هفت روز… فقط یک هفته، اما چه هفتهای. هفتهای که هر روزش طعم نبودن داد، هر شبش بوی دلتنگی گرفت، و هر ثانیهاش، جای خالی تو را فریاد زد. هفت روز گذشته، اما انگار زمان ایستاده باشد؛ نه دل به رفتنت باور دارد، نه ذهن به نبودنت عادت. نبودن تو، مثل سکوتیست که در دل همهچیز نشسته، و هر چیزی بیتو طعم غریبی گرفته است.
در این هفت روز، دنیا همان دنیا بود، ولی من دیگر همان آدم سابق نشدم. در ادامه متن در مورد هفت روز گذشت را در تکست ماگرتا باهم می خوانیم.
متن هفت روز از نبودنت گذشت پدرم
هفت روز از رفتنت گذشت….
ولی ما هنوز باور نکرده ایم رفتنت را …
هنوز باور نکرده ایم که دیگر بین ما نیستی ..
نمیخواهیم باور کنیم که دیگر در جمع ما نیستی …
میدانم که خودخواهی است …
میدانم که از این دنیا بریده بودی …
میدانم راحت شدی از این همه درد و قرص و بی خوابی …
ولیای کاش بودی …
هفتمین روز مصیبت و درگذشت … مهربانتان را به شما و خانواده محترم تسلیت عرض میکنم. در این روزهای سخت برای شما صبر و برای درگذشته رحمت بیکران الهی را آرزو دارم، امید که روح آن مرحوم آسوده از همهی رنجهای دنیا، در حریم امن الهی آرام گیرد.
جناب آقای/ سرکار خانم…
هفت روز از این فقدان جانکاه گذشت… غفران و رحمت الهی برای آن عزیز از دست رفته و سلامتی و طول عمر با عزت برای جنابعالی / سرکار خانم از پروردگار متعال خواهانیم.
پدر جان یاد آن شبها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدیها چراغ جاودان بودی
برایت زندگی کردن اگرچه رنج وسختی بود
بنازم همتت بابا صبور و مهربان بودی
رفیق جان، هفت روز نبودنت هم به من و هم به خانواده ات سخت گذشته. پس مرام و معرفتت کجاست؟ مگر قرار نبود که با ما بمانی و لبخند را به لبان مان بیاوری؟ این رسم رفاقت نیست! تو حتی رسم مرام و معرفت را برای خانواده ات هم به جا نیاوردی. دل غم دیده پدرت را دیده ای؟ قلب شکست مادرت را دیده ای؟ اشک هایی که از چشمان برادر و خواهرانت بند نمی آیند را دیده ای؟ این بود همان لبخندهایی که میخواستی به لبان آنها هدیه دهی؟ حالا از خانواده ات دیگر هیچ نمی گویم و از قلب خودم حرف میزنم که هفت روز است شکسته و دیگر به مانند قبل نمی شود. هفت روز پیش وقتی که تو را به خاک سپردند، همان لحظه خنده هایت را بر صورت بی جانت تصور کردم و با خودم گفتن چطور رفیقم می توانید همه ما را تنها بگذارد و به زیر خروارها خاک برود؟ برای آخرین بار که روی ماهت را دیده، تمام آن لبخندها و خنده هایی که امید را در دل من هم زنده می کرد می دیدم. رفیق جان، حالا تنها خاطرات من از تو همان لبخندهاست، همان خنده هاست و با همان هاست که هنوز ادامه می دهم و زندگی می کنم. مرگ تو خیلی بر من سخت گذشت و خیلی وجودم را آزرد.
ترجمان معنی مرگ، حضور جاودانه انسان در محضر حق است که از پیشگاه او آمدهایم و باید که در آستان او نماز عشق را به جا آوریم…
در هفتمین روز درگذشت آن عزیز از دست رفته، برای شما و بازماندگان آن مرحوم آرزوی صبر و شکیبایی دارم.
