معنی و آرایه های شعر نی نامه درس ششم فارسی دوازدهم
گام به گام معنی واژگان و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی شعر نی نامه درس 6 ششم ادبیات فارسی دوازدهم
معنی و آرایه های شعر نی نامه درس ششم فارسی دوازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی متن درس ۶ ششم شعر نی نامه کتاب ادبیات فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
بعدی: معنی گنج حکمت آفتاب جمال حق فارسی دوازدهم
معنی و آرایه های درس هفتم در حقیقت عشق فارسی دوازدهم
جواب تمرین های کارگاه متن پژوهی درس هفتم فارسی دوازدهم
معنی شعر صبح ستاره باران فارسی دوازدهم
جواب درک و دریافت شعر صبح ستاره باران فارسی دوازدهم
معنی و ارایه های ادبی و زبانی درس 6 ششم فارسی دوازدهم نی نامه
در زیر می توانید معنی و قلمروهای ادبی و زبانی شعر درس نی نامه ششم فارسی دوازدهم را مشاهده نمایید:
قالب و وزن شعر نی نامه چیست ؟
پاسخ: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، سبک عراقی، نوع ادبی: غنایی (رشته انسانی)
۱- بشنو این نی چون شکایت میکند / از جداییها حکایت میکند
معنی: به نغمهٔ نی آنگاه که حکایت میکند، گوش بده و توجّه کن. نی از جدایی خود از عالم بالا شکایت میکند.
قلمرو زبانی: مقصود از جدایی: جدایی روح جزئی (انسان) از روح کل (خدا) است
چون: چگونه
شکایت و حکایت: نقش مفعول
بیت: سه جمله
قلمرو ادبی: : « نی» استعاره از مولانا یا نماد هر انسان آگاه و دور مانده از اصل خویش
جانبخشی: حکایت کردن نی
جناس ناهمسان: حکایت، شکایت
پیام: ناله آدمی به خاطر دوری از حق، هجرا
۲- کز نیستان تا مرا ببریده اند / در نفیرم مرد و زن نالیده اند
معنی: از روزی که من را از نیستان (عالم معنا) جدا کردهاند، همه آفرینش همراه با من از درد فراق نالیدهاند.
قلمرو زبانی: کز: که از
نیستان: نیزار
ببریده اند: جدا کرده اند
نفیر: فریاد و زاری به صدای بلند
بیت: دو جمله
قلمرو ادبی: نیستان: استعاره از عالم معنا
«مرد و زن» مجاز از همه هستی و همه موجودات
واج آرایی: «ن»
تضاد: مرد، زن
جانبخشی
پیام: اندوه هستی به دلیل جدایی از عالم معنا
۳- سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق
معنی: برای بیان درد اشتیاق، شنوندهای میخواهم که دوری از حق را درک کرده و دلش از درد فراق سوخته باشد.
قلمرو زبانی: شرحه: پاره گوشتی که از درازا بریده باشند
شرحه شرحه: پاره پاره
فراق: جدایی (همآوا← فراغ: رفاه و آسایش)
اشتیاق: میل قلب به دیدار محبوب؛ در متن درس کشش روح کمال طلب و خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
سینه: نقش مفعول
قلمرو ادبی: سینه: مجاز از شنونده دردمند و دردآشنا
شرحه شرحه شدن دل: کنایه از درد و رنج کشیدن
جناس: شرحه، شرح
واج آرایی: «ش»
واژه آرایی: «شرحه»
پیام: حال دلشده را فقط دلشده درمی یابد. / جستجوی همدرد
۴- هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش
معنی: هر کس از اصل و مبدأ خودش دور افتاده باشد، همواره روزگارِ وصال خود را جستجو میکند و به اصل خود باز میگردد.
