انشا طنز از زبان نخ و سوزن با مقدمه و نتیجه گیری

انشای طنز از زبان نخ و سوزن: گفت و گوی دوشی مختلف مانند نخ و سوزن بسیار شنیدنی خواهد بود، برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.

انشا پیشنهادی : انشا در مورد عدالت

انشا طنز از زبان نخ و سوزن

مقدمه: شاعر معاصر ، پروین اعتصامی در میان اشعار خویش از شیوه مناظره و گفت و گو بسیار استفاده نموده و گاهی هم مناظراتش چنان جذاب است که همه مردم تمایل به خواندن آن دارند.

بدنه: من سوزنم و جنسم از فلز است و تو از یک جنس دیگری، هرجا که می روم تو نخ هستی و با من می آیی، چه روزگاری شده و نمی توانم یک روز تنها به جولان بپردازم.

نخ در جواب سوزن گفت: ببین سوزن خانم،  تو در کنار من خوبی و سرحال، تو با من به چشم می آیی و کارایی داری و گرنه باید این طرف و ان طرف بیفتی و برای مردم درد سر شوی، به پایشان فرو روی و مایه عذاب باشی، روزهای خوشی تو روزگاری است که با من کار مفیدی را انجام می دهی؟

روزهای با تو بودن برایم چندان هم خوشایند نیست، ولی دوست دارم کار خوب و مفیدی انجام دهم. راستی تو در قدیم میان مردم کارایی دیگری هم داشتی و این که در گوش مردم فرو می رفتی و تمیز می کردی، این گفت و گو گاهی در میان زن و شوهرها هم رخ می دهد و این دو در کنار هم خانواده را می سازند، ولی گاهی با هم دعوا و بگو مگو دارند و زمانی هم در خوشی و زندگی هستند.

نخ با سوزن در تمامی خانه ها به شیوه های مختلف به کار می آیند و این نشان دهنده اهمیت این دو شی است که در روزمره کاربرد دارد. نخ  و سوزن گاهی در میان سخنان خود به طنز عیب های همدیگر را هم بیان می کنند، مثل این که تو نخ عمرت کوتاه است و هر سال باید عوض شوی.

نتیجه گیری: این نوع گفت و گو ها در میان ادبیات فارسی جایگاه بسیار زیادی دارد و اغلب نویسندگان و شاعرا ن در میان نوشته های خود به شکل بسیار زیرکانه به کار می برند.

انشا از زبان نخ و سوزن

مقدمه: نخ را می بینم که از راه می رسد و خودش را به من نزدیک می کند، هرچه که دور می شوم باز هم می آید و من هم دلخوشی برای دیدارش ندارم.

بدنه: در جواب نخ به سوزن گفت که تو در کنار من خانمی و کارایی داری، تو با کمک من لحاف دوز شده ای و در حوالی من هستی که نقش های رنگارنگ می زنی و تحویل مردم می دهی، من که نباشم درمیان انبوه پشم و پنبه گم می شوی و تا به پای یک نفر فرو نروی، کسی از تو سراغ نخواهد گرفت.

تو خوبی و مفید ولی به رنگارنگی و جذابیت من نیستی و تغییر رنگ در تو رخ نمی دهد و پس از مدتی زنگ زده می شوی و در گوشه ای می مانی و چاره ای جز قبول حقیقت نداری، سوزن در جواب نخ گفت که تو هم خیلی زود پوسیده می شوی و در زیر و دست و پا و سطل زباله می افتی، ما هر کدام به نوعی گرفتار سرنوشت و زوالیم.

من زنگ می زنم و تو در تکه تکه می شوی و رنگ ورویت را از دست می دهی، من قدیمی می شوم و کوتاه قد و از کار افتاده و تو هم رنگی به رخ نخواهی داشت و کم کم از میان خواهی رفت. بیا در این مدت کوتاهی که در کنار هم هستیم، نقش زیبایی بزنیم و طرح های جذابی بیافرینیم.

سوزن خانم که از این گفت و گو لذت برده بود، با خودش گفت که چه روزگارانی که روی لحاف نو عروسان بودیم و کسی نمی دانست چه ذوقی برای تمام کردنش داریم. چه روزهای نابی که روی لحاف و تشک نوزاد بودیم و شوق دیدار داشتیم.

چه ایام زیبایی در حوالی مردم و رویدادهای زندگی شان داشته ایم که خوشیمان حد و حساب نداشته است. آری ما دو دوست صمیمی هستیم که در کنار هم به کار می آییم و دو بال پرواز دوخت و دوز و نقش آفرینی در عرصه خلق گلدوزهای بسیار زیبا و جذاب هستیم.

ما دو دوست در کنار هم دنیای خوب و خوشی داریم و موجب مسرت مردم هم می گردیم. نخ و سوزن در ادامه این گفت و گو به دوختن طرحی جدبد فکر می کنبم و منتظر طراح الگو می مانیم و در قوطی مخصوص در سکوت می مانیم.

نتیجه گیری: چه بسیار گفت و گوهای جذابی که می تواند راه گشای ما در زندگی باشد. نخ و سوزن، در و پنجره، سیر و پیاز که حقایق را برای ما آشکار می سازند.

انشاء های پیشنهادی :
انشا از زبان یک قاشق و چنگال
و
انشا در مورد دکتر شدن در آینده
و
انشا در مورد اگر من یک گنجشک بودم

☑️ به پایان انشا درباره نخ و سوزن رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.