ادبیاتفرهنگ و هنر

جواب درس اول نگارش دوازدهم ✏️ خاطره نگاری

گام به گام پاسخ و حل تمرینات کارگاه نوشتن ، مثل نویسی و فعالیت های صفحه 15 ، 17 ، 23 ، 24 ، 26 و 27 درس 1 اول کتاب نگارش 3 دوازدهم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی

جواب درس اول نگارش دوازدهم ؛ در این مقاله پاسخ و جواب فعالیت های صفحه ۱۵ و ۱۷ و تمرین های کارگاه نوشتن صفحه ۲۳ ، ۲۴ و ۲۶ و گسترش مثل نویسی صفحه ۲۷ درس ۱ اول خاطره نگاری کتاب نگارش ۳ دوازدهم رشته های تجربی ، ریاضی ، انسانی و معارف متوسطه دوم را قرار داده ایم. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.

بعدی: جواب درس دوم نگارش دوازدهم

جواب درس اول نگارش دوازدهم

جواب فعالیت صفحه ۱۵ درس اول نگارش دوازدهم

در دو بند زیر خاطره پیش گفته با دو زاویە دید، نوشته شده است. این دو بند را بخوانید و با هم مقایسه کنید.

🟥 «جوان آن شب به آستانه بیست سالگی پای می نهاد. قرار بود بچه های خوابگاه برایش جشن تولد بگیرند؛ کم کم سال دوم دانشگاه را پشت سر می گذاشت. تمام حواسش به آن شب بود و سعی می کرد زودتر خود را به اتوبوس سرویس کوی دانشگاه برساند که…»

🟥 «بیست سالم بود؛ قرار بود بچه های خوابگاه برای من جشن تولد بگیرند؛ کم کم سال دوم دانشگاه را پشت سر می گذاشتم. تمام حواسم به آن شب بود و سعی می کردم زودتر خودم را به اتوبوس سرویس کوی دانشگاه برسانم که…»

پاسخ: در نوشته اول زاویه دید سوم شخص است و نویسنده فقط شاهد و ناظر رخداد است و بیرون از خاطره قرار دارد و آن را روایت می کند. اما در نوشته دوم زاویه دید اول شخص است و نویسنده یا روایت کننده ی خاطره، خود در شکل گیری رویداد و موضوع نقش دارد.

پاسخ فعالیت صفحه ۱۷ درس اول نگارش دوازدهم

آیا جز مواردی که برای شروع خاطره نگاری برشمردیم، به نظر شما شیوه دیگری نیز وجود دارد که بتواند آغازگر مناسبی برای نوشتن خاطره تلقی شود؟ نمونه بیاورید.

پاسخ: بله، هر نویسنده ای می تواند بر اساس هدف خود و این که کدام بخش خاطره برایش اهمیت بیشتری دارد خاطره را بر اساس آن بخش شروع کند؛ مثلا:

شروع خاطره بر اساس وصف اشخاصی، شروع خاطره بر اساس اشیاء، گل ها و درختان، کتاب مورد علاقه و…. مانند خاطره ی زیر که شروع آن بر اساس وصف یک دوست است.

“داشتن دوست خوب نعمت بزرگی است و خدا چقدر دوستم داشته که در زندگی از این نعمت برخوردار بوده ام؛ به ویژه این دوست نازنینی که در نظر دارم خاطره ی یک روز با او را حکایت کنم.”

جواب تمرین های کارگاه نوشتن صفحه ۲۳ و ۲۴ و ۲۶ درس اول نگارش دوازدهم

تمرین ۱: به پیوست کتاب مراجعه کنید و متن «روزها»، نوشته محمدعلی اسلامی ندوشن را بخوانید و به سؤال های زیر پاسخ دهید.

🟥 الف) کدام ویژگی ها، این نوشته را به عنوان «خاطره» از سایر قالب ها مجزا می کند؟

پاسخ: بیان خاطره ساده و برای دیگران قابل فهم است، زبان آن گرم و صمیمی است، برگزیده و دست چین شده، شیرین و عبرت انگیز است، تکرار در آن نیست، حالت شخصی ندارد و. ….

🟥 ب) متن را با توجه به معیارهای زیر بررسی کنید.

🔵 موضوع
🔵 زاویه دید
🔵 شروع
🔵 سادگی و صمیمیت زبان

پاسخ: موضوع: خاطره ای از دوران مدرسه و تحصیل.
زاویه دید: اول شخص.
شروع: بر اساس مکان (کلاس و مدرسه)

سادگی و صمیمیت زبان: خاطره ساده و صمیمیت دارد چون از سبک و سیاق خاص یا اصول و فنون ویژه ای پیروی نکرده است و نویسنده بدون هیچ قید و بندی آن چه را در ذهن داشته، در نهایت صمیمیت بیان کرده است. مثلا آن جا که بسیار ساده و خودمانی راه خانه تا مدرسه را توصیف کرده یا آن جا که معلم خود را وصف کرده است.