قلمرو زبانی: کاو: که او
اصل: ریشه و خاستگاه، سرچشمه
بازجوید: جستجو میکند
وصل: پیوند و پیوستگی
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
دور: نقش مسند
قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: اصل، وصل
تلمیح به «إنّا لله و إنّا الیه راجِعون» و «کلُّ شیءٍ یَرجعُ الی أصلِه»
پیام: بازگشت به جایگاه اصل
۵- من به هر جمعیّتی نالان شدم / جفت بدحالان و خوش حالان شدم
معنی: من نالهی عشق را برای تمام انسانها سر دادهام و با سالکان کندرو و رهروان تندرویِ شادمان از سیر و سلوک همراه گشتم.
قلمرو زبانی: جمعیّت: گروه مردم
بدحالان: کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق کند است
خوش حالان: رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمان اند
قلمرو ادبی: جناس: نالان، حالان؟
تضاد: بدحالان، خوش حالان
جفت شدن: کنایه از همراهی و همنشینی
بدحالان و خوش حالان: مجاز از همگان
پیام: همراه شدن نی با همگان، انعطاف پذیری نی
۶- هر کسی از ظنّ خود شد یار من / از درون من نجُست اسرار من
معنی: هر کسی در حد فهم خود ، با من همراه و یار شد اما حقیقت حال مرا در نیافت.
قلمرو زبانی: ظنّ: گمان و پندار
اسرار: ج سرّ (شبه همآوا؛ اصرار: پافشاری)
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی است
یار: نقش مسند
اسرار: نقش مفعول
قلمرو ادبی: جناس: ظن، من
واژه آرایی: من
واج آرایی «ن»
پیام: نهفتن راز از ظاهربینان، نقش ظرفیت وجودی مردم در پی بردن به اسرار.
۷- سِرّ من از ناله من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست
معنی: اسرار من در ناله های من نهفته است اما چشم و گوش ظاهری نمی تواند راز و حقیقت این ناله را دریابد.
قلمرو زبانی: سرّ: راز
لیک: ولی
را: نشانه دارندگی و مالکیت
قلمرو ادبی: «چشم و گوش» مجاز از حواس ظاهری
«نور» نماد شناخت ایزدی و استعاره از بینشمندی و دانایی
جناس: دور، نور
واژه آرایی: «من»
چشم و گوش: تناسب
ناله نی: منظور آهنگ نی است، جانبخشی
پیام: لازمه پی بردن به رازهای ایزدی حواس باطنی است./ ظاهر نشانگر باطن است
۸- تن ز جان و جان ز تن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست
معنی: اگرچه جان، تن را درک میکند و تن از جان آگاهی دارد و هیچیک از دیگری پوشیده نیست، اما هر چشمی، توانایی دیدن جان را ندارد.
قلمرو زبانی: مستور: پوشیده، پنهان (همآوا؛ مسطور: نوشته شده)
دید: دیدن، مصدر کوتاه
را: به معنای دارندگی
دستور: اجازه، راهنما، وزیر
تن اول: نهاد
تن دوم: متمم
جان اول: متمم
جان دوم: نهاد
جان سوم: ضافالیه
مستور: نقش مسند
کس: نقش متمم
قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: مستور، دستور
قلب و عکس: تن ز جان و جان ز تن (رشته انسانی)
تن، جان: تضاد
واژه آرایی: جان، تن
واج آرایی: «ن»
پیام: نادیدنی بودن روح، لازمه دیدن جان داشتن حواس باطنی است.
۹- آتش است این بانگ نای و نیست باد / هر که این آتش ندارد، نیست باد
معنی: آوازی که از این نی (مولانا) برمی خیزد، آتش عشق است و باد بی ارزش نیست. در وجود هر کس، آتش عشق راه نیافته باشد، نابود گردد.
