ادبیاتفرهنگ و هنر

معنی و آرایه های شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم + معنی کلمات

گام به گام معنی واژگان و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی شعر در مکتب حقایق ادبیات فارسی دوازدهم صفحه 22 و 23

معنی و آرایه های شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی متن در مکتب حقایق حافظ صفحه ۲۲ و ۲۳ کتاب ادبیات فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.

بعدی: جواب درک و دریافت شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم
معنی شعر آزادی و دفتر زمانه درس سوم فارسی دوازدهم
جواب قلمرو های کارگاه متن پژوهی درس سوم فارسی دوازدهم
معنی گنج حکمت خاکریز فارسی دوازدهم

معنی و آرایه های شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم

معنی و ارایه های ادبی و زبانی شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم

در زیر می توانید معنی و قلمروهای ادبی و زبانی شعرخوانی در مکتب حقایق صفحه ۲۲ و ۲۳ از کتاب فارسی دوازدهم را مشاهده نمایید:

قالب و وزن شعر در مکتب حقایق حافظ چیست؟

پاسخ: قالب شعر: غزل / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (رشته انسانی)

۱- ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی / تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

معنی: ای کسی که از اسرار عالم خبر نداری کوشش کن که خبری به دست آوری؛ تا روندهٔ راه نباشی، کی می‌توانی به مرحلهٔ رهبری برسی.

قلمرو زبانی: بی خبر: ناآگاه
صاحب خبر: دل آگاه، دارنده خبر
راهرو: رهرو، سالک (امروزه در معنای دالان، دهلیز)
راهبر: پیر، مرشد، رهبر 
بیت: پنج جمله

قلمرو ادبی: بی خبر، صاحب خبر: تضاد
واژه‌آرایی: خبر
راهرو، راهبر: شبه اشتقاق (رشته انسانی) (امروزه به معنای دالان)
تناسب 
پرسش انکاری

پیام: تشویق به سلوک

۲- در مکتب حقایق پیش ادیب عشق / هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

معنی: ای پسر! آگاه باش و بکوش در دبستانی که حقایق ایزدی را آموزش می‌دهند، نزد آموزگار عشق درس بیاموزی و روزی به مقام راهبری برسی و کارآزموده و باتجربه گردی.

قلمرو زبانی: مکتب: دبستان، آموزشگاه
حقایق: جِ حقیقت، در اینجا حقایق عرفانی
پیش: نزد
ادیب: ادب دان، ادب شناس، سخن دان، در اینجا آموزگار و مربّی
هان: حرف تنبیه و آگاهی، به هوش باش، آگاه باش
بیت: چهار جمله
پدر: نقش مسند

قلمرو ادبی: پسر: استعاره از رهرو ناآزموده، نوآموز
پدر: پدر روحانی، استعاره از پیر و راهبر
واج‌آرایی: «ش»،«پ»
مکتب حقایق: مجاز از جایگاه یادگیری حقایق
ادیب عشق: تشبیه و ایهام: ۱.معلّمی که درس عشق میدهد ۲.عشق مانند معلّم است
پسر: نماد سالک و راهرو بی تجربه ناآگاه
پدر: نماد رهبر و مرشد صاحب خبر آگاه
پسر و پدر: تضاد و تناسب و جناس ناقص اختلافی
مکتب و ادیب: تناسب (مراعات نظیر)
پدر شدن: کنایه از راهنما شدن و به کمال و پختگی رسیدن در راه عشق.

پیام: کوشش برای رسیدن به مقام پیری

۳- دست از مس وجود چو مردان ره بشوی / تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

معنی: ای ناآگاه! مانند مردان راه عشق، وجود بی ارزشت را که مانند مس است، رها کن و دست از دلبستگی‌های مادی بردار تا به کیمیای عشق برسی و وجودت مانند طلا ارزشمند گردد.

قلمرو زبانی: چو: مانند
کیمیا: ماده‌ای فرضی که به‌وسیلۀ آن می‌توان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد، اکسیر
زر: طلا 
بیت: سه جمله
مردان: نقش متمم

قلمرو ادبی: مس وجود، کیمیای عشق: اضافه تشبیهی
دست شستن: کنایه از دست کشیدن، رهاکردن
چو مردان …: تشبیه / مردان ره: مجاز از رهروان پایدار، سالکان پایدار
زر شوی: تشبیه رسا
مس، کیمیا، زر: تناسب
بشوی، شوی: شبه جناس، شبه اشتقاق (رشته انسانی)
واج‌آرایی: «ش»، «ی»
تضاد: مس، زر
زر: نماد کامل بودن
مس: نماد ناقص بودن

پیام: رها کردن دلبستگی‌ها

۴- خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد / آن گه رسی به خویش که بی خواب و خَور شوی

معنی: رفاه و دلبستگی به امور دنیا تو را از جایگاه انسانی‌ات دور کرده است؛ زمانی به مقام حقیقی خود می‌رسی که رنج بکشی و همه دلبستگی‌های مادی را رها کنی.