متن دعوت به مراسم ختم هفتم
پدر در سوگ تو دلهای ما پیوسته میگرید
سراسر همچو شمعی بی نفس آهسته میگرید
تویی در خاطر ناشاد ما، تا آخرین لحظه
به یادت چشم ما، چون ساغر بشکسته میگرید
همکار ارزشمند جناب آقای… / سرکار خانم…
با احترام و تمکین بر مشیت الهی، پیام تسلیت هفتمین روز درگذشت عزیزتان را از ما پذیرا باشید. امید آنکه روح مرحوم در این ایام جانکاه مرهون رحمت آفریدگارش گردد. از ایزد منان صبر و شکیبایی برای شما و خانواده محترمتان خواستارم.
دست پر مهر مادر …
تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد، باز هم از تمام دستها بلندتر است
حالا که هفت روز از رفتنت میگذرد و تنها دلتنگی برای من باقی مانده میفهمم
مادر، من هرگز بهشت را زیر پایت ندیدم، زیر پای تو آرزوهایی بود
که به خاطر من از آن گذشتی، در آن دنیا حلالم کن … مرا ببخش مادر
همکار عزیزم، جناب آقای … / سرکار خانم …
میدانیم که عظمت هیچ صبری از وسعت غم عزیزترینها نمیکاهد
فقط یاد میگیریم در جدایی از آنها بمانیم و بانبودشان کنار آییم
با نهایت تاسف و حسرت فراوان، هفتمین روز درگذشت پدر / مادر عزیزتان را تسلیت میگوییم و برای شما و بازماندگان آن مرحوم صبری جمیل خواستاریم.
هفت روز فوت کرده، همانی که از جانم هم بیشتر دوستش داشت، همانی که برایم مثل جان بود و وقتی که خدا او را از من گرفت گویی جانم را هم از من ستانده. رفیقم را می گویم، همانی که همه من و او را رفیق فابریک می خواندند. حلا رفیق صمیمی من زیر خروارها خاک است و من روی همین خاک ها قدم بر میدارم. دنیا چه رسم بدی دارد. رفیق جان، به پای رسم دنیا، ما محکوم به جدایی از هم شدیم، ما محکوم به زندگی در دو دنیای متفاوت از هم شدیم و حالا دیدار من و تو به قیامت است. رفیق، هیچ وقت فراموشت نمیکنم، هیچوقت از قلبم بیرون نمی روی، تو همیشه در بهترین قسمت قلب من جا داری و هیچ وقت جای تو را به هیچ کسی نخواهم داد. تو برای من نمونه بارز رفاقت بودی، تو برای من نمونه بارز مرام و معرفت بودی و برای همین همیشه عشقت را در دل و قلبم زنده نگه می دارم و همیشه با مرور خاطراتت به یاد می آوریم که چه رفیق با مرامی و خوبی داشتم که اکنون دیگر پیش من نیست و آسمانی شده.
کاش آن شب را نمیآمد سحر
کاش گم میشد در راه پیک بد خبر
تا پدر رفت آن سحر از پیش رو
بی نشان را خاک تیره شد به سر
پیام تسلیت هفتمین روز درگذشت
همکار عزیز جناب آقای … / سرکار خانم …
هفتمین روز خاموش شدن این شمع نورانی و گرما بخش خانواده شما را خدمتتان تسلیت عرض میکنم.
از خداوند یکتا رفع درجات آن بزرگوار در بهشت اعلا و مزید فضل و رحمت پروردگار بیهمتا برایشان و طول عمر بازماندگان آن مرحوم همراه با سلامتی و حسن عاقبتشان خواهانم.