قلمرو زبانی: بانگ: صدای
نای: نی، گلو
«باد» دوم: فعل دعایی، (بود← بواد← باد)
بیت: چهار جمله
آتش اول: نقش مسند
آتش دوم: نقش مفعول
بانگ: نقش نهاد
نای: نقش مضاف الیه
باد اول: مسند
نیست دوم: مسند
قلمرو ادبی: تشبیه فشرده: بانگ نای، آتش است
نای: نی، گلو (ایهام)
جناس همسان: «نیست باد» در مصراع نخست و دوم، « نیست» در مصراع نخست فعل و در مصراع دوم صفت است به معنای «نابود»؛ باد در مصراع نخست اسم است و در مصراع دوم فعل دعایی، «ذوقافیتین» (رشته انسانی)
بانگ نای باد نیست: تشبیه؛ وجه شبه: مادی و بی ارزش بودن
آتش دوم: استعاره از عشق یا بانگ عاشقانه نی است.
واژه آرایی: آتش
باد، آتش: تناسب
تضاد: است، نیست
ایهام تناسب: باد در مصراع دوم با آتش
پیام: ارزشمندی عشق، نابود شدن بی بهرگان از عشق
۱۰- آتش عشق است کاندر نی فتاد / جوشش عشق است کاندر می فتاد
معنی: نای سوز و گداز عشق را چون آتشی گرم و سوزان یادآوری میکند و از روی هواهای نفسانی و باد هوا نیست؛ (یعنی نی به وسیلهٔ نوای خود فریاد عشق سر میدهد و هر نیای که به این درجه نرسد آتش عشق در وجودش نیست، فنا و نابود میشود.)
قلمرو زبانی: کاندر: که در
فتاد: افتاد (بن ماضی: فتاد، بن مضارع: افت)
بیت: چهار جمله
آتش و جوشش: نقش مسند
عشق: نقش مضاف الیه
نی و می: نقش متمم
قلمرو ادبی: آتش عشق: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده یا رسا)
نی، می: جناس
واج آرایی«ش»
واژه آرایی: عشق، کاندر، است، فتاد
«جوشش عشق»: اضافه استعاری، عشق مانند شرابی است که میجوشد
ترصیع (رشته انسانی)
حسن تعلیل: جوشش می به دلیل عشق است.
پیام: عشق در همه هستی جاری است.
۱۱- نی، حریف هر که از یاری برید / پردههایش پردههای ما درید
معنی: نی همدم و همنشین کسانی است که جویای معرفتاند و از معشوق حقیقی خود جدا ماندهاند. آهنگهای نی، راز ما را افشا کرد و احوال نهایی ما را بر همه کس آشکار ساخت.
قلمرو زبانی: حریف: همدم، یار، دوست، همراه (امروزه به معنای رقیب)
یار: دلبر، معشوقه
دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)
بیت: سه جمله
فعل «است» در مصراع اول به قرینه معنایی (معنوی) حذف شده
پرده اول: نقش نهاد
پرده دوم: نقش مفعول
نی: نقش نهاد
یاری: نقش متمم
قلمرو ادبی: بریدن: کنایه از جدا شدن و دور ماندن
جناس: «پرده» نخست: نت، در اصطلاح موسیقی یعنی آهنگ و نغمههای مرتّب، پرده دوم پوشش، حجاب
«پرده دریدن» کنایه از رسوا و فاش کردن راز یا حجاب های راه را برداشتن
جناسواره: برید، درید
ایهام: پرده دریدن (آشکار کردن راز، دیدن دلبر آسمانی)
پیام: افشاگری نی، همدمی نی با دلشدگان
۱۲- همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ / همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
معنی: آیا کسی تاکنون زهر و پادزهری مانند نی دیده است؟ آیا تاکنون کسی همدم و مشتاقی مانند نی دیده است؟
قلمرو زبانی: تریاق: پادزهر
دمساز: همراز، همدم، مونس، دردآشنا
مشتاق: دارای اشتیاق، آرزومند
هر دو مصراع پرسش انکاری دارد
قلمرو ادبی: همچو نی: تشبیه
متناقض نما: نی زهر و تریاق است
موازنه
واژه آرایی: نی، همچو
جانبخشی
پیام: ویژگی دوگانه نی، نقش ظرفیت وجودی افراد در تأثیرپذیری از عشق
۱۳- نی، حدیث راه پر خون میکند / قصههای عشق مجنون میکند
معنی: نی داستان راه پر خطر عشق را بیان میکند و عشق عاشقان حقیق مانند مجنون را بازگو مینماید.
