انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه در یکی از قالب های نوشتاری
انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه به صورت طنز و خاطره و داستان صفحه 81 درس ششم نگارش پایه نهم
انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه در یکی از قالب های نوشتاری ؛ در این مقاله به پاسخ و جواب انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه با مقدمه و نتیجه در قالب های خاطره به صورت طنز و داستان از صفحه 81 در ششم کتاب نگارش نهم پرداخته ایم. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
همچنین بخوانید: انشا در مورد نوجوانی در یکی از قالب های نوشتاری
انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه به صورت خاطره طنز نگارش پایه نهم
مقدمه: مدرسه راهی به سوی آینده ای روشن است. بدون مدرسه نمی توانیم به کمال و آینده ای بهتر برسیم. مدرسه استعدادهای ما را شکوفا می کند و مسیر رشد ما را هدایت می کند.
تنه انشا: یک روز با پدرم نشستم و در مورد مدرسه و فرار از آن صحبت کردیم. از پدرم پرسیدم: وقتی کسی می خواهد از مدرسه فرار کند چه اتفاقی می افتد؟ پدرم گفت: در دوران مدرسه زیاد به درس و تکالیف اهمیت نمی دادم و دوست نداشتم به مدرسه بروم. من فقط به دنبال راهی برای فرار از مدرسه و تفریح بودم زیرا آنها به ما مشق زیادی می دادند.
پدرم تعریف کرد که یک روز بعد از به صدا درآمدن زنگ که محوطه مدرسه خلوت بود حواس نگهبان معلممون پرت شده بود مثل برق در مدرسه رو باز کردم!!! درس و مشقم را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم مثل بقیه شغلی پیدا کنم و خودم مرد شوم. در زمان ما بسیاری از مردم بی سواد و بیکار بودند و مخارج زندگی خود را تامین می کردند. من هم برای کار در کارگاه رفتم. زحمت کشیدم و پولم را پس انداز کردم تا وقتی به این سن رسیدم، خدایی نکرده فقیر و نیازمند نباشم.
فرار از مدرسه در زمان ما برای خیلی ها عاقبت بدی نداشت زیرا هدف آنها کار کردن بود. البته بعضی ها که فرار می کردن، سمت کارهای خلاف کشیده میشدن و عاقبتشون به خیر نمی شد. ناگفته نماند اون هایی که به درس و مشق علاقه داشتن، خیلیاشون دکتر و مهندس شدن و درآمدشون چند برابر درآمد الان منه.
اما فرار از مدرسه در این دوران نتیجه خوبی نداره. اکنون به یک فرد بی سواد و بی مدرک شغل مناسبی داده نمیشه و چاره ای جز انجام یک کار کم درآمد نداره. پسرم! حتی اگه درس و مشق هم برات سخت باشه، نتیجه خوبی داره و می تونی آینده خودت رو درخشان کنی. الان که دقت می کنم میبینم اون هایی که باسواد هستند بهتر می تونن از حقشون تو این جامعه دفاع کنن. باسواد بودن نعمت بزرگیه.
نتیجه گیری: بعد از شنیدن صحبت های پدرم بیشتر به مدرسه و درس خواندن علاقه مند شدم و از این به بعد سعی می کنم خوب درس بخوانم و در آینده احساس راحتی کنم.
انشا دوم درباره عواقب فرار از مدرسه
مقدمه: من و دوستم هر دو در یک مدرسه درس می خواندیم و سر یک میز می نشستیم. او یک پزشک متخصص شده و من همچنان راننده که روزی کار هست و روز دیگر نیست. یادم نمی رود که چه قدر خوب و دقیق و منضبط بود. به موقع می آمد و می رفت. سرش به درس بود و من منتظر بودم تا زنگ بخورد و از روی دیوار بیرون بروم.
بدنه: روز هایی که خوابم می آمد، روزهایی که حوصله نداشتم یا تکالیفم را ننوشته بودم، روز هایی که با پدر و مادر حرفم می شد، درس نمی خواندم و ادای دانش آموز را در می آوردم و گاهی هم که فرار می کردم. هرچه قدر مادر توضیح می داد، که عزیزم درس بخوانی چنین می شود و چنان، اگر درس بخوانی و برای خودت کسی شوی، همه به تو احترام می گذارند و به بهترین جایگاه می رسی.
