معنی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد 🔼 + داستان حکایت
داستان و معنی و مفهوم ضرب المثل قدیمی و پرکاربرد سواره خبر از حال پیاده ندارد
معنی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد ؛ مفهوم این حکایت درباره عدم آگاهی انسان های مرفه و ثروتمند از حال انسان های فقیر و بینوا می باشد که تفاسیر کامل، ریشه و داستان آن را در بخش ضرب المثل ماگرتا می خوانیم.
حکایت پیشنهادی: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
معنی حکایت سواره خبر از حال پیاده ندارد یعنی چه
این ضرب المثل زمانی به کار می رود که فقرا در مواقعی که نیازمند کمک هستند با خودخواهی افراد بی نیاز روبرو می شوند و می بینند که برایشان اهمیتی ندارد که دیگران در وضعیت بدی قرار دارند و به فقرا کمک نمی کنند. در واقع کسی که همیشه در رفاه بوده است وضعیت فقرا را در جامعه درک نمی کند الا زمانی که خود نیز همانند افراد تهی دست نیاز به کمک داشته باشد.
توجه داشته باشید که این ضرب المثل برای همه افراد ثروتمند و بی نیاز به کار نمی رود زیرا انسان های خیر و مهربان زیادی وجود دارند که در عین ثروتمندی بسیار بخشنده هستند و همیشه نگران احوال فقرا هستند. توجه به افراد نیازمند فقط مختص به ثروتمندان نیست و همه باید به این قشر از جامعه نگاه ویژه ای داشته باشیم تا آن ها مجبور به تحمل شرایط خیلی سختی نباشند.
ریشه و داستان ضرب المثل سواره، خبر از حال پیاده ندارد
در قدیم مردی سوار بر شتر از صحرای گرم و خشک عبور می کرد. مرد سواره می خواست هر چه زودتر به شهر برسد. اما راه درازی بود و مقصد دور بود. سواره به مسیرش ادامه داد تا اینکه به مردی رسید که پیاده در پای تپه ای بود. مرد پیاده خسته بود، به سواره گفت: برادر خیلی خسته شده ام! جانی در دست و پایم نیست، من را هم سوار شترت کن و به شهر ببر.
خورجین زیبایی روی دوش مرد بود. سوار گفت: این خورجین را بفروش و الاغ بخر. مرد پیاده لبخندی زد و گفت: نمی توانم، این خورجین جان من است و التماس کرد که سوار شتر شود. مرد سواره به عابر پیاده اخمی کرد و گفت: شتر فرزند من است، قدرتی ندارد و فقط یک نفر می تواند سوار آن شود.
مرد سواره این را گفت و به راه خود ادامه داد. پس از مدتی عابر پیاده نان و خرما را از خورجینش درآورد و خورد و رفت. در میانه راه به مرد سواره رسید. مرد روی زمین نشسته بود و شکمش را از گرسنگی و ضعف گرفته بود. مرد سواره گفت: گرسنه ام برادر، اگر می توانید به من نان و آب بدهید. مرد پیاده خندید و گفت: این شتر را بفروش و نان و خرما بخر و بخور و سفر کن.
مطلب پیشنهادی: معنی جمله همه چیز را همگان دانند چیست
مرد سوارکار لبخندی زد و گفت: نمی توانم، این شتر یاور من است. من را از دهکده ای به روستای دیگر می برد. سپس به عابر پیاده التماس کرد: یک لقمه نان به من بده، خیلی گرسنه هستم. عابر پیاده رو به سوارکار اخمی کرد و گفت: خورجین من کوچیکه، نان و خرما به اندازه یک نفر جمع میشه و فقط یه نفر میتونه بخوره! مرد پیاده این را گفت و رفت.
خانواده مرد سواره و مرد پیاده منتظر بودند تا به دروازه شهر برسند. اما همه با تعجب دیدند که شتر بدون صاحبش است و خورجینی در دهان دارد. جوانان شهر در جستجوی این دو مرد به صحرا رفتند. راه زیادی نرفتند که به مرد پیاده رسیدند.
خسته روی زمین دراز کشیده بود. او را سوار بر اسب کردند. کمی جلوتر، مرد سوارکار از گرسنگی روی زمین افتاده بود. او را سوار بر اسب به شهر بازگرداندند و از آن پس بی خبری سیر از گرسنه و سواره از پیاده باعث شد این ضربالمثل خاص و عام شود.
همچنین بخوانید
معنی ضرب المثل پسر کو ندارد نشان از پدر
و
حکایت یکی اسبی از دوستی به عاریت خواست
☑️ شما چه دیدگاهی در مورد معنی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد دارید؟ آیا تا حالا از این کنایه استفاده کرده اید؟ حتما آن را از بخش نظرات با ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
همیشه باید فقرا را در نظر گرفت و زندگی کرد