معنی و آرایه های درس نهم فارسی دهم کلاس نقاشی
معنی واژگان و قلمرو ادبی و زبانی متن درس ۹ نهم کتاب ادبیات فارسی پایه دهم رشته های انسانی ، تجربی و ریاضی و فنی حرفه ای و کاردانش
معنی و آرایه های درس نهم فارسی دهم کلاس نقاشی ؛ در این مطلب با معنی و نثر ساده و آرایه های ادبی و زبانی متن درس ۹ نهم کلاس نقاشی کتاب ادبیات فارسی دهم انسانی ، تجربی و ریاضی و فنی حرفه ای هنرستان آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
بعدی: معنی کلمات و آرایه های روان خوانی پیرمرد چشم ما بود فارسی دهم
جواب درک و دریافت درس پیرمرد چشم ما بود فارسی دهم
معنی و آرایه های درس دهم دریادلان صف شکن فارسی دهم
جواب کارگاه متن پژوهی درس دهم فارسی دهم
معنی گنج حکمت یک گام فراتر فارسی دهم
معنی و نثر ساده متن و ارایه های ادبی و زبانی درس 9 نهم فارسی دهم
زنگ نقّاشی، دلخواه و روان بود. خشکی نداشت. به جِد گرفته نمیشد. خنده در آن روا بود. معلّم دور نبود. صورتک به رو نداشت. «صاد» معلّم ما بود؛ آدمی افتاده و صاف. سالش به چهل نمیرسید. کارش نگار نقشهٔ قالی بود و در آن دستی نازک داشت. نقشبندیاش دلگشا بود و رنگ را نگارین میریخت. آدم در نقشهاش نبود و بهتر که نبود. در پیچ و تاب عرفانیِ اسلیمی، آدم چه کاره بود؟!
معنی: زنگ نقّاشی بود، دوست داشتنی و زودگذر بود. خسته کننده نبود. جدی گرفته نمیشد. خنده در آن جایز بود. صاد معلمّ ما بود؛ آدمی فروتن و پاکدل. سالش به چهل نمیرسید. با ما صمیمی بود. یکرنگ و یکدل بود. کارش نگارنقشۀ قالی بود و در آن مهارت داشت. نقاشی اش جالب بود و رنگ آمیزی اش بسیار خوب بود. آدم نقاشی نمی کرد و بهتر که انسان را نقاشی نمی کرد. در پیچ و تاب عرفانیِ نقشه مینیاتور، بهتر است آدم نباید؟!
قلمرو ادبی: خشکی نداشت: حس آمیزی / معلم دور نبود: کنایه از اینکه صمیمی بود / صورتک به رو نداشت: کنایه از اینکه صادق و ساده بود
قلمرو زبانی: دلخواه و روان بود: دوست داشتنی بود و زود میگذشت / خشکی نداشت: خسته کننده نبود / به جد گرفته نمیشد: جدی گرفته نمی شد / روا: جایز / صورتک: نقاب / افتاده: فروتن / صاف: پاکدل / نگارنقشه: نقاشی / نازک: ظریف / دست: مجاز از نگارگری / نقش بندی: نقاشی / دلگشا: دوست داشتنی / رنگ را نگارین میریخت: خوب رنگ آمیزی میکرد / عرفانی: خداشناسی / اسلیمی: ممال اسلامی / در پیچ و تاب … بود؟!: پرسش انکاری / قلمرو ادبی: خشکی نداشت: حس آمیزی/ معلم دور نبود: کنایه از اینکه صمیمی بود / صورتک به رو نداشت: کنایه از اینکه صادق و ساده بود
معلّم، مرغان را گویا میکشید؛ گوزن را رعنا رقم میزد؛ خرگوش را چابک میبست؛ سگ را روان گَرته میریخت؛ امّا در بیرنگ اسب حرفی به کارش بود و مرا حدیثی از اسب پردازی معلّم در یاد است.