برادر، هفت روز است که دیگر با من سخن نمی گویی و همدل و همراز من نیستی. مگر به من قول نداده بودی که تا آخرش با منی؟ مگر به من قول نداده بودی که هیچوقت کاری نمی کنی احساس پوچی و تهی بودن کنم؟ پس چرا حالا هر چه احساس ناامیدی و تهی بودن است در من غلیان می کند؟ تو با رفتنت این احساس را درون من به وجود آوردی! حالا دیگر من هیچم اما نمیدانم چرا خدا همین هیچی را از روی زمین پاک نمیکند که او هم به پیش تو بیاید. برادر، بی تو زندگی معنایی ندارد، پس چرا برای خود هدف و برنامه ای بچینم زمانی که می دانم تمام معنای زندگی از من گرفته شده و آن هم تو بودی؟ حالا ترجیح می دهم همان هیچ باشم، همان هیچی که با هیچی اش تصمیم گرفته زندگی را ادامه دهد تا به آخر مقصد برسد و به پیش تو بیاید.
خبر درگذشت … عزیز چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می نشیند…
هفت روز از این فقدان گذشت ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست. خداوند قرین رحمتش فرماید.
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد ، عاقبت با اشک غم کوه امیدم کاه شد ، گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی ، یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد.
من فکر میکنم خدا به رفاقت من و رفیقم حسادت کرد برای همین او را به پیش خود برد تا از آن به بعد پیش او بماند و با او رفاقت کند. خدا حق دارد، رفیق من در رفاقت کردن تک بود، رفیق من در مرام و معرفت تک بود و هیچ کس به مانند او را نخواهی یافت. خدا خواست که او را از من جدا کند و به پیش خود ببرد برای همین مرگ را برایش به ارمغان آورد. اما خدایا، مگر نمی دانستی که قلب من می شکند؟ مگر نمی دانستی که من ذره ذره خرد می شوم چرا که نمی توانم بدون رفیقم زندگی کنم؟ درست است که حالا هفت روز است که رفیق مرا از من ستانده و به پیش خود برده ای اما دلم تنگ اوست، اما هنوز هم غم فراقش وجودم را می آزارد. خدایا، تو که این چنین او را دوست داشتی، پس فکر کن که من چقدر به او علاقه داشتم! حالا چطور بدون رفیقم زندگی کنم؟ کاش مرا هم به پیش او ببری، کاش مرا هم دوست خود بدانی و زودتر کاری کنی که مرگ به استقبالم بیاید تا من هم به دیدار رفیق صمیمی ام بیایم چرا که دلم برای یک بار دیگر دیدن لبخندش پر می کشد.
هفتمین روز درگذشت … گرامیتان را به جنابعالی و خانواده محترم تسلیت عرض نموده، برای آن مرحوم غفران الهی و علو درجات و برای حضرتعالی و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل از خداوند متعال خواستارم.
از طرف…
متن هفت روز از نبودنت گذشت رفیق
درست هفت روز پیش، تلخ ترین و نحس ترین اتفاقی که می توانست در زندگی من رخ بدهد، افتاد و خدا دوست صمیمی مرا برای همیشه از من جدا کرد. الان که دارم این متن را می نویسم هنوز هم باورم نمیشود و همراه با نوشتم، اشک هایم هم سرازیر شده اند و خاطرات هفت روز پیش دائم برایم مرور می گردند. فکر نکنم اتفاقی از این تلخ تر را در زندگی تجربه کنم چرا که دوست صمیمی ام را مانند جانم دوست داشتم و هیچ کس نیست که مهر و علاقه ام به او به اندازه عشقی باشد که به دوستم داشتم.
خبر اندوه وارده به شما، ما را در غصه جانگداز فرو برد. اندوه بیپایانمان از این واقعه دردناک قابل وصف نیست. هفتمین روز این مصیبت را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض مینماییم و برای آن مرحوم آمرزش الهی خواستاریم.
می دانم تحمل داغی که بر دلت نشسته بی نهایت سخت است…
می دانم چه دردیست که صبح چشمانت باز شود
و آرزو کنی که کاش فقط کابوس بود …!
اما . . .
او تنها به سوی خداوند بازگشت که بالاترین آرامش روح آدمیست،
اگرچه اندوه بزرگی بر قلب ما سنگینی می کند…
از خدا می خواهیم او را در سایه رحمت جاویدانش قرار دهد
و ما را برای دیدن جای خالی آن عزیز شکیب سازد.