قلمرو زبانی: حدیث: سخن
بیت: دو جمله
حدیث و قصّه: نقش مفعول
قلمرو ادبی: راه پرخون: کنایه از دشوار و خطرناک
تلمیح به داستان لیلی و مجنون
مجنون: نماد انسانی با عشق راستین
جانبخشی: داستان گفتن نی
تناسب: حدیث، قصه
واج آرایی: « ﹻ »
پیام: دشوار و پر خطر بودن راه عشق
۱۴- محرم این هوش جز بی هوش نیست / مر زبان را مشتری جز گوش نیست
معنی: حقیقت عشق را هر کسی نمیتواند درک کند و تنها عاشق (بی هوش) است که محرم است، همان طور که گوش برای درک سخنانِ زبان، مناسب است.
قلمرو زبانی: محرم: رازدار
هوش: عشق
بی هوش: عاشق
مر: حرف تأکید
را: اضافه گسسته
قلمرو ادبی: هوش: استعاره از عشق
بی هوش: استعاره از عاشق
متناقض نما: محرم هوش بودن بی هوش
زبان: مجاز از سخن
اسلوب معادله
واج آرایی صامت «ش»
تناسب: زبان، گوش
جناس: هوش، گوش
واژه آرایی: هوش، جز
جانبخشی، تشبیه: گوش مشتری زبان است
پیام: شایستگی عاشق برای آگاهی از رازها
۱۵- در غم ما روزها بیگاه شد / روزها با سوزها همراه شد
معنی: همهی عمر ما با سوز و گداز عاشقانه به پایان رسید و روزگارمان باغم و اندوه به پایان رسید.
قلمرو زبانی: غم: منظور غم عشق است
بیگاه: غروب، نابهنگام
سوز: سوز و گداز
بیت: دو جمله
روزها: نقش نهاد
غم و سوزها: نقش متمم
قلمرو ادبی: بیگاه شد: کنایه از اینکه سپری شد
روزها: مجاز از عمر
جناس: روزها، سوزها
واج آرایی: «ر»، «ا»
واژه آرایی: روزها
قافیه دوگانه (رشته انسانی)
پیام: عاشق همیشه اندوهگین است.
۱۶- روزها گر رفت، گو رو، باک نیست / تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست
معنی: اگر روز های عمرم سپری شد اهمیتی ندارد، تنها تو با من بمان چرا که تو (معشوق ، خدا) برای من مهم هستی نه چیزی دیگر
قلمرو زبانی: باک: ترس
رو: برو
باک نیست: اشکالی ندارد، مهم نیست
مرجع «تو»: عشق
بیت: هفت جمله
روزها و باک و تو و پاک: هر چهار، نقش نهاد
آنکه: نقش منادا
قلمرو ادبی: روزها: مجاز از عمر
جان بخشی: گو روزها برو
تو، ای عشق بمان: جانبخشی
جناس: پاک، باک
واژه آرایی: تو
تضاد: رو، بمان
پیام: ارزشمندی عشق
۱۷- هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد / هر که بی روزی است، روزش دیر شد
معنی: تنها ماهی دریای حق (عاشق) است که از غوطه خوردن در آب عشق و معرفت سیر نمیشود. هر کس از عشق بی بهره باشد، ملول و خسته میگردد.
قلمرو زبانی: هر که: هر کس
روزی: رزق
بیت: سه جمله
سیر و بیروزی و دیر: نقش مسند
ماهی و آب: نقش متمم
قلمرو ادبی: ماهی: استعاره از عاشق واقعی، عارف راستین
سیر شد: کنایه از دلزده شد، بیزار شد
آب: استعاره از عشق
اسلوب معادله
تناسب: ماهی، آب
روزش دیر شد: کنایه از عمرش تباه شد
روزی: استعاره از عشق
جناس: سیر، دیر
واژه آرایی: هر که
آبش: جهش ضمیر، او از آب …
جناس ناهمسان: روز، روزی
پیام: اشتیاق پایان ناپذیر عاشق
۱۸- درنیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید، والسّلام
معنی: کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمیکند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.