معنی: معلمّ، مرغان را زنده و طبیعی میکشید؛ گوزن را زیبا رقم میزد؛ خرگوش را زنده و زرنگ نقاشی میکرد؛ سگ را خوب طراحی میکرد؛ امّا در طراحی اسب توانمند نبود و من داستانی از اسب کشیدن معلمّم در یاد دارم.
قلمرو ادبی: گرته میریخت: کنایه از اینکه رونوشت میگرفت، طراحی میکرد / حرفی به کارش بود: کنایه از اینکه ماهر نبود
قلمرو زبانی: گویا: سخن گوینده / رعنا: قد بلند / میبست: نقاشی میکرد / گرته: گرده، پودر / بیرنگ: طراحی / حدیث: داستان
سال دوم دبیرستان بودیم. اوّل وقت بود و زنگ نقّاشی ما بود. در کلاس نشسته بودیم و چشم به راه معلّم. «صاد» آمد. بر پا شدیم و نشستیم. لولهای کاغذ زیر بغل داشت. لوله را روی میز نهاد. نقشۀ قالی بود و لابد ناتمام بود. معلّم را عادت بود که نقشۀ نیمکاری با خود به کلاس آورد و کارش پیوسته همان بود؛ به تختۀ سیاه با گچ طرح جانوری میریخت؛ ما را به رونگاری آن مینشاند و خود به نقطه چینی نقشۀ خود مینشست.
معنی: سال دوم دبیرستان بودیم. اوّل وقت بود و زنگ نقّاشی ما بود. در کلاس نشسته بودیم و منتظر آموزگارمان بودیم. آقای صاد آمد. (به احترام معلم) بلند شدیم و نشستیم. لوله ای کاغذ زیر بغل داشت. لوله را روی میز گذاشت. نقشۀ قالی بود و حتما ناتمام بود. معلم ما عادت داشت که نقشۀ نیمه کاره ای را با خود به کلاس می آورد و کارش همیشه همین بود: روی تخته سیاه با گچ طرح جانوری میکشید و از ما میخواست از روی آن طر، نقاشی بکشیم و خودش به نقطه چینی نقشۀ قالی خودش میپرداخت.
قلمرو ادبی: چشم به راه: کنایه از منتظر بودن / نقطه چینی: کنایه از نقاشی کردن
قلمرو زبانی: لابد: احتمالا / رونگاری: کپی کردن
معلّم پای تخته رسید؛ گچ را گرفت؛ برگشت و گفت: «خرگوشی میکشم تا بکشید.» شاگردی از درِ مخالفت صدا برداشت: «خرگوش نه!» و شیطنت دیگران را برانگیخت. صدای یکیشان برخاست: «خسته شدیم از خرگوش، دنیا پُرِ حیوان است.» از ته کلاس شاگردی بانگ زد: «اسب!» و تنی چند با او هم صدا شدند: «اسب، اسب!» و معلّم مشوّش بود. از درِ ناسازی صدا برداشت: «چرا اسب؟ به درد شما نمیخورد؛ حیوان مشکلی است.» پیبردیم راه دست خودش هم نیست و این بار اتاق از جا کنده شد. همه با هم دم گرفتیم: «اسب، اسب!»
معنی: معلمّ پای تخته رسید؛ گچ را گرفت؛ برگشت و گفت:»خرگوشی میکشم تا بکشید.« شاگردی از روی مخالفت فریاد زد و گفت خرگوش نه و شیطنت دیگران را تحریک کرد. صدای یکیشان برخاست» :خسته شدیم از خرگوش، دنیا پُرِ حیوان است» و از ته کلاس شاگردی فریاد زد اسب و چند تن با او هم صدا شدند «اسب، اسب». معلمّ آشفته شد. از درِ ناسازی گفت چرا اسب برای شما مناسب نیست. پی بردیم خودش هم در کشیدن اسب مشکل دارد و این بار شاگردان از جا کنده شدند و همه با هم همسخن شدیم: «اسب، اسب».