قلمرو زبانی: گه: گاه  
خور: در مصراع دوم باید «خَر» تلفظ شود
«و» در «خواب و خور»: میانوند
«ت» در «خواب و خورت»: (مفعول)
بیت: سه جمله
خواب و خور: نهاد

قلمرو ادبی: خواب و خور: مجاز از امور دنیایی و آسایش و رفاه
خویش، خواب و خور: واژه‌آرایی
بی خواب و خور شدن: کنایه از رنج و سختی کشیدن، رها کردن دلبستگی‌ها
به خویش رسیدن: کنایه از به جایگاه واقعی و حقیقی رسیدن و متعالی شدن
واج‌آرایی: «خ»، «ر»
خواب و خور – خویش: آرایۀ تکرار

پیام: رها کردن دلبستگی‌ها

۵- گر نور عشق حق بر دل و جانت اوفتد / بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

معنی: اگر نور عشق ایزدی بر دل و جانت بتابد، سوگند به خدا که از خورشید آسمان هم زیباتر و پرنورتر خواهی شد.

قلمرو زبانی: حق: خداوند
اوفتد: بیفتد (اینجا، بتابد)
بالله: به خدا سوگند (حذف: می‌خورم)
کز: که از
فلک: چرخ، آسمان
خوب: زیبا
بیت: سه جمله
«-ت» در جانت: نقش مضاف الیه.

قلمرو ادبی: نور عشق: اضافه تشبیهی
نور حق: اضافه استعاری، خداوند مانند خورشید است
دل، جان، عشق: تناسب 
آفتاب: مجاز از خورشید
نور، آفتاب، فلک: تناسب
واج‌آرایی: «ر»، «ت»

پیام: درخواست عشق الهی

۶- یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر / کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

معنی: لحظه‌ای در دریای بیکران عشق الهی غرق شو و به مقام فنای حق برس و گمان مکن اگر در هفت دریای پهناور بیفتی سر مویی وجودت آلوده گردد.

قلمرو زبانی: دم: نفس
غریق: غرق شده
بحر: دریا (هم‌آوا؛ بهر: بهره)
گمان بردن: گمان کردن
بیت: سه جمله

قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه
بحر خدا: استعاره، حقایق و عشق الهی مانند دریا است
آب هفت بحر: استعاره از امور مادی
واژه‌آرایی: بحر
یک مو: مجاز از اندک
تر شدن: کنایه از آلوده شدن
غریق، دریا، تر شدن: تناسب
واج‌آرایی: «ب»، «ر»
غرق شدن در دریای الهی: به مقام فنای فی الله رسیدن
متناقض نما: اگر غریق بحر خدا شوی از آب هفت بحر تر نمی‌شوی
آب هفت دریا نمیتواند به اندازۀ یک موی، کسی را تر کند: پارادوکس (تناقض)
هفت بحر: مجاز از تمام جهان مادی و تلمیح به اعتقاد گذشتگان
غریق و بحر و آب و تر: تناسب

پیام: فنای فی الله شدن، دل کندن از جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی

۷- از پای تا سرت همه نور خدا شود / در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

معنی: اگر در راه خداوند شکوهمند همۀ هستی ات را از دست بدهی، نور عشق ایزدی، سراپای وجودت را فرامی‌گیرد.

قلمرو زبانی: ذوالجلال: صاحب بزرگی، خداوند بزرگوار
بیت: دو جمله
همه: نقش تَبَعی بدل

قلمرو ادبی: از پای تا سر: مجاز از همۀ وجود
پای، سر: واژه‌آرایی، تضاد، تناسب و تکرار
نور خدا: اضافه استعاری
بی پا و سر شدن: کنایه از فقیر شدن و از دست دادن وجود مادی یا جانفشانی
شود، شوی: جناسواره،‌ اشتقاق (رشته انسانی)
در و سر: جناس

پیام: جانفشانی در راه خدا

۸- وجه خدا اگر شودت منظر نظر / زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

معنی: اگر چشمت به نور خداوند بیفتد، به یقین از این پس دارای بینش و آگاهی خواهی گشت.