قلمرو زبانی: دریافتن: فهمیدن، درک کردن
درنیابد: درک نمیکند
باید: لازم است
والسلام: تمام شد؛ دیگر هیچ
بیت: سه جمله
حال و سخن: نقش مفعول
قلمرو ادبی: پخته: کنایه از عارف راستین و باتجربه
خام: کنایه از انسان بی بهره از عشق
تضاد: پخته، خام
پیام: کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمیکند.
معنی کلمات درس ششم فارسی دوازدهم
نیستان: جای نی، نیزار
ببریده اند: قطع و جدا کرده اند
نفیر: فریاد و زاری به صدای بلند
شرحه شرحه: پاره پاره؛ شرحه: پاره گوشتی که از درازا بریده باشند
فراق: دوری، جدایی
اشتیاق: میل قلب است به دیدار محبوب؛ در متن درس، کشش روح انسان خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی
اصل: ریشه
بازجوید: جستجو میکند
وصل: رسیدن
بدحالان: کسانی که سیروسلوک آنها به سوی حق، کُند است
خوشحالان: رهروان راه حق که از سیر به سوی حق، شادماناند
ظن: گمان، پندار
مستور: پوشیده، پنهان
لیک: لیکن، ولی، امّا
دستور: اجازه، وزیر
بانگ: فریاد، آواز بلند
فتاد: افتاد
حریف: دوست، همدم، همراه
بُرید: جدا شد
تریاق: پادزهر، ضدّ زهر
دمساز: مونس، همراز، درد آشنا
حدیث: سخن
راه پرخون: راه عشق
محرم: رازدار، معتمد، همدم
بیگاه شدن: فرارسیدن هنگام غروب یا شب، سپری شدن
باک: ترس
بی روزی: درویش، بینوا
دیر شد: سپری شد، گذشت
درنیابد: درک نمیکند
باید: لازم است
والسّلام: سخن به پایان رسید
توجه: برای مشاهده پاسخ سوالات درس ششم فارسی دوازدهم، وارد لینک «جواب قلمرو های کارگاه متن پژوهی درس ششم فارسی دوازدهم» شوید.
قبلی: جواب درک و دریافت روان خوانی جاسوسی که الاغ بود فارسی دوازدهم
معنی کلمات و آرایه های روان خوانی جاسوسی که الاغ بود فارسی دوازدهم
جواب کارگاه متن پژوهی درس پنجم فارسی دوازدهم
معنی شعر دماوندیه درس پنجم فارسی دوازدهم
توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.
در انتها امیدواریم که مقاله معنی کلمات و آرایه های ادبی و زبانی درس 6 ششم شعر نی نامه ادبیات فارسی دوازدهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.
تعداد جمله ها؟؟؟؟
عالیه کامل 👌
عالی و قوی
پس بیت آخر کو؟
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید، والسلام
دمت گرم
همه عالی و مرتب فوق العاده کامل به حز بیت اخر که حتما اشتباهی پیش آمده که ولی ماگرتا همیشهعالی بوده۱۱۲۲۸
بیت اخرش معنی نکردین که 🙁
پس بیت اخر کجاس
۱۸- درنیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید، والسّلام
قلمرو زبانی: دریافتن: فهمیدن، درک کردن / والسلام: تمام شد؛ دیگر هیچ / قلمرو ادبی: پخته: کنایه از عارف راستین و باتجربه / خام: کنایه از انسان بی بهره از عشق / تضاد: پخته، خام
بازگردانی: کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمیکند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.
پیام: انسان خام سخن انسان پخته را درنمی یابد.
دمت گرم