می توانی شغلی داشته باشی و درآمد خوبی هم به دست بیاوری، ولی من فقط فکر بازی و دوست و رفیق بودم تا اینکه درسم را تمام نکردم و شدم یک دیپلم ردی که هیچ جا شغلی برایم نبود و مجبور بودم به سربازی بروم. هر بار که از جلوی یک مدرسه می گذشتم، به دانش آموزانش می گفتم که درس بخوانید و چه قدر پشیمان بودم. عاقبت درس نخواندن و رفتن به بازی و تفریح همین است.
نه شغلی و نه موقعیتی و نه فرصتی برای جبران، چه قدر روزها زود رفتند و تا به خود آمدم متاهل بودم و مجبور به کارگری بودم و هر روز صبح تا شب مشغول کار و زندگی و زحمت، کار خوب و شیرین است ولی اگر درس می خواندم ممکن بود کار بهتری داشته باشم و شرایط مناسبتری برایم مهیا می شد. حالا گاهی مطب دوستم سر می زنم او را می بینم. او به من احترام می گذارد و من با خودم می گویم عاقبت فرار از مدرسه همین است و افسوس می خورم.
نتیجه گیری: درس خواندن یک فرصت مناسب است که به دانش آموز و دانشجو فرصت ابراز توانایی و علاقه مندی ها می دهد و فرد می تواند با درس خواندن به اهداف خودش دست یابد. عاقبت فراز از مدرسه بی کاری و استرس و ناراحتی خواهد بود. دانش آموز عزیز برای دست یابی به اهدف خویش درس خواندن بهترین فرصت خواهد بود.
متن انشا درباره چرا نباید از مدرسه فرار کنیم
مقدمه: درس خواندن در کشور ما اجباری و یک فرصت استثنایی برای دست یافتن به اهداف خویش است. اگر کسی به عمد از این فرصت خوب استفاده نکند تمام عمرش در حسرت و بحران و شکست خواهد بود.
بدنه: مادر هر روز با من درس می خواند و ریاضی حل می کرد، من روزهای اول کلاس اول در نوشتن عدد 7 مشکل داشتم و او به من کمک می کرد و هر روز مرا به مدرسه می رساند. اما دوستی داشتم که همان روزهای اول از مدرسه رفت و با اصرار معلم هم بر نگشت و حال شاگرد یک بنا شده است. ما به هیچ شغلی خرده نمی گیریم و دوستش داریم ولی کاش درس می خواند تا این همه در سختی نماند.
همه دوستان که با من در کلاس اول بودند به دبیرستان آمدند و هر کدام به سویی رفتند و من هم سمت خلبانی رفتم. سختی های فراوانی کشیدم و مشقت های زیادی دیدم و امروزه آسمان زیر بال و پر من و هواپیمای من است. حال که در کابین هواپیما می نشینم یاد هم کلاسی های خودم می افتم که درس نخواندند و رفتند.
روزی که کلاه به دست از پله های هواپیما پایین می آمدم فردی را دیدم که از پله ها به سمت من دوید و مرا محکم در آغوش گرفت و گفت تو هستی دوست خوبم، خوشحالم که خلبان شده ای ، ولی من سواد زیادی ندارم و به کار آزاد مشغولم ، من هم در آغوش گرفتمش و گفتم که تو دوست خوب و انسان بزرگی هستی و او در جواب من گفت : دوشت عزیز عاقبت فرار از مدرسه این است و چاره ای جز پذیرش نیست.
نتیجه گیری: مدرسه خانه دوم و مکانی مقدس است که اگر هرکس قدرش را بداند به خواسته های خودش خواهد رسید. عاقبت فرار از مدرسه رفتن به سربازی برای پسران و ازدواج اجباری برای دختران است. کاهش کودکان ما بدانند که مدرسه ان ترین جا و بهترین مکان برای پیشرفت بوده و فردی که استعداد دارد با کمی تلاش و پشتکار می تواند به آرزوهای خودش دست یابد.
همچنین مشاهده کنید: انشا در مورد هدف زندگی در یکی از قالب های نوشتاری
و
انشا در مورد جلسه امتحان در یکی از قالب های نوشتاری
✅ به پایان مقاله انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه در یکی از قالب های نوشتاری از صفحه ۸۱ کتاب نگارش نهم متوسطه اول رسیدیم، اگر پیشنهاد یا سوالی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات بپرسید تا کارشناسان ما پاسخگوی شما باشند.