برادر، یعنی اینقدر نامردی که هفت روز است از رفتنت میگذرد و هنوز به خوابم نیامده ای؟ چطور دلت آمد مرا تنها بگذاری؟ چطور دلت آمد سایه ات را از سرم برداری؟ چطور دلت آمد که با وجود عشقی که به تو داشتم مرا رها کنی؟ این ها سوال هاییست که می خواهم در خواب از تو بپرسم، سوال هایی که حالا وجود مرا می آزارند. برادر، حداقل به خوابم بیا تا با همین خواب اندکی هم که شده آرام گیرم. فکر نمیکنم آنقدر به تو بدی کرده باشم که حتی لیاقت همین خواب را هم نداشته باشم، پس بودنت در خوابم را از من محروم نکن! هفت روز است که دیگر روی ماهت را نمی بینم و هفت روز است که دیگر با تو سخن نمی گویم، فکر میکنم این حداقل جبرانیست که می توانی برای نبودنت کنی.
تحمل سوگ فقدان … صبری الهی را میطلبد. هفتمین روز این ضایعه تلخ را به شما و همسر گرامیتان تسلیت گفته و از خدا میخواهم به شما صبر و بردباری عطا کند.
رفتن عزیزترینها، یادآور ناپایداری دنیا و تعلقات آن برای همه ماست و آنچه از آن عزیزان میماند، تنها خاطره چشمان مهربان، دستهای گشاده و قلبی که چه بسیار با مهر تکرار نشدنی برای ما تپیده است.
هفتمین روز درگذشت … گرامیتان را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض میکنم.
جملات احساسی برای گذر هفت روز بدون عزیز
می دانم عظمت هیچ صبری
از وسعت غم نزدیکترین عزیزان نمی کاهد
فقط کنار می آییم و یادمیگیریم به تلخی ها نیندیشیم
پس تسلیت واژه کوچکیست در مقابل غم عظیم عزیزان ،
دردت را درک میکنم
و آرزو میکنم دوباره انرژی و شادی را در شما ببینم.
واژهها به یاری ذهن نمیآید، آنگاه که حجم اندوه راه نفس را میبندد…
با تاسف و اندوه فراوان، میدانم که گذشتن هفت روز از فوت … گرامیتان چیزی از درد و رنج شما نکاسته و داغ شما همچنان تازه است. ما را نیز در غم خود شریک بدانید.
هفتمین روز آسمانی شدن تک رفیقم، همراهم در زندگی، کسی که هیچ وقت دستم را در جدال با مشکلات و چالش ها رها نکرد را به قلب شکسته ام تسلیت می گویم. این هفت روز به مانند هفت سال گذشت و در تک تک روزها من ذره ذره خرد شدم و نابود گشتم. حالا دیگر من هیچم، حالا که هفت روز از مرگ رفیقم گذشته، من به هیچی رسیده ام و هیچ دلیلی ندارم که بخواهم زندگی ام را ادامه دهم. اویی که تمام دلیلم بود، اویی که انگیزه ای میشد تا به زندگی ادامه دهم، حالا خود زندگی اش به پایان نرسیده پس من چطور شور و شوق زندگی را داشته باشم و هنوز هم با انگیزه زندگی بگذرانم؟ حالا دیگر خوشی و لذت از زندگی من پر کشیده و تنها چیزی که در وجودم ریشه نهاده غم است. غم از دست دادن رفیقم قرار است که تا آخر عمر با من باشد و وجودم را بیازارد. هنوز که هفت روز است گذشته این غم مرا تبدیل به هیچی کرده و می دانم که در آینده هم به همین شکل باقی خواهد ماند و هر روز نسبت به دیروز مرا بیشتر آزار خواهد داد و بیشتر مرا تا اعماق قلبم عذاب خواهد داد.
