصد
غایی: منسوب به غایت، پایانی
حد: اندازه

اکتفا کردن: بسنده کردن، کافی دانستن
ذی حیات: دارای حیات، جاندار، زنده
مگر: آیا
آسا: مانند

همچنین بخوانید: معنی حکایت به جوانمردی کوش فارسی دوازدهم

توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله معنی و آرایه های ادبی گنج حکمت مسافر صفحه 154 درس هفدهم کتاب فارسی دوازدهم متوسطه دوم ، برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. نظرات خود را در بخش دیدگاه به اشتراک بگذارید. 😍

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

یک دیدگاه

  1. بس سپاس برای این درسنامه نیکو.
    چرا فعل “قدم می‌گذاری” : “سه جزئی مفعولی” است؟ چرا “سه جزئی متممی” نیست؟ “عالمی بی پایان و بی حد و کران قدم” در نقش متمم نیست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − 4 =