قلمرو ادبی: راه دست خودش نیست: کنایه از اینکه برای او مشکل است / اتاق: مجاز از دانش آموزان / از جا کنده شد: کنایه از همه برخاستند و سر و صدا کردند/ دم گرفتیم: کنایه از گفتیم
قلمرو زبانی: برانگیخت: تحریک کرد (بن ماضی: برانگیخت، بن مضارع: برانگیز) / برخاست: بلند شد(بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز) / مشوش: نگران و پریشان، آشفته / از در: از روی، به خاطر / ناسازی: مخالفت / تنی چند: چند نفر / به درد … نمیخورد: مناسب نیست / پی بردیم: فهمیدم / دم گرفتیم: هم صدا شدیم
که معلّم فریاد کشید: «ساکت!» و ما ساکت شدیم و معلّم آهسته گفت: «باشد، اسب میکشم.» و طرّاحی آغاز کرد. «صاد» هرگز جانوری جز از پهلو نکشید. خَلفِ صدقِ نیاکانِ هنرور خود بود و نمایش نیم رخ زندگان رازی در بر داشت و از سر نیازی بود. اسب از پهلو، اسبیِ خود را به کمال نشان میداد.
معنی: که معلم فریاد کشید ساکت و ما ساکت شدیم. معلمّ آهسته گفت: باشد اسب میکشم و شروع به طراحی اسب کرد. «صاد» هرگز همیشه طرح جانوران را از پهلو میکشید. جانشین شایسته نیاکان هنرور خودش بود. (همان روش گذشتگان را انجام میداد.) نشان دادن نیم رخ زندگان رازی در بر داشت و از سر نیازی بود. اسب از پهلو، شکل اسب بودن خود را کامل نشان میداد.
قلمرو ادبی: رازی و نیازی: سجع
قلمرو زبانی: باشد: موافقم / خلف صدق: جانشین راستین / نیاکان: ج نیا؛ جدّ / هنرور: هنرمند / از سر: به خاطر / به کمال نشان داد: کامل نشان داد
دست معلّم از وَقَب حیوان روان شد؛ فرود آمد. لب را به اشاره صورت داد. فکّ زیرین را پیمود و در آخُره ماند؛ پس بالا رفت، چشم را نشاند؛ دو گوش را بالا برد؛ از یال و غارِب به زیر آمد؛ از پستی پشت گذشت؛ گُرده را برآورد؛ دُم را آویخت؛ پس به جای گردن باز آمد. به پایین رو نهاد؛ از خمِ کتف و سینه فرا رفت و دو دست را تا فراز کُلهّ نمایان ساخت. سپس شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو گرته زد. «صاد» از کار باز ماند. دستش را پایین برد و مردّد مانده بود. صورت از او چیزی میطلبید؛ تمامت خود میخواست.
معنی: دست معلمّ از فرورفتگی کمر حیوان روان شد؛ پایین آمد. لب را کنار صورت کشید. فکّ زیرین را طی کرد و در قوس زیر گردن اسب ماند؛ سپس بالا رفت، چشم را نشاند؛ دو گوش را بالا برد؛ از یال و میان دو کتف به زیر آمد؛ از پستی پشت گذشت؛ بالای کمر را برآورد؛ دُم را آویخت؛ پس به جای گردن برگشت. به پایین رو نهاد؛ از خمِ کتف و سینه بالا رفت و دو دست را تا فراز کُلهّ آشکار کرد. سپس شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو طراحی کرد. از کار دست کشید. دستش را پایین برد و دودل مانده بود. صورت از او چیزی میطلبید؛ میگفت من را تمام کن.