من برادرم را بیشتر شبیه به یک دوست می دانستم، دوستی که قرار بود تا انتهای مسیر زندگی مرا همراهی کند و تنهایم نگذارد. اما چه بد مرا تنها گذاشت، چه بد در همان جایی که به او نیاز داشتم دستم را رها کرد و سفر آخرت را به جای همسفر شدن با من انتخاب نمود. هفت روز است که برادرم از پیش من رفته و من حس میکنم که دیگر در این دنیا نه دوستی دارم، نه همدم و یاوری. او برای من همه چیز بود، او برای من حکم همه چیز را داشت و حالا که رفته باید بگویم که انگار همه چیز از من گرفته شده. دنیا خوب می دانست که نقطه ضعف من چیست، برای همین دست روی او گذاشت و او را از من گرفت. نمی دانم خودش هم این سفر را دوست داشت یا نه که انتخابش این سفر بود اما به هر حال دل ناامید من اکنون به دنبال دلیل نیست، او فقط برادرش را می خواهد، برادری که دیگر سهم او در این دنیا نخواهد بود. برادر جان، اکنون دیدارمان به قیامت است اما می خواهم بگویم که تا همیشه در دل و قلب من زنده می مانی. میخواهم حداقل با همان یاد و خاطرت هم که شده امید را دوباره به دلم بازگردانم تا به تمام آن آرزوها و رویاهایی که برایم داشتی برسم. حالا تمام هدف من این شده که روح تو شاد باشد و می دانم که شادی روح تو در خوشبختی من است. می خواهم آنقدر خوشبخت شوم که تو به داشتن چنین برادری افتخار کنی.
می دانم تحمل داغی که بر دلت نشسته بی نهایت سخت است…
می دانم چه دردیست که صبح چشمانت باز شود
و آرزو کنی که کاش فقط کابوس بود …!
اما . . .
او تنها به سوی خداوند بازگشت که بالاترین آرامش روح آدمیست،
اگرچه اندوه بزرگی بر قلب ما سنگینی می کند…
از خدا می خواهیم او را در سایه رحمت جاویدانش قرار دهد
و ما را برای دیدن جای خالی آن عزیز شکیب سازد.
گذر این هفت روز بر ما نیز آسان نبود، چه برسد بر شما که در کانون این غم نشستهاید…
ما را نیز در غمتان شریک بدانید. از خداوند برایتان صبر و شکیبایی و برای … عزیزتان آمرزش میخواهیم.
متنهای دلتنگی برای هفتمین روز فراق
هفت روز از روزی که نفسهای تو به آرامش ابدی پیوست گذشت؛ اما هنوز سکوت سنگینی که جای خالیات بر جانم گذاشته، هر لحظه مرا به آتش میکشد. دلم میان خاطرات پرپر شدهات گرفتار است و هیچ چیز نمیتواند آن خلأ بزرگ را پر کند. هر روزی که میگذرد، حس میکنم فاصله ما نه فقط هفت روز، بلکه هزاران سال است که شده.
یک هفته بیتو گذشت و جهان من حالا تنها سایهای از روزهاییست که با حضورت روشن بود. هر ثانیه نبودنت، زخمی تازه در عمق وجودم است و اشکهایم بیصدا قصهی دلتنگی را زمزمه میکنند. نمیدانم چطور باید با این غم سنگین کنار بیایم وقتی که جای تو همیشه خالیست و هیچ چیز نمیتواند آن را پر کند.
هفت روز است که رفتی و جهان من دیگر آن جهان سابق نیست؛ هر صبح بیتو غمانگیزتر از دیشب است و شبها، ستارهها مثل چشمهای خستهام میدرخشند و در انتظار تو هستند. هر خاطرهای که با تو داشتم، حالا مثل شعلهای در دل من میسوزد و من در میان این آتش سوزان، تنها و بیپناه ماندهام.