تمرین ۲: یکی از خاطرات زندگی خود را بنویسید.

مقدمه: هوای بهاری موهایم را نوازش کرد. امواج طوفانی دریا، چشمانم را در آغوش گرفته بود و آسمانی که از آمدن من در ساحل سرخ شده بود، فضا را آراسته بود و صدای جانبخش پرندگان به مهمانی سکوت آمده بود.

بدنه: عطر دلنشین شکوفه های صورتی و سفید درختان فضا را پر از طراوت کرده بود و من سرمست از حضور آنها خود را به آغوش شن های ساحل انداختم و از حس برخورد شن های خیس با پوست بدنم، غرق در لذت شدم.

در ساحل ماندم تا اینکه آسمان رخت سیاه به تن کرد و شب شد، و من به خانه برگشتم. احساس اضطراب در خانه نشان از بی قراری دلم برای دریا داشت. خبر دلتنگی یک مشت شن در دستم که حس زندگی را در رگ هایم تزریق می کرد.

از نیمه شب گذشته بود که من و خانواده ام برای رفتن به ساحل لباس عوض کردیم. نزدیک دریا حصیری گذاشتیم که زیر آن سرمای شن های ساحل سرد بود و حس مملو بودن را به روح و جسممان می داد.

تلاطم امواج با صدای سیم های ساز و صدای شنیدنی نوازنده و لبخندهای گاه و بیگاه حاضران، پرتوهای تابناکی را در اطراف ما ساطع می کرد. پرتوهایی که به محض برخورد با دیگران، آنها را تحت تأثیر خود قرار می داد.

نتیجه گیری: آن شب شاید یک طرح حکاکی شده از بهترین شب زندگیم در ذهنم ماندگار شد. طعم آن چای و سیب زمینی های زغالی آن شب را هنوز زیر زبانم می توانم حس کنم. طعم آن شادی و خنده از اعماق جان، روحم را نوازش می دهد. شاید یک شب برای ماندن در آنجا کم به نظر برسد اما لذتی چند هزار ساله در آن نهفته بود که لبان همه ما را پر کرد که حتی با گذر خاطراتش لبخندی بر لبانمان می آراید.

پاسخ مثل نویسی صفحه ۲۷ درس اول نگارش دوازدهم

مثل های زیر را بخوانید. سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.

🟥 از دل برود هر آن که از دیده برفت.
🟥 باز فیلش یاد هندوستان کرد.
🟥 به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی.

گسترش ضرب المثل از دل برود هر آن که از دیده برفت

آدم ها موجودات عجیبی اند، زود دل می بندند و عادت می کنند و زود دل می کنند و فراموش می کنند. از دو روز دنیا یک روز و نیمش را در حال دل بستن هستند و نیم روز باقی مانده را در حال حسرت و پشیمانی از آن. اما می رسیم به این ضرب المثل که می گوید از دل برود هرآنکه از دیده برفت! همانطور که گفته شد آدم ها زود دل می بندند و زود ادعای عاشقی می کنند اما بعد از گذر چند صباحی با ندیدن و دوری از آن زود فراموش می کنند و به دیگری دل می بندند.

چرخه ی طبیعت اینگونه است تا زمانی که جلوی چشم دیگران هستی و تو را می بینند در یادشان باقی می مانی ولی تا همین که دور شوی و دوری کنی و به قول معروف از جلوی دید آن ها بروی تو را فراموش می کنند. اما بیاییم با دیدی مثبت به این ماجرا نگاه کنیم. بیاییم آدم هایی که با حضورشان در زندگی ما به ما امواج منفی وارد می کنند و دل ما را از سیاهی و کدورت تیره می کنند را از خود دور کنیم به طوری که دیگر آن ها را نبینم تا رفته رفته با ندیدن آن ها از دل و از زندگی ما بیرون روند به دنبال آن دل ها باری دیگر صاف و سفید شوند و کینه از دل ما فراری شود.

با همه ی این اوصاف این ضرب المثل راه و روشی درست را پیش روی ما می گذارد آن ها سنجش و آزمونی است که انسان می تواند در مسیر زندگی از خود بگیرد بر فرض مثال اگر ادعای عشق و محبت کرد مدتی را از او دوری کند، اگر هم چنان در یاد او بود آن موقع به این نتیجه می رسد که نیامده که برود آمده تا بماند و در زندگیش نقش آفرین باشد و گر نه هر آدمی که مهم نباشد خیلی زود با دوری از آن از دل می رود.

پیام: هر کس را مدتی نبینی کم کم علاقه ات به او فرو خواهد کاست و او را فراموش خواهی کرد.