قلمرو ادبی: تصویر سازی از مرحله مرحله نقاشی معلم
قلمرو زبانی: وقب: هر فرورفتگی / فرود: پایین آمد / فک: آرواره / پیمود: طی کرد (بن ماضی: پیمود، بن مضارع: پیما) / آخره: قوس زیر گردن / یال: موی گردن اسب / غارب: میان دو کتف / گرده: پشت، بالای کمر / فرا رفت: بالا رفت / بازآمد: بازگشت / کُلّه: برآمدگی پشت اسب / گرته زد: طراحی کرد / از کار بازماند: کار را ول کرد / مردد: دودل
کُلّۀ پاها مانده بود با سُمها، و ما چشم به راه آخرِ کار و با خبر از مشکلِ «صاد». سراپاش از درماندگیاش خبر میداد، امّا معلّم درنماند. گریزی رندانه زد که به سود اسب انجامید؛ شتابان خطهایی درهم کشید و علفزاری ساخت و حیوان را تا ساق پا به علف نشاند. شیطنت شاگردی گُل کرد؛ صدا زد: «حیوان مچ پا ندارد، سم ندارد.» و معلّم که از مَخمصه رَسته بود، به خونسردی گفت: «در علف است؛ حیوان باید بچرد.»
معلمّ نقّاشی مرا خبر سازید که شاگرد وفادار حقیرت، هر جا به کار صورتگری درمیماند، چارۀ درماندگی به شیوۀ معلّم خود میکند
معنی: برآمدگی پشت پاهای اسب با سُمها مانده بود (هنوز کشیده نشده بود)، و ما منتظر آخر کاربودیم و از مشکلِ «صاد» خبر داشتیم. سراپایش از درماندگی اش خبر میداد، امّا آموزگار درنماند. زیرکانه از این تنگنا رهایی یافت و این به سود اسب انجامید؛ شتابان خطهایی درهم کشید و علفزاری را نقاشی کرد و حیوان را تا ساق پا در علف نشاند. شیطنت شاگردی شکفت و فریاد زد حیوان مچ پا ندارد، سم ندارد؛ و معلمّ که از تنگنا رهایی یافته بود، با خونسردی گفت: در علف است؛ حیوان باید بچرد.
به معلم نقّاشی من خبر دهید که شاگرد وفادار کوچکت، هر جا در کار صورتگری و نقاشی عاجز میشود، به روش معلمّ خود برای درماندگی اش چاره اندیشی میکند.
قلمرو ادبی: در نماند: کنایه از گیر نیفتاد، عاجز نشد/ گل کردن: کنایه از شکفتن / سراپا: مجاز از همه وجود
قلمرو زبانی: و ما چشم … مشکلِ «صاد»: حذف به قرینه لفظی / گریز زدن: خلاص شدن / انجامیدن: به پایان رسیدن / درنماند: گیر نیفتاد / رندانه: زیرکانه / مخمصه: تنگنا، بدبختی و غم بزرگ، گرفتاری / رستن: نجات یافتن (بن ماضی: رست، بن مضارع: ره) / گل کردن: شکفت / خون سردی: آرامش / حقیر: ناچیز / صورتگری: نقاشی چهره
معنی کلمات درس نهم فارسی دهم
خشکی نداشت: خسته کننده نبود
روا: جایز
افتاده: فروتن
صاف: پاکدل
نگار نقشه: نقاشی
نازک: ظریف
نقش بندی: نقاشی
دلگشا: دوست داشتنی
عرفانی: خداشناسی
اسلیمی: ممال اسلامی
گویا: سخن گوینده
رعنا: قد بلند
میبست: نقاشی میکرد
گرته: گرده، پودر
حدیث: داستان
نگار: نقشی که بر جابی می کشند.
دستی نازک داشت: مهارت داشت.
نقش بندی: تصویر کردن
نگارین: خوش آب و رنگ
رقم میزد: رسم می کرد.
بیرنگ: بدون رنگ، طرح اولیه
حرفی به کارش بود: مشکل داشت.
لابد: بدون شک، ناچار
رونگاری: کپی کردن
معلم را عادت بود: عادت معلم بود.