گذشت یک هفته از آن روزی که خداحافظی گفتی و هنوز قلبم باور نمیکند که دیگر تو نیستی. تنهایی این روزها سنگینتر از هر زمانی است، گویی نفس کشیدن بدون تو سختترین کار دنیاست. هر بار که نامت را میخوانم، صدای تو در گوشم طنین میاندازد اما تو دیگر پاسخ نمیدهی، و این سکوت مرگبار آزارم میدهد.
هفت روز است که هیچ خبری از تو نیست، و این روزها برای من مانند قرنها گذشته است. دلم پر است از خاطرات شیرینی که با تو داشتم، اما تلخی فراق، تمام آنها را به خاکستر تبدیل کرده است. هر شب به عکسهای تو نگاه میکنم و با دلم نجوا میکنم که کاش برگردی و این درد را پایان دهی، اما تنها صدای باد است که جوابم را میدهد.
یک هفته است که از تو جدا شدهام و این جدایی مثل کوهی سنگین بر دوشم سنگینی میکند. هنوز نمیتوانم باور کنم که دیگر صدای خندههایت را نخواهم شنید و نگاه مهربانت را نمیبینم. روزها بیتو بیرنگ شدهاند و هر لحظه غم فراق، چون موجی سهمگین مرا در بر میگیرد و آرامشی برای دلم باقی نمیگذارد.
هفت روز گذشت و انگار هر ثانیهاش پر از درد و اندوه بود؛ تو رفتی و جهانم را تاریکتر کردی. دل من در این روزهای سخت در به در دنبال نشانهای از تو میگردد، اما هر چه میجویم، جز خاطرات غمانگیز چیزی نمییابم. به خدا میسپارمت و در خلوت شبها تنها برایت دعا میکنم که آرام باشی، حتی اگر دور از منی.
گذشت هفت روز از وقتی که سایهی تو از کنارم رفت و هنوز هیچ چیز نتوانسته جای خالیات را پر کند. هر لحظه به یاد تو نفس میکشم، اما این نفسها همراه با اشک و بغضاند و دل من از نبودنت همچنان خونبار است. چه سخت است بدون تو زیستن، چه تلخ است یاد تو را در هر گوشهی خانه دیدن و هیچ چیز جز خاطره نداشتن.
هفتهای است که دیگر دستهایت را نمیتوانم بفشارم و صدایت را نشنوم، ولی هنوز قلبم با تو سخن میگوید و خاطراتت را چون گوهری در سینه نگه میدارد. هر روز که میگذرد، فاصلهمان بیشتر میشود، اما عشق و دلتنگیام به تو همچنان تازه و زنده است؛ این روزهای بیتو برایم تنها گذرگاهی از اشکهای بیپایان است.
هفت روز از آن روز تلخ که مرا تنها گذاشتی میگذرد و زندگی بدون تو هیچ رنگ و طعمی ندارد. در خلوت شبها صدای تو را در باد میشنوم و گاهی به یاد خندههای شیرینت غرق در اشک میشوم. دلم میخواهد دوباره آن روزها را بسازم، اما میدانم که مرگ فاصلهها را بیرحمانه بلند کرده و تو را از من گرفته است.
هفت روز از نبودنت گذشت، ولی داغ تو هنوز تازه است. انگار همین دیروز بود که لبخندت را دیدم، صدایت را شنیدم، و امروز فقط خاطرههایت در آغوشم ماندهاند. هفت روز، عددی کوچک در تقویم، اما وسعتی بیپایان در دلم. نبودنت سنگین است، اما یاد و خاطرهات، روشنترین چراغ این تاریکیست. هنوز با تو حرف میزنم، هنوز برایت اشک میریزم، چون عشق، با مرگ نمیمیرد؛ فقط شکلش عوض میشود. تو رفتی، اما رد حضورت تا همیشه در جانم خواهد ماند.
به پایان مقاله متن در مورد هفت روز گذشت رسیدیم، اگر شما هم جملاتی در این مورد بلد هستید حتما آن را در قسمت نظرات با ما به اشتراک بگذارید.