قلمرو زبانی: وجه: ذات، وجود(چهره، رخسار)
شودت: جهش ضمیر، «منظر نظرت شود»
منظر: چشم انداز، جای نگریستن
نظر: دید
زین: از این
نماند: نمی‌ماند (بن ماضی: ماند؛ بن مضارع: مان)
بیت: سه جمله

قلمرو ادبی: منظر، نظر: جناسواره، همریشگی (رشته انسانی)
وجه: ایهام تناسب: ۱ .ذات و وجود  ۲ .صورت و چهره (که با منظر و نظر تناسب دارد
شود، شوی: همریشگی، جناسواره
صاحب نظر: (کنایه) دارای بینش و آگاهی
واج‌آرایی: «ش»، «ن»
واژه‌آرایی: نظر
وجه خدا: مجاز از رضایت خدا
منظر نظر شدن: کنایه از مورد توجه قرار گرفتن

پیام: به دست آوردن شناخت ایزدی / کشف و شهود

۹- بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود / در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

معنی: اگر در راه عشق خدا وجود مادی ات دگرگون و نابود شود و هستی و دلبستگی‌های این جهانی تو از بین برود، از این دگرگونی بیمی به خود راه نده.

قلمرو زبانی: بنیاد: پایه؛ اصل؛ شالوده
هستی: وجود
زبر: بالا
بیت: سه جمله
زیر و زبر: نقش مسند
هیچ: مفعول

قلمرو ادبی: بنیاد هستی: استعاره پنهان، خانه‌ای که بنیاد و زیرساخت دارد
زیر و زبر شدن: کنایه از دگرگون و نابود شدن
زیر و زبر: آرایۀ تکرار و تضاد
هیچ در دل نداشتن: کنایه از نترسیدن و نگران نبودن، تصور نکردن
شود، شوی: همریشگی، جناسواره
واژه‌آرایی: زیر، زبر
واج آرایی «د» ، «ر».

پیام: نهراسیدن از نابودی در راه خدا، دل کندن از جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی

۱۰- گر در سرت هوای وصال است حافظا / باید که خاک درگه اهل هنر شوی

معنی: ای حافظ! اگر در آرزوی رسیدن به یارستی، باید در برابر اهل فضیلت و کمال، فروتن و خاکسار باشی.

قلمرو زبانی: گر: اگر
هوا: هوا و هوس، میل
وصال: رسیدن، رسش
حافظا: ای حافظ، منادا و حرف ندا
هنر: فضیلت
بیت: چهار جمله
حافظا: شبه جمله

قلمرو ادبی: سر: مجاز از اندیشه
خاک شدن: تشبیه (کنایه)، نهایت فروتنی
واج‌آرایی: «ر»؛ « ﹻ »
هوا: ایهام تناسب: ۱ .میل و اشتیاق و هوس و آرزو  ۲ .هوای آسمان و آب و هوا (که با خاک تناسب دارد
خاک درگاه کسی شدن: کنایه از تواضع و فروتنی
اهل هنر: کنایه از عارفان

پیام: فروتنی در برابر هنرمندان

معنی کلمات شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم

بی خبر: ناآگاه، بی اطّلاع
صاحب خبر: آگاه، مطّلع
راهرو: راه رونده، سالک
راهبر: رهبر، راهنما
ادیب: آداب دان، ادب شناس، سخندان، در متن درس به معنای معلّم و مربّی است
مکتب: جای درس خواندن
حقایق: جِ حقیقت، درستی ها، راستی ها
هان: حرف تنبیه و آگاهی، به هوش باش، آگاه باش
کیمیا: اکسیر، مادّه ای که به عقیدۀ گذشتگان می توانست مس را تبدیل به طلا کند
زر: طلا
مرتبۀ خویش: منزلت انسانی و فطرت اصلی انسان
اوفتد: بتابد
بالله: به خدا سوگند
فلک: آسمان
خوب‌تر: زیباتر، نیکوتر
یک دم: یک لحظه
غریق: غرق شده
بحر: دریا
گمان مبر: شک نکن
هفت بحر: هفت دریای بزرگ جهان
همه: تمام، سراسر
ذوالجلال: خداوند، پروردگار، خداوند صاحب جلال و عظمت
وجه: ذات، وجود
منظر: جای نگریستن
نظر: نگریستن، چشم، نگاه
منظر نظر: دیدگاه، مورد نظر
بنیاد: اصل، اساس، پایه
هستی: زندگی، وجود
زیر و زبر: سرنگون و ویران
هوا: میل و اشتیاق، هوا و هوس
وصال: رسیدن به معشوق و مقصود
درگه: مخفّف درگاه، درِ خانه

قبلی: جواب سوالات کارگاه متن پژوهی درس دوم فارسی دوازدهم
معنی شعر مست و هشیار درس دوم فارسی دوازدهم
معنی و پیام گنج حکمت گمان فارسی دوازدهم
جواب کارگاه درس پژوهی درس اول فارسی دوازدهم

توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله معنی کلمات و آرایه های ادبی و زبانی در مکتب حقایق صفحه ۲۲ و ۲۳ ادبیات فارسی دوازدهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − 4 =