از در مخالفت: از روی ناسازگاری
مشوش: آشفته
برانگیخت: تحریک کرد
برخاست: بلند شد
تنی چند: چند نفر
پی بردیم: فهمیدم
دم گرفتیم: همصدا شدیم و تکرار کردیم
باشد: موافقم
خلف صدق: جانشین راستین
نیاکان: ج نیا؛ جدّ
هنرور: هنرمند
از سر: به خاطر
به کمال نشان داد: کامل نشان داد
وقب: هر فرورفتگی اندام چون گودی چشم
فرود: پایین آمد
فک: آرواره
پیمود: طی کرد
آخره: چنبره گردن، قوس زیر گردن
یال: موی گردن اسب / غارب: میان دو کتف
گرده: پشت، بالای کمر
غارب: میان دو کتف
کله: برآمدگی پشت پای اسب.
فرا رفت: بالا رفت
بازآمد: بازگشت
گرته زد: طراحی کرد
از کار بازماند: کار را ول کرد
مردّد: دودل
رندانه: زیرکانه
مخمصه: بدبختی و غم بزرگ، تنگنا، این واژه به معنی «گرفتاری» متداول شده است.
گریز زدن: خلاص شدن
انجامیدن: به پایان رسیدن
درنماند: گیر نیفتاد
رستن: نجات یافتن
گل کردن: شکفت
خون سردی: آرامش
حقیر: ناچیز
صورتگری: نقاشی چهره
توجه: برای مشاهده پاسخ سوالات درس نهم فارسی دهم، وارد لینک «جواب تمرینات کارگاه متن پژوهی درس نهم فارسی دهم» شوید.
قبلی: معنی و آرایه های گنج حکمت شبی در کاروان فارسی دهم
جواب کارگاه متن پژوهی قلمروهای درس هشتم فارسی دهم
معنی درس هشتم فارسی دهم سفر به بصره
معنی و آرایه های شعر بوی گل و ریحان ها فارسی دهم
توجه: شما دانش آموز پایه دهم رشته های نظری ریاضی ، تجربی و انسانی می توانید برای دسترسی سریع و آسان تر به معنی کلمات و جواب سوالات تمرین درس های کتاب ادبیات فارسی دهم متوسطه دوم ، در انتهای عنوان خود عبارت «ماگرتا» را نیز در گوگل جستجو کنید.
در انتها امیدواریم که مقاله معنی و آرایه های درس 9 نهم کلاس نقاشی فارسی دهم تجربی ، انسانی و ریاضی ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید. 😊
ممنون
کُله میشه برامدگی پشت (پای) اسب
عالی ❤
ساچ واوو😍
عالی
خیلی عالیه
بهترین سایت داخل اینترنت واقعا همین ماگارتا هستس
خوب بود مرسی
عالی بود 🌸🧸🎈 تونستم به راحتی معنی هارو یاد بگیرم
عالی بود خسته نباشید ❤✨
خوب بود مرسی 🌸🧸🎈
خوب
خوب بودممنون
فوقالعاده 🤌🏻
عالی
عالی بود ممنون🙃
عالیییی
خوب بود ولی بعضی کلمات به آسانی معنی نشده بود
خیلی عالی بود ممنون ازتون 🌸
متشکر😀
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤عالی
ممنون مفید بود
مطالب این سایت خیلی عالین.ممنون
عالی بود همه چیش کامل بدون نقص همه جای اینترنتو زیرو رو کردم نتونستم چیزه درست حسابی پیدا کنم تا اینکه اینجا رو پیدا کردم واقعا ممونم ازتون ♥♥
خیلی خوب بود
واقعا این سایت عالی هستش دستتون درد نکنه
من هم از این درس خوشم اومد
معنی های درس ها عالییی راضیم
عالی
😘🥰
خوبع
عالی🙁
عالی🙂
یکی میخواد معنی هارو معنی کنه😐
😂ولی بهتر کتاب بود
خیلی عالی بود ممنون شب امتحان خیلی کمکم کرد😁
خب که معنی کنه 🤪
عالی بود مرسی بابت مطالب
خوب بود
عالی
عالی