گسترش ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد

مرد شصت ساله ای یک روز، دوستان دوران کودکی خود را جمع کرد تا خاطرات گذشته را با آن ها مرور کند. آن‌ها حسابی درباره روزهای خوش گذشته صحبت کردند و از آن به عنوان بهترین دوران زندگیشان یاد کردند. زمانی را یادآور شدند که جهان بسیار زیباتر از این روزها بوده است. پیرمرد آرزو داشت که به گذشته برگردد؛ جایی که همه خانواده اش دور هم جمع بودند و به شادی در کنار هم زندگی می‌کردند. در یک جمله، فیلش یاد هندوستان کرده بود.

تصمیم گرفت به محله کودکی اش بازگردد؛ به جایی که در آن متولد شده بود و تا نوجوانی اش را در آنجا گذرانده بود. اما نتیجه این کار خوب نبود. مرد داستان ما، پس از دیدار محله سابق خود، احساس افسردگی و ناراحتی کرد. به خاطرش آمد که محله قدیمی، تاریک، باریک و بسیار دلگیر بوده است. یادش آمد که اصلا همین دلایل باعث شده تا تصمیم بگیرند از آن محل خارج شوند.

او متوجه شد که مفهومی با عنوان روزهای خوش گذشته بی معناست! روزهای خوش همین حالا هستند، همین روزها که می‌گذرند؛ چه یک نوجوان ۱۲ ساله باشی، چه که بزرگسال شصت ساله. زندگی در لحظه زیباست. فکر به گذشته باید فقط بتواند لبخند به لبان ما بیاورد اما نباید باعث افسردگی ما شود. البته این که آدم ها بخواهند به گذشته برگردند غیرطبیعی نیست. بسیاری از افراد به دلایل مختلف به این فکر می‌افتند.

گاهی مشکلات کنونی زندگی باعث می‌شود افراد فکر کنند که در گذشته بهتر زندگی می‌کرده اند. گاهی نیز اشتباهات گذشته باعث می‌شود آدم ها فکر کنند باید به گذشته برگردند تا این اشتباهات را جبران کنند؛ در حالیکه همان اشتباهات است که موفقیت آینده افراد را تضمین می‌کند. مرد شصت ساله پس از این اتفاق فهمید که نباید خیلی فیلش یاد هندوستان کند؛ شما هم مراقب باشید!

پیام: به یاد گذشته و کسی یا چیزی یا جای مورد علاقه خود افتادن و شوق بازگشت به آن را داشتن.

گسترش ضرب المثل به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است

گوشه گوشه شهر را وجب می کنم با بارانی تکیده ای بر تن که شاید سرمای دلم را آرامشی ندهد. اما خوب می تواند مرهم زخم های تنم باشد. می بینم روزی را که ستاره شب هایم خاموش می شود. ترس از تنهایی و بی کسی تمام بچه های کوی ما را می لرزاند زیرا این باران که امشب بر خرابه های شهر می زند نیم نگاهی به پای برهنه کودکان ندارد. رهگذر می گذرد نم نمک اشک هایی می ریزد.

شاید دیگری گمان کند که آسمان دلش برای ما ابریست اما من خوب می دانم که او بر ویرانه قلب خود می گرید که هردم سیبی را هوس می کند. این شب بارانی می گذرد با تمام رنج هایش، عاشقان می خندند، شالیکارها سجده می کنند و این برای من غم انگیز ترین سمفونی زندگی است.

این که همگان شادند من در سوگ همبازی کودکی ام که خنده هایش در امتداد صدای باران پایان گرفت می گریم. و ترانه ای را زمزمه میکنم که با یکدیگر برای مردم نجوایش می کردیم «باز باران بی ترانه/می خورد بر خاطراتم /باز هم با گریه هایش گریه می خواهم دمادم…»آسمان زندگی من نیز روزی از این تباهی ابری خواهد شد و آن روز من برای این شهر، تنها جمله ای که وصیت دارم «به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی» است.

پیام: سخنان بسیاری برای گفتن وجود دارد؛ اما زمان و دفتر ما اندک است و گنجایش آن را ندارد.

همچنین بخوانید: گام به گام نگارش دوازدهم با جواب

توجه: شما دانش آموزان عزیز پایه دوازدهم متوسطه دوم اگر می خواهید به راحتی به تمام مطالب آموزشی کتاب نگارش پایه دوازدهم رشته های تجربی ، ریاضی ، انسانی و معارف دسترسی داشته باشید، تنها کافیه جواب درس مورد نظرتان را به همراه عبارت « ماگرتا » در گوگل جست و جو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله جواب درس 1 اول نگارش دوازدهم تجربی ، ریاضی و انسانی متوسطه دوم ، برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش دیدگاه بیان کنید. 😊

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

‫۲